مرگ تدریجی یک رویا
پارسینه: تفاوت ندارد کجا زندگی کنی، کلانشهری پرجمعیت یا شهری کوچک و دور افتاده؛ خواسته یا ناخواسته هر روز خبری از طلاق به گوشت می رسد اما دردناک تر از این، سردی و مرگ عشق هایی است که به جای آنکه آفریننده، روشنی دهنده و امیدبخش شوند بی توجه به فردا و فرداها رو به خاموشی و تاریکی می روند.
به گزارش پارسینه، هر جامعه با توجه به جهان بینی و فرهنگ ویژه خود، ارزش و هنجاری ویژه دارد. با وجود تفاوت های فراوان در این ارزش ها و هنجارها، خانواده در سراسر جهان به عنوان نظام ارزشمند اجتماعی همواره مورد احترام و توجه بوده است.
خانواده بنیادی ترین و نخستین نهاد اجتماعی است که بر پایه پیمان زناشویی میان زن و مرد تشکیل می شود و ریشه پیدایش و تشکیل جامعه است. از گذشته تاکنون، خانواده با ویژگی های تقدسگرایانه و جهانشمولی خود کانون آفرینش عشق، مهر و عاطفه به شمار می رفته و از این رو نگهداشت، پاسداشت و پایبندی به ارزش های آن همواره از اهداف بنیادی جوامع بوده است. زیرا سلامت یک جامعه با داشتن خانواده های سالم تعریف می شود.
از سوی دیگر، فروپاشی نظام خانواده و گسست پیوند زناشویی یا به عبارتی طلاق، در ادیان و مذاهب گوناگون امری مطرود و منفور به شمار می رفته و از نگرانی ها و دغدغه های همیشگی اندیشمندان و سیاستگذاران اجتماعی در سراسر جهان و در همه دوره های تاریخی بوده است.
اگر چه امروزه طلاق واقعه یی مهم در کنار دیگر رخدادهای زندگی و تا اندازه ای مورد پذیرش جوامع و فرهنگ های گوناگون قرار گرفته اما رویدادی است که همچنان به عنوان آسیبی اجتماعی شناخته شده و برای جلوگیری و بازدارندگی از آن تلاش می شود.
طلاق پدیده یی است که با جدایی زن و شوهر و گسستگی پیوند زناشویی میان آنان رخ می دهد و بدین گونه مانند طوفانی مهیب و ویرانگر، کانون خانواده را از هم می پاشد.
در گذشته نیز طلاق رخ می داد اما امروزه با توجه به دگرگونی جوامع و زندگی انسان، شمار آن شدت گرفته و این امر نظام خانواده در سراسر جهان را با چالش های زیادی روبرو ساخته است.
ممکن است طلاق به طور آشکار یا پنهان رخ دهد. در شکل آشکار، ساختار بیرونی خانواده به هم ریخته و زن و شوهر به طور رسمی و قانونی از هم جدا می شوند اما در شکل پنهان، ساختار بیرونی خانواده سالم و ساختار درونی آن از هم می پاشد. به عبارت دیگر، زن و شوهر از هم طلاق عاطفی گرفته اند. در این شرایط خانواده با چهره ای توخالی به حرکت خود در جامعه ادامه می دهد اما روابط عاطفی و تعاملات زن و شوهر در این زندگی نه سالم و سازنده بلکه ویرانگر و به دور از صمیمیت و عشق است.
موضوعی که امروزه نگرانی کارشناسان مسائل خانواده را برانگیخته، گسترش طلاق عاطفی در جامعه است. این نوع طلاق با توجه به گره هایی که در ارتباطات زن و شوهر پدید می آورد، پیش درآمد و بستر طلاق حقوقی و رسمی قلمداد می شود. در این نوع طلاق، سردی بر روابط و تعامل میان زن و شوهر سایه افکنده است و 2 طرف همانند 2 همخانه بدون هیچ پیوند صمیمی و عاطفی زندگی می کنند.
این پدیده به عنوان آسیبی بزرگ در خانواده از علل و عوامل گوناگونی ریشه می گیرد که برخی از آنها فردی و برخی نیز اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است.
شناخت ناکافی و ناآگاهی زن و مرد از جایگاه و اهداف پیمان زناشویی و فلسفه ی زندگی مشترک، به شکلگیری یک پیوند بر پایه اهداف کوتاه مدت و ناعاقلانه منجر می شود. دگرگونی روز به روز جهان موجب می شود بسیاری از معیارها و اهداف نهایی که زن و شوهر برای آغاز زندگی مشترک در نظر داشتند، جای خود را به معیارها و شاخص های دیگری دهد که با شرایط و وضعیت کنونی زندگی آنان سازگاری ندارد و سبب برآوردن نشدن انتظارهای 2 طرف از یکدیگر و حاکم شدن فضای ناامیدی بر روابط آنان شود. این روند در بلندمدت تهدیدی برای یکپارچگی کانون خانواده است.
جامعه ایران نیز از این امر دور نمانده است به طوری که هم اکنون پدیده طلاق، یکی از چالش های سهمگین در نظام خانواده به شمار می رود.
فردگرایی، خودمحوری و خودمداری، نگاه ابزاری و مادی به روابط و تعاملات زن و شوهر، ناتوانی در حل تعارضات، نارضایتی در روابط زناشویی و برطرف نشدن نیازهای جسمانی و روانی، سستی پیوندهای عاطفی را در پی داشته و به شکلگیری طلاق عاطفی منجر می شود.
تغییر سبک زندگی و الگوبرداری های نامناسب و معارض با فرهنگ ایرانی- اسلامی در کنار کمبود شناخت و آگاهی از «من» فردی و اجتماعی، تعارض ها و دوگانگی هایی را در افراد پدید آورده و آنان را به سردرگمی دچار می کند.
چنانچه در زندگی مشترک یک طرف نتواند انتظارها و خواسته های عاطفی و مادی فرد دیگر را برطرف کند و تعادل و هماهنگی خواسته ها و انتظارها در وضعیت و شرایط موجود به هم بریزد، ناامیدی و سردی بر زندگی مشترک حاکم شده و اندک اندک زمینه های طلاق عاطفی و سپس طلاق قانونی در خانواده مهیا می شود. حتی ممکن است یکی از زوج ها یا هر دوی آنان عشق را بیرون از کانون خانواده بجوید و خیانت پیشه کند.
روشن است آسیب هایی که یکی پس از دیگری در پی این معضل می آیند، آتش به جان جامعه و سلامت آن می زنند.
همسانی 2 طرف ازدواج از نظر ویژگی های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و شخصیتی در استواری پیوند زناشویی بسیار اهمیت دارد. در شرایطی که زن و شوهر به لحاظ داشتن این ویژگی ها ناهمسان باشند و نتوانند تعادل را در زندگی خود برقرار کنند، این ویژگی ها با کوچک ترین حرکت به تهدیدی برای زندگی زناشویی تبدیل شده و همچون آتش زیر خاکستر پیوند عاطفی و زناشویی را سست می کند و زندگی را به گسست و جدایی می کشاند.
هیچ پدیده اجتماعی بی پیامد نیست. طلاق نیز از هر نوع که باشد، کانون خانواده را به آسیب های فراوانی دچار می کند.
از آنجا که در طلاق عاطفی 2 نفر بدون هیچ احساس، عاطفه، علاقه و همدلی با هم زندگی می کنند این شیوه ارتباط روح آنان را به فرسایش دچار کرده و در صورت داشتن فرزند، مسائل و مشکلات زیادی را برای فرزند آنان پدید می آورد. بسیاری مواقع فرزندان این خانواده ها نه فقط در کودکی بلکه در بزرگسالی نیز از مسائل و آسیب های روانی، شخصیتی و اجتماعی رنج برده و در رویارویی با کوچک ترین مشکلی در هم می شکنند. فرزندان این خانواده ها در آینده بیشتر با افسردگی و بیماری های روانی، مشکلات رفتاری، بی اعتمادی و کاهش سرمایه اجتماعی روبرو خواهند شد.
بر پایه آماری که دی ماه امسال «همایون هاشمی» رییس سازمان بهزیستی کشور، در حاشیه رونمایی از طرح جامع بشیر (با هدف کاهش طلاق) اعلام کرد، میزان طلاق در سال 1389 نزدیک به 137 هزار و 200 مورد بود. این میزان در سال 1390 به 142 هزار و 841 و در سال بعد به 151 هزار و 324 هزار مورد رسید.
ایرنا نوشت در سال 1392 نیز 155 هزار و 369 طلاق ثبت شد که نسبت به سال پیش از آن، 13.2 (13 ممیز 2 دهم) درصد رشد داشت.
به گفته او، هم اکنون آمار طلاق عاطفی در کشور رو به افزایش است و نبود بلوغ فکری با 4.3 (چهار ممیز سه دهم) درصد، کمبود مسوولیت پذیری با 9.5 (9 ممیز پنج دهم) درصد، اعتیاد با 7.79 (هفت ممیز 79 صدم) درصد، طلاق عاطفی با 9.4 (9 ممیز چهار دهم) درصد و بیکاری با پنج درصد از مهمترین علل درخواست طلاق در کشور به شمار می روند.
آمار فزاینده طلاق به ویژه در زوج های جوان نگران کننده است و این مساله به هم اندیشی و چاره جویی های واقع بینانه نیاز دارد.
تقویت هم باوری و یکپارچگی یا به عبارت دیگر سرمایه اجتماعی به همراه یادگیری مهارت های زندگی و ارتباطی می تواند توانمندی مدیریتی افراد را در ایجاد تعادل و کنترل شرایط و موقعیت های تنش آفرین خانوادگی افزایش دهد.
از سوی دیگر، کاهش انتظارها، تقویت اندیشه عقلانی، اعتماد به خود، احترام و باور توانایی های همسر و نهادینه شدن فرهنگ مشاوره در جامعه می تواند زن و شوهر را در شناخت و ارزش نهادن به خواسته های همدیگر یاری رسانده و آنان را در مدیریت زندگی توانا سازد.
خانواده بنیادی ترین و نخستین نهاد اجتماعی است که بر پایه پیمان زناشویی میان زن و مرد تشکیل می شود و ریشه پیدایش و تشکیل جامعه است. از گذشته تاکنون، خانواده با ویژگی های تقدسگرایانه و جهانشمولی خود کانون آفرینش عشق، مهر و عاطفه به شمار می رفته و از این رو نگهداشت، پاسداشت و پایبندی به ارزش های آن همواره از اهداف بنیادی جوامع بوده است. زیرا سلامت یک جامعه با داشتن خانواده های سالم تعریف می شود.
از سوی دیگر، فروپاشی نظام خانواده و گسست پیوند زناشویی یا به عبارتی طلاق، در ادیان و مذاهب گوناگون امری مطرود و منفور به شمار می رفته و از نگرانی ها و دغدغه های همیشگی اندیشمندان و سیاستگذاران اجتماعی در سراسر جهان و در همه دوره های تاریخی بوده است.
اگر چه امروزه طلاق واقعه یی مهم در کنار دیگر رخدادهای زندگی و تا اندازه ای مورد پذیرش جوامع و فرهنگ های گوناگون قرار گرفته اما رویدادی است که همچنان به عنوان آسیبی اجتماعی شناخته شده و برای جلوگیری و بازدارندگی از آن تلاش می شود.
طلاق پدیده یی است که با جدایی زن و شوهر و گسستگی پیوند زناشویی میان آنان رخ می دهد و بدین گونه مانند طوفانی مهیب و ویرانگر، کانون خانواده را از هم می پاشد.
در گذشته نیز طلاق رخ می داد اما امروزه با توجه به دگرگونی جوامع و زندگی انسان، شمار آن شدت گرفته و این امر نظام خانواده در سراسر جهان را با چالش های زیادی روبرو ساخته است.
ممکن است طلاق به طور آشکار یا پنهان رخ دهد. در شکل آشکار، ساختار بیرونی خانواده به هم ریخته و زن و شوهر به طور رسمی و قانونی از هم جدا می شوند اما در شکل پنهان، ساختار بیرونی خانواده سالم و ساختار درونی آن از هم می پاشد. به عبارت دیگر، زن و شوهر از هم طلاق عاطفی گرفته اند. در این شرایط خانواده با چهره ای توخالی به حرکت خود در جامعه ادامه می دهد اما روابط عاطفی و تعاملات زن و شوهر در این زندگی نه سالم و سازنده بلکه ویرانگر و به دور از صمیمیت و عشق است.
موضوعی که امروزه نگرانی کارشناسان مسائل خانواده را برانگیخته، گسترش طلاق عاطفی در جامعه است. این نوع طلاق با توجه به گره هایی که در ارتباطات زن و شوهر پدید می آورد، پیش درآمد و بستر طلاق حقوقی و رسمی قلمداد می شود. در این نوع طلاق، سردی بر روابط و تعامل میان زن و شوهر سایه افکنده است و 2 طرف همانند 2 همخانه بدون هیچ پیوند صمیمی و عاطفی زندگی می کنند.
این پدیده به عنوان آسیبی بزرگ در خانواده از علل و عوامل گوناگونی ریشه می گیرد که برخی از آنها فردی و برخی نیز اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است.
شناخت ناکافی و ناآگاهی زن و مرد از جایگاه و اهداف پیمان زناشویی و فلسفه ی زندگی مشترک، به شکلگیری یک پیوند بر پایه اهداف کوتاه مدت و ناعاقلانه منجر می شود. دگرگونی روز به روز جهان موجب می شود بسیاری از معیارها و اهداف نهایی که زن و شوهر برای آغاز زندگی مشترک در نظر داشتند، جای خود را به معیارها و شاخص های دیگری دهد که با شرایط و وضعیت کنونی زندگی آنان سازگاری ندارد و سبب برآوردن نشدن انتظارهای 2 طرف از یکدیگر و حاکم شدن فضای ناامیدی بر روابط آنان شود. این روند در بلندمدت تهدیدی برای یکپارچگی کانون خانواده است.
جامعه ایران نیز از این امر دور نمانده است به طوری که هم اکنون پدیده طلاق، یکی از چالش های سهمگین در نظام خانواده به شمار می رود.
فردگرایی، خودمحوری و خودمداری، نگاه ابزاری و مادی به روابط و تعاملات زن و شوهر، ناتوانی در حل تعارضات، نارضایتی در روابط زناشویی و برطرف نشدن نیازهای جسمانی و روانی، سستی پیوندهای عاطفی را در پی داشته و به شکلگیری طلاق عاطفی منجر می شود.
تغییر سبک زندگی و الگوبرداری های نامناسب و معارض با فرهنگ ایرانی- اسلامی در کنار کمبود شناخت و آگاهی از «من» فردی و اجتماعی، تعارض ها و دوگانگی هایی را در افراد پدید آورده و آنان را به سردرگمی دچار می کند.
چنانچه در زندگی مشترک یک طرف نتواند انتظارها و خواسته های عاطفی و مادی فرد دیگر را برطرف کند و تعادل و هماهنگی خواسته ها و انتظارها در وضعیت و شرایط موجود به هم بریزد، ناامیدی و سردی بر زندگی مشترک حاکم شده و اندک اندک زمینه های طلاق عاطفی و سپس طلاق قانونی در خانواده مهیا می شود. حتی ممکن است یکی از زوج ها یا هر دوی آنان عشق را بیرون از کانون خانواده بجوید و خیانت پیشه کند.
روشن است آسیب هایی که یکی پس از دیگری در پی این معضل می آیند، آتش به جان جامعه و سلامت آن می زنند.
همسانی 2 طرف ازدواج از نظر ویژگی های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و شخصیتی در استواری پیوند زناشویی بسیار اهمیت دارد. در شرایطی که زن و شوهر به لحاظ داشتن این ویژگی ها ناهمسان باشند و نتوانند تعادل را در زندگی خود برقرار کنند، این ویژگی ها با کوچک ترین حرکت به تهدیدی برای زندگی زناشویی تبدیل شده و همچون آتش زیر خاکستر پیوند عاطفی و زناشویی را سست می کند و زندگی را به گسست و جدایی می کشاند.
هیچ پدیده اجتماعی بی پیامد نیست. طلاق نیز از هر نوع که باشد، کانون خانواده را به آسیب های فراوانی دچار می کند.
از آنجا که در طلاق عاطفی 2 نفر بدون هیچ احساس، عاطفه، علاقه و همدلی با هم زندگی می کنند این شیوه ارتباط روح آنان را به فرسایش دچار کرده و در صورت داشتن فرزند، مسائل و مشکلات زیادی را برای فرزند آنان پدید می آورد. بسیاری مواقع فرزندان این خانواده ها نه فقط در کودکی بلکه در بزرگسالی نیز از مسائل و آسیب های روانی، شخصیتی و اجتماعی رنج برده و در رویارویی با کوچک ترین مشکلی در هم می شکنند. فرزندان این خانواده ها در آینده بیشتر با افسردگی و بیماری های روانی، مشکلات رفتاری، بی اعتمادی و کاهش سرمایه اجتماعی روبرو خواهند شد.
بر پایه آماری که دی ماه امسال «همایون هاشمی» رییس سازمان بهزیستی کشور، در حاشیه رونمایی از طرح جامع بشیر (با هدف کاهش طلاق) اعلام کرد، میزان طلاق در سال 1389 نزدیک به 137 هزار و 200 مورد بود. این میزان در سال 1390 به 142 هزار و 841 و در سال بعد به 151 هزار و 324 هزار مورد رسید.
ایرنا نوشت در سال 1392 نیز 155 هزار و 369 طلاق ثبت شد که نسبت به سال پیش از آن، 13.2 (13 ممیز 2 دهم) درصد رشد داشت.
به گفته او، هم اکنون آمار طلاق عاطفی در کشور رو به افزایش است و نبود بلوغ فکری با 4.3 (چهار ممیز سه دهم) درصد، کمبود مسوولیت پذیری با 9.5 (9 ممیز پنج دهم) درصد، اعتیاد با 7.79 (هفت ممیز 79 صدم) درصد، طلاق عاطفی با 9.4 (9 ممیز چهار دهم) درصد و بیکاری با پنج درصد از مهمترین علل درخواست طلاق در کشور به شمار می روند.
آمار فزاینده طلاق به ویژه در زوج های جوان نگران کننده است و این مساله به هم اندیشی و چاره جویی های واقع بینانه نیاز دارد.
تقویت هم باوری و یکپارچگی یا به عبارت دیگر سرمایه اجتماعی به همراه یادگیری مهارت های زندگی و ارتباطی می تواند توانمندی مدیریتی افراد را در ایجاد تعادل و کنترل شرایط و موقعیت های تنش آفرین خانوادگی افزایش دهد.
از سوی دیگر، کاهش انتظارها، تقویت اندیشه عقلانی، اعتماد به خود، احترام و باور توانایی های همسر و نهادینه شدن فرهنگ مشاوره در جامعه می تواند زن و شوهر را در شناخت و ارزش نهادن به خواسته های همدیگر یاری رسانده و آنان را در مدیریت زندگی توانا سازد.
مردم هم دچار بحران شده اند!!!
این است عاقبت تفکرات فمنیستی....باشد که پند گیرند!