این نگاه غلط که از زمان اشغال عراق (2003) به این سو تشدید شده است، البته حامیان و مشوقانی در برخی کشورهای عرب منطقه دارد. کشورهایی که اگر هماکنون به رسانههای وابسته به آنان رجوع کنید خواهید دید که بر تحولات کنونی عراق، نام «انقلاب مردمی اهل سنت» گذاشتهاند و نه تنها چیزی به اسم داعش و ماشین مدرن شده کشتار و تکفیر آن را نمیبینند بلکه چنان مفتون ترکتازی این گروه تروریستی شدهاند که از یاد بردهاند، در نقشه ترسیم شده داعش برای «خلافئ الراشده»، قلمرو این خلافت، علاوه بر خراسان، عراق و شام تا حجاز (عمان، قطر، امارات، عربستان و یمن)، ارض الکنانه (مصر و سودان)، مغرب و آندلس نیز امتداد یافته است.
آنچه اکنون به غلط و از سوی برخی کشورهای عرب منطقه به عنوان انتقامجویی اهل سنت از شیعیان و مانعی بر سر راه تشکیل به اصطلاح هلال شیعی به رهبری ایران تبلیغ میشود از سوی برخی تحلیلگران، در راستای آن رقابت دیرینهای تعریف میشود که میان دو قدرت منطقهای ایران و عربستان وجود دارد.
این موضوع تا بدان پایه حائز اهمیت است که نگرش بدبینانهای میان تحلیلگران منطقهای نضج گرفته است که براساس آن، انتظار هرگونه تفاهم و توافقی میان دو کشور، اجتماع نقیضین است حال آنکه عمدهترین عامل واگرایی ایران و عربستان، ایجاد اتمسفری است که به هر دلیل، فضای منطقهای را در چارچوب شیعه و سنی میبیند.
این مفروض آنگاه ناراستی خود را نشان میدهد که از یاد نبریم که امنیت ملی عربستان دست کم سه بار، شاهد تهدیدهای جدی و براندازانه بوده است که هرسه آن نیز ماهیتی عربی - سنی (و نه شیعی) داشته است. رویداد نخست، فراگیری گفتمان ایدئولوژیک قومی - جغرافیایی ناصر بود که در دهه 60 تا مرز تهدید نظامی عربستان پیش رفت.
رویداد دوم حملات موشکی صدام حسین به مراکز مهم نفتی عربستان و جریان سوم نیز ظهور گروههای سلفی- جهادی چون القاعده، داعش و نظایر آن است که به صراحت سرنگونی حاکمان کنونی عربستان را جزو برنامههای اصلی خود تلقی میکنند. با این توضیح این پرسش اساسی مطرح میشود که چرا برخی کشورهای عرب منطقه میکوشند تا با بزرگنمایی اختلاف شیعه و سنی به آینده گروههای تروریستی چون داعش دل ببندند؟
40 سال پس از کتاب مشهور «فردهالیدی» با عنوان «عربهای بدون سلاطین» Arabia without Sultans شاید کتاب: «پس از شیخ، فروپاشی قریب الوقوع حکومت های سلطنتی» (After the Sheikhs: The Coming Collapse of the Gulf Monarchies) پاسخی به این پرسش ما باشد.
کریستوفر دیویدسون به عنوان یک تحلیلگر برجسته مسائل خاورمیانه که پیشبینی دقیق وی، دوسال پیش از رکود اخیر - رکود اقتصادی امیرنشین دوبی- اعتباری خاص به تحلیلهای وی بخشیده است در کتاب جدید خود که پس از خیزشهای اخیر جهان عرب نگاشته شده، معتقد است که کشورهای عربی منطقه خلیج فارس(بحرین، کویت، امارات، قطر و عربستان) همزمان با امواج سهمگین دموکراسی خواهی در منطقه، به دلیل بقا بر مونارشی غیر قابل انعطاف خود، اقتصاد رانتی مبتنی بر فروش نفت، افزایش سطح مطالبات و عدم توسعه متناسب برای پاسخگویی به آن، بزودی شاهد تعمیق شکاف میان مردم و رهبران خود خواهند بود؛ شکافی که به دلیل نبود وجود اندیشکدههای مستقل و ارائه راهکار مؤثر از سوی آنان، رهبران اقتدارگرای عرب را وادار به اعطای مشوقهای مادی زودگذر در سطح داخلی و تقویت جریانهای تکفیری خارجی خواهد ساخت.
پیشبینی دیویدسون اما فروپاشی قریب الوقوع و محتوم این ساختارها به دلیل هزینه سنگین سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این رفتار تناقضآمیز است. مشوقهای مورد اشاره دیویدسون البته همان چیزی است که بعد از خیزشهای عربی در تونس و مصر بلافاصله در دستور کار قرارگرفت. تقویت و حمایت از گروههای تکفیری نیز وجه دیگر این رویکرد است که اکنون سوریه و عراق، شاهدان مبتلای آنند.
حمایت از جریانهای تکفیری و دامن زدن به بحرانهای منطقهای و پررنگ کردن اختلافات طایفهای در واقع پاسخ طبیعی ساختارهای اقتدارگرایی است که در پی هراس از غرق شدن در امواج بلند دموکراسی خواهی، بالاخص پس از خیزش تونس و مصر، غرب را مقصر اصلی این روند میدانند و میکوشند با تقویت جریانهای تکفیری و به چالش گرفتن دموکراسی، ساختار الیگارشی خود را حفظ کنند تا از مسیر تحولات شتابان و ناگزیر آینده برکنار بمانند.
طبیعی است چنین برآورد کوتهبینانهای، برای موجه نشان دادن خود، ناگزیر به مستمسک قرار دادن موضوعاتی چون اختلاف شیعه و سنی است تا هراس خود از فروپاشی ساختار مونارشیک و تفوق امواج دموکراسیخواهی را رنگ و لعابی فرقهای دهد.
مراکز آینده پژوهی امریکا بویژه در حوزه اقتصاد از هماکنون به تحقق دکترین نفتی نیکسون و پایان وابستگی نفتی امریکا به خاورمیانه در سال 2035 خوشبیناند. تحلیلگران امور خاورمیانه نیز دستیابی امریکا به منبع انرژی شیل و فناوری فراکینگ و نشانههای زودرس این تحول در اقتصاد امریکا از یک سو و توجه ویژه این کشور بر آسیای جنوب غربی را نشانههای خوبی برای کشورهای عربی وابسته نمیدانند.
در چنین شرایطی و با توجه به ارتقای سطح مطالبات دموکراسی خواهانه در خاورمیانه، حفظ ساختارهای بسته و پوسیده برای ایالات متحده بشدت هزینهزاست و درک همین مسأله این کشورها را واداشته است تا با پیش دستی و از هراس، همپیمانیهای جدید غرب در منطقه، تن به ائتلاف با جریانهای تکفیری دهند. در این فرآیند، جلب نظر جریانهای تکفیری البته برای متحدان قدیمی غرب غیر ممکن به نظر میرسد در نتیجه پررنگ کردن مسأله شیعه - سنی برای استتار، مقصود اصلی این دولتها و جذب جریانهای تکفیری، موضوعیت مییابد.
این اتحاد ناهمگون اگرچه برآمده از ذهنی تک منشأیی از جنس همان اقتصاد تک محصولی و مبتنی بر رانت است اما دستاوردهای موقتی آن ممکن است به تحریک بیشتر حامیان منطقهای داعش و تقویت مادی آن بینجامد و پیروزیهایی را نیز نصیب آن کند.
این دستاوردها اما خیلی زود در مواجهه با گسستهای عمیق و هزینهزایداخلی این کشورها و نیز تناقضهای رفتاری خارجی و از همه مهمتر ساختار هنجارشکن گروههای تکفیری، رنگ میبازد و نتیجه محتوم آن نیز چندان از پیشبینی کریستوفر دیویدسون، مبنی بر آغاز فروپاشی قریب الوقع ساختارهای مونارشی منطقه، دور نخواهد بود.
منبع:ایران
ارسال نظر