در من تمام کن!/ شعری از رویا چمنکار
به هدف بزن
اجزاء متصل به من بپاشد بر مارپیچ شب
همه چیز از انتها به ابتدای خود میرسد
حتی اگر رو بگردانی از بریدههای دلم
حتی اگر بگردم از بلا
فرو نرود معجزه توی خاک
نازل نشود نگاه
بر بازماندگان تیره رنگ کنارههای درد
حتی اگر پاشیده شود
خون مست مقدس بر مارپیچ شب
حتی اگر بجنبد زمین
توی پنهانترین لایهاش
نازل نشود نگاه
حتی اگر اینها
همه اجزاء آشفتهی پاشیدهی خوابهای بی ته من باشند
حتی اگر من
جزئیترین بلای منتشر شده در پنهانیترین لایهی زمین باشم
همه چیز از انتها به ابتدای خود میرسد
حتی اگر ابتدا برای رسیدن به انتها باشد
در من تمام کن
روغن معطر از تنم بگیر
صمغ عربی بر کمرگاه ساکتم بریز
متصلم به انتها
میخکوبم به هدف
بزن به بریدههای دلم
به اسم دلم
به غربت دلم
متصلم به انتها
و بازماندگانی از من
از دروازههای دریا مراقبت میکنند
حتی اگر دریا
انتهای نامعلومی باشد از نجات
ارسال نظر