چرا آزاده نامداری و فرزاد حسنی جدا شدند؟
پارسینه: هنوز آزاده نامداری و فرزاد حسنی شمع یک سالگی ازدواجشان را فوت نکرده بودند که خبر طلاقشان در محافل پیچید.
به گزارش پارسینه و به نقل از مجله سیب سبز هنوز آزاده نامداری و فرزاد حسنی شمع یک سالگی ازدواجشان را فوت نکرده بودند که خبر طلاقشان در محافل پیچید. این دو چهره تلویزیونی که مثل چهرههای دیگر مورد توجه رسانهها و مخاطبانشان بودند، روزهای اول با اشتیاق در مورد عشقشان مصاحبه میکردند و با خبرنگاران گپ میزدند. هنوز مدت زیادی از مصاحبههای متعددشان نگذشته بود که خبر طلاقش ان نقل محافل رسانهای شد. این بار آزاده نامداری پیشقدم شد و در مصاحبهای تلویحا شایعات گفته شده را به خبر داغ روز تبدیل کرد.
فرزاد حسنی مدتهاست با مطبوعات مصاحبه نکرده و خلاف همسر سابقش سکوت اختیار کرده است اما آزاده نامداری با روزنامهها و مجلات مصاحبههای متعددی داشته و به قول خودش در مورد کار، فلسفه، عشق، دنیا و همه چیز حرف زده است. آنچه در مورد زندگی مشترک کوتاه این دو مجری در مصاحبههایشان منعکس شده را با هرایر دانلیان، روانشناس و زوجدرمانگر در میان گذاشتیم. حرفهای آزاده نامداری در مورد زندگی خصوصی و باورهایش و تحلیل این روانشناس از گفتههای او را در ادامه میخوانید.
آزاده نامداری و فرزاد حسنی در روزهای اول ازدواجشان، دعوت مجله زندگی ایدهآل را پذیرفتند. نامداری در این مصاحبه گفت: «من یک خودخواهی دارم؛ برای من مهم نیست که یک نفر چقدر دوستم دارد بلکه برای من مهم است که خودم چقدر کسی را دوست دارم. اصلا حاضر نیستم این امتیاز را به شخصی بدهم که کنارش باشم چون او مرا دوست دارد و از اینکه با کسی است که دوستش دارد، لذت ببرد اما من نصف او لذت ببرم.»
اگر واقعبینانه به مسئله ازدواج نگاه کنیم، میبینیم بر پایه منفعتطلبی ذاتی انسان بنا میشود؛ یعنی به طور طبیعی مرد و زن به کسی علاقهمند میشوند که بتواند از عهده تامین نیازهای اصلی آنها برآید. برای زن و مرد یافتن چنین کسی، با یکسری هیجانات شدید همراه است که به اشتباه آن را عشق تلقی میکنند. ممکن است بعد از بین رفتن هیجانات یک کدام از طرفین ببیند احساس قبلیاش واقعی نبوده است و از این نظر احساس خسران به او دست بدهد؛ چرا که مدام فکر میکند طرف مقابلش خوشبختتر است.
او عاشق حقیقت من شد
چند ماه بعد در برنامه «زندهباد زندگی» این زوج در هم کنار قرار گرفتند. نامداری در مقابل دوربین گفت: «مشابهتهای ما خیلی زیاد بود. برای من تفکر مشترک خیلی اهمیت داشت.» او گفته بود: «من آن آزاده نامداری که تصور بیرونی مردم است، نیستم. تصور بیرونی این است که من خیلی شیطونم و زیاد حرف میزنم اما من آدم آرامتری هستم. فرزاد با حقیقت من ازدواج کرده است نه تصویر بیرونیام.»
نظر کارشناس : در جامعه امروز ما جوانها به ازدواج یک دید تخیلی و غیر واقعی دارند که معمولا بعد از ازدواج اصلاح میشود و آسیبهایی را با خود به دنبال میآورد. مثال بارزش آشنا شدن با کسی است که به هر دلیلی به نظر جذاب میرسد. درست در این مقطع باید احساسات مدیریت و یک تصمیم عاقلانه اخذ شود. رابطه جدی مشترک اگرچه شاید در شروع برحسب تصادف پیش بیاید اما یک تصادف صرف نیست بلکه دوطرف باید بر اساس گفتوگو و شناخت همهجانبه به یک سناریوی مشترک دست پیدا کنند. تفکر مشترک در ازدواج مهم است ولی در مواقعی اگر زن و شوهر مکمل هم باشند، زندگی خوب پیش میرود. هوشمندی در این است که طرفین تشخیص بدهند کجا چطور عمل کنند.
من فقط یک مجری هستم
نامداری در مصاحبه بعد از جداییاش با روزنامه صبا که واکنشهای زیادی را همراه داشت به صحبتهایی که در مورد حضورش در ویژهبرنامه عید در کنار فرزاد حسنی مطرح میشد، اینطور پاسخ داد: «قبل از اینکه همسر کسی باشم، مجری تلویزیون هستم. کارم را دوست دارم و دوست دارم تجربیات خوبم را تکرار کنم. من سه سال مجری سال تحویل بودم، سال اول با جعفر خسروی، سال دوم با احسان علیخانی و سال سوم با فرزاد حسنی. حالا ممکن است حالت خوب باشد و برنامه خوب شود، ممکن هم هست که حالت بد باشد و برنامه بد شود.» او پیش از این مصاحبه و در ماههای اولیه زندگیشان در یک برنامه تلویزیونی گفته بود: «میخواهم همهچیز صادقانه باشد. یک دهه زندگی نکردهایم که خیلی تجربه داشته باشیم. به نظر من دو تا آدم باید با هم رفیق بمانند و به همین خاطر نباید «من» شان خیلی بزرگ باشد. وقتی «من» بزرگ باشد به اشتراک رسیدن با یک آدم سخت است. کابوس من این است که یک روز احساس کنم مهم شدهام و همه فلشها به سمت من برمیگردد. الان یک مایی تشکیل شده و دیگر «من» مهم نیست.»
نظر کارشناس : هیچ رابطهای بدون تنش قابل تصور نیست. هر رابطهای تنشهای خاص خودش را دارد و این روش برخورد با تنشهاست که موفقیت یا شکست یک رابطه را میسازد. یکی از تنشهای طبیعی، جنگ بر سر قدرت است حتی در رابطه مادر و کودک رقابتی هست بر سر در دست گرفتن قدرت. طبیعتا انتظار میرود مادر بتواند اوضاع را تحت کنترل دربیاورد چون اگر این اتفاق نیفتد، کودک مادر را کنترل میکند که دردسرساز است. در ارتباط دو انسان بالغ اوضاع کمی فرق میکند. اگر هر دو طرف خودخواه باشند و هیچ کدام حاضر نشوند کوتاه بیایند، آن وقت اختلاف پیش میآید. وقتی یکی از طرفین قدرت را در دست بگیرد و از خودش انعطاف نشان ندهد، آرامش از زندگی مشترک رخت برمیبندد. اگر قبلا زن و شوهر سر موضوعات مختلف به توافق نسبی برسند، یک جاهایی زن کوتاه میآید و یک جاهایی مرد و دیگر نزاعهای بیمورد شکل نمیگیرد.
ثبات را دوست ندارم
تصویری که رسانهها از این زوج نشان میدادند، از شباهتهایشان حکایت میکرد اما به هر دلیلی آنها مجبور به بستن پرونده زندگی مشترکشان شدند. نامداری اوایل ازدواجشان در مصاحبهای گفته بود: «تکیه بر من، تکیه بر باد است. من حضور واقعی در زندگی هیچ کسی ندارم. وقتی زندگی خودم را با زندگی مثلا خواهرم مقایسه میکنم، میبینم که بله، من زندگی نرمالی ندارم و آدمهای کمی هستند که این مدل زندگی و شخصیت را درک کنند. هر چیزی را غیرمنتظره دوست دارم.»
نظر کارشناس : ثبات داشتن یا ثبات نداشتن مسئله این نیست! نمیتوانیم بگوییم ثبات خوب است یا بد است. این ویژگی در کنار سایر ویژگیهای فردی و اجتماعی معنا پیدا میکند؛ مثلا کسی تصادف شدیدی کرده و به کما رفته است. دربارهاش میگویند به کما رفته و از اینکه فوت نکرده است، خوشحال هستند اما یک ماه بعد در کما بودن دیگر نشانه خوبی محسوب نمیشود و نوعی پسرفت است چون شرایط فرق کرده و تعریف از کما هم تغییر میکند. بعضی افراد ثبات را دوست ندارند. اینکه ثبات را دوست ندارند یعنی از ثبات میترسند ولی زندگیشان در مسیر طبیعی پیش میرود؛ یعنی این مسئله باعث نشده روابط شخصی، شغلی و اجتماعی فرد دچار مشکل شود.
اشتباه میکنم
نامداری که در مصاحبه با روزنامه صبا حالش را چیزی بین خوب و بد تصویر کرده بود، گفت: «کاراکتری دارم که اشتباه کردم و اشتباه زیاد میکنم و متاسفانه فعل خواهم کرد را هم میتوان به آن اضافه کرد. چون اشتباه کردن را جزو حقوقم میدانم. من اشتباه میکنم و میگویم دوست داشتم که این کار را انجام دهم، میخواستم ببینم چه جوری است! در علم روانشناسی به این جور آدمها میگویند فلانی آدم «های ریسک»ی است و من هم جزو همین دسته هستم. دویدن، نشستن، شکست خوردن و دوباره پاشدن جزئی از زندگی من است.»
نظر کارشناس : مفهوم ریسک کردن خودش به تنهایی یعنی به استقبال خطر رفتن و پذیرش خطر. حالا وقتی با صفت «های» همراه باشد میشود زیاد با خطر دست و پنجه نرم کردن. کسانی که روحیه خطرپذیری بالایی دارند باید بیش از بقیه مراقب خودشان باشند چون این ریسک کردنها یا
به نفعشان تمام میشود یا به ضررشان پس در زندگی یا خیلی اشتباه میکنند و خیلی شکست میخورند یا خیلی موفق میشوند. آدمهای خلاق معمولا بیش از بقیه به دل خطر میزنند. اینها همان گروه دوم هستند اما از آن جایی که شکست خوردن تبعات روحی فراوانی دارد، گروه اول باید چارهای بیندیشند. در مجموع خود فرد میتواند زندگی و حالش را بررسی کند و بفهمد به کدام گروه تعلق بیشتری دارد.
نمیتوانم بگویم دوستت دارم
باز هم میخواهیم به مصاحبههای این زوج در روزهای اول ازدواجشان بازگردیم. مصاحبهای که آزاده نامداری در آن گفته بود: «هیچ وقت شجاعت این را نداشتهام نفر اول باشم که به کسی بگویم دوستت دارم. متاسفانه روابط عمومی خوبی هم ندارم. بهطور کل سختم است با کسی که برای اولینبار میبینم، شروع به حرف زدن کنم. شاید عجیب باشد اما من برخلاف خیلی از دوستهای مجریام، اصلا نقل مجلس نیستم و اصولا جایی ساکت مینشینم و به آدمها نگاه میکنم تا یخم آب شود.»
نظر کارشناس : انسان یک موجود اجتماعی است و خواسته یا ناخواسته روابط متعددی را در زندگی تجربه میکند. بعضی از روابط انتخابی نیستند؛ مثلا روابط خانوادگی به طور طبیعی ایجاد میشود و کسی پدر و مادر و خواهر و برادرش را انتخاب نمیکند اما سایر روابط براساس انتخابهای فردی شکل میگیرد. دوستان، همکاران و شریک زندگی را خود فرد انتخاب میکند. بعضیها نمیتوانند روابط اجتماعیشان را درست تنظیم کنند که دلایل مختلفی برایش وجود دارد. از جمله دلایل شایع این است که فرد اعتماد به نفس کافی ندارد. در این صورت باید عواملی را که در کاهش اعتماد به نفس موثر هستند، شناسایی کنیم و بعد راهحل متناسب با آن را در پیش بگیریم.
میترسم
«آدمی هستم که 90 درصد زندگیاش خودش هست و 10 درصد زندگیاش کس دیگری.» این ادعایی است که آزاده نامداری در دوران مجردیاش مطرح کرده بود. او در مصاحبهای که در سال 1391 داشت، گفته بود: «من خیلی آدم ترسویی هستم برای اینکه به کسی بگویم دوستت دارم و همین باعث شده که این عشق در من ذخیره شود. من هیچوقت شجاعت این را نداشتهام نفر اول باشم که به کسی میگویم دوستت دارم. متاسفانه روابط عمومی خوبی ندارم.»
نظر کارشناس : به طور طبیعی در زندگی هر کسی پیش میآید که نسبت به کسی از جنس مخالف گرایش پیدا کند. حالا ممکن است این احساس خوش آمدن از کسی مورد جدیای نباشد ولی به هر حال بخشی از داستان را طبیعت و هورمونها رقم میزنند. بعضیها چنین تجربههایی ندارند. یعنی خیلی بهندرت پیش میآید که از کسی (جنس مخالف) خوششان بیاید یا _ به تعبیر عام _ عاشق شوند. بخشی از این مسئله شاید به این برگردد که فرد در زندگیاش با آدمهای مناسب و دلخواه برخورد نکرده است یا کمتر برخورد کرده است اما ممکن است مشکل در طرز تفکر شخص به مسائل باشد. در هر صورت مسئله مهمی است و باید بررسی شود چون وقتی این احساسات طبیعی ضبط میشوند ممکن است یک دفعه برای یک فرد خاص آزاد شوند.
در قبل گفتیم فرد ناخودآگاه جذب کسی میشود که بتواند به نیازهایش پاسخ بدهد. وقتی این نیازها قرار باشد همه توسط یک نفر برطرف شوند، در روند رابطه مشکل ایجاد میشود.
مسئولیتش را میپذیرم
مصاحبه نامداری با روزنامه صبا بیشتر از هر چیزی مواضعش در مورد ازدواج و جدایی را روشن کرد. او گفته بود: «آزاده نامداری که الان روبهروی تو نشسته قطعا زندگیاش آبستن یک اتفاق بوده و هر جوری هم که مدیریت کرده نتوانسته جلوی منظر بیرونی این اتفاق را بگیرد اما من اصلا سعی نمیکنم که بگویم این اتفاق نیفتاده یا مقصرش فرد دیگری بوده. من میخواهم بگویم این اتفاق میتواند در زندگی هرکسی بیفتد. آدمها میتوانند خیلی خوب باشند ولی برایشان اتفاقات تلخ بیفتد. عکسش هم صادق است ولی در کل من معتقدم باید مسئولیت اتفاقی را که افتاده، بپذیریم. من مسئولیتش را بر عهده میگیرم. من همانم، همان آزاده نامداری سابق. فقط یک کم بزرگتر شدهام و بیشتر میدانم و بیشتر میفهمم.»
نظر کارشناس : در زندگی هر کسی اتفاقات مهم زیادی رخ میدهد. فارغ از اینکه چه عواملی باعث وقوعشان شده باشد، نحوه مقابله و حل مشکل ادامه راه را برای شخص سخت یا آسان میسازد. طلاق یا هر نوع شکستی در رابطه ممکن است اتفاق بیفتد اما این سؤال ایجاد میشود که چرا چنین شد؟ برای رسیدن به جواب صداقت لازم است. هر کسی باید سهم خودش را در هر اتفاقی بپذیرد. اگر چنین شد، مطمئنا بعدا مینشیند فکر میکند که در آینده چطور جلوی تکرار این اشتباه را بگیرد. اما در ادامه طبیعی است که هر کسی راه خودش را پیدا کند و به زندگی ادامه دهد.
هیچ فرمولی وجود ندارد که دوره نقاهت پس از شکست عاطفی را تعیین کند؛ سه هفته باشد، سه ماه یا سه سال. بستگی به خود فرد دارد. در گذشته اگر طرفین با هم نمیساختند، به شیوه بسوز و بساز تا آخر عمر زندگی را هر طوری بود ادامه میدادند حتی اگر از همدیگر متنفر بودند، باز کسی اسم جدایی را به زبان نمیآورد چون جرات نداشت خودش را مورد قضاوت دیگران قرار بدهد. نگاه جامعه دید خوبی به این مسئله نداشت. اما امروز دیگر اینطور نیست. اگر طرفین واقعا ببینند که از زندگی در کنار هم لذت نمیبرند و نمیتوانند زندگی مشترک را ادامه بدهند، آن وقت جدا شدن شهامت میخواهد. البته این به شرطی است که دلایل جدایی واقعی و منطقی باشند در غیر این صورت نهتنها تصمیم سازندهای نخواهد بود بلکه به آسیبها دامن خواهد زد.
در این یک سال و اندی بر آزاده نامداری چه گذشت؟
در ماه سوم سال 92، آزاده نامداری و فرزاد حسنی که پیش از این به عنوان دو مجری در کنار هم دیده شده بودند، خبر ازدواجشان را علنی میکنند. «خانومی که شما باشید …. یه قبله پشت چشماته….. که مغناطیس رد کرده….. تو احساسی بهم میدی….شبیه غیرت تختی …» این بخشی از شعری بود که فرزاد حسنی در مقابل دوربینهای برنامه«صبحی دیگر» به همسرش تقدیم کرد.آزاده نامداری همان روزهای اول ازدواج هم اهل مصاحبه کردن بود.
به خبرنگاران مطبوعاتی نه نمیگفت و قصه عشقشان را شجاعانه به زبان میآورد. اسفندماه 92 بود که خبر طلاقشان که علنی اعلام نشده بود در محافل گوش به گوش میپیچید اما حضورشان در ویژهبرنامه نوروز 93 در کنار هم تا اندازهای به این شایعات پایان داد.فرزاد حسنی در ماههای بعد از طلاق میلی به گپ زدن با رسانهها در مورد زندگی خصوصیاش نداشت اما آزاده نامداری کمی با مطبوعات خودمانی شد و از حرفهایی که به قول خودش در مورد موضوع طلاقشان گفته نشده بود و تنها نگاهش به زندگی را روشن کرده بود، حاشیههای بسیاری بیرون آمد.
آزاده نامداری در واکنش به انتقادات ازمصاحبه اش با صبا گفت در این مصاحبهها کلمه «طلاق» را به زبان نیاورده و توضیح داد:«من یک زن کاملا سنتی ایرانی هستم و در مرام و ادبیات خودم و خانوادهام نیست که بروم جار بزنم «من جدا شدهام.»
هراران مشکل داریم این یکی هم شد یکی بابا ول کنید طلاق گرفت که گرفت به ما چه ؟ مگه فوضولیم !!!!!!!!!!
خاله زنک بازی
عروسک باری و هفت سنگ بازی بعد از یکسال !!!!!!!!!!!!!!!
تقصیر آزاده بوده و فرزاد بیگناه است.
كسى كه خودخواه و مغرور است اشتباه زياد مى كند، انسان بايد رذايل اخلاقى خودرا شناخته و انهارا در خود نابود كند و به جاى ان فضايل را پرورش دهد، تا شخصيت وى به بالندگى برسد كاره ساده ايى نيست اما خطر رذيلت هاى اخلاقى براى انسان از دشمن بدتر است اين خانم مهارت عشق ورزى رو يا ياد نگرفته يا خود كم بين و خود تخريب است،خشكه مذهبى و تقدس گرايى نبايد باعث شود انسان خود و ديگران را از عشق محروم كند و مرتب استدلال بتراشدازدواج بدون تفكر درست و غلط انديشى به شكست مى انجامد و زوجين براى رسيدن به ثبات در زندگى و دور شدن از تنوع گرايى افراطى كه بالاترين درجه خوشبختى يك زوج است بايد به يك ديگر ايمان و اعتماد و عشقى عميق و حقيقى و ديدى باز و معقول و ارتباطى صميمى داشته باشند، نصف بيشتر عشق ها در واقع هوس يا عشق كاذب هستند و عشق حقيقى تعريف فراترى دارد.