اگر فلسطینی بودم...
پارسینه: اگر فلسطینی بودم داستانی دربارهی آریل شارون مینوشتم
اگر فلسطینی بودم داستانی دربارهی آریل شارون مینوشتم، دربارهی آن لحظهای که کیپای سفید بر سر دارد و برای روز شبات شمع روشن میکند. مینوشتم که آخرین کسانی که او در آن لحظه به آنها فکر میکند بچههای صبرا و شتیلا هستند.
اگر سوری بودم داستانی دربارهی حافظ اسد مینوشتم، دربارهی آن لحظه که دارد عکسهای کشتار حما را تماشا میکند آنگاه که از مجرای آسیابهای آبیِ شهر خون جاری میشود. آیا قهوهی روی میزش سرد خواهد شد؟ آیا شکر به قدرِ کافی در آن قهوه پیدا میشود؟
اگر عراقی بودم داستانی دربارهی عزت الدوری معاونِ گمشدهی صدام مینوشتم یکروز بعثی یکروز داعشی یک روز محترم در دفتر ریاستجمهوری یکروز عربی بادیهنشین و گمنام، با انگشتهای استخوانیِ بلند که بر ماشهی کلتِ 45 تر و فرز مینشینند.
اگر افغان بودم داستانی دربارهی گلبدین حکمتیار مینوشتم مهمانی در خانهی اعیانیِ شمالِ تهران یا یک یاغی در کوههای تورابورای افغانستان، وقتی نه از طالبان بیعت میگیرد نه از مجاهدین اما چرخِ زندهگیاش از قطع شدنِ انگشتِ جوهریِ آدمهایی میچرخد که امروز از صندوقِ رایگیری برمیگردند.
حامد اسماعیلون
احسنت به متن زیبا