هیچ کس نباید به فکر معیشتِ نویسندهها باشد!
پارسینه: من در بنیاد شعر و ادبیات داستانی کار میکنم. کسی نوشته که چرا ما به فکر معشیت نویسندهها نیستیم. به نظرم ما نباید به فکر معیشتِ نویسندهها باشیم.
یعنی کلّا هیچ کس نباید به فکر معیشتِ نویسندهها باشد. نویسنده مثلِ بقّال است، مثلِ راننده تاکسی است، مثلِ نانواست. مگر کسی به فکر معیشتِ بقّالها و راننده تاکسیها و نانواها است؟
به نقل از مسعود فراستی به قول جان فورد، اسطورهی سینما، من فیلم میسازم تا از گرسنگی نمیرم. اگر نویسندهای نمیتواند معیشتش را تأمین کند، برود یک کار دیگر هم بکند. باز هم نشد، چنگگ را از توی گونی بردارد برود توی بیابان خار بکند. خارها را بیاورد توی شهر بفروشد، ولی کمر خم نکند در برابر آقا بالاسر.
کوروساوا دید فیلمهایش نمیفروشد، خودش را کشت. حالا من توصیه خودکشی نمیکنم، ولی من از 15 سالگی دیگر جرأت نمیکردم به بابایم بگویم معیشتم را تأمین کن. همیشه به مامان میگفتم. آن بنده خدا هم از بابا برایم پول گرفت.
حالا کار به کجا کشیده که بچه دیلاق 40 ساله میآید به بابا میگوید معیشتم را تأمین کن. دستِ کم برو به مادر خانواده بگو. دهر چقدر دنی شده که باید معیشت آدمی مثل نویسنده که بنده هیچ چیز، حتی العیاذ بالله خدا هم نباید باشد، توسط دولت تأمین شود.
اگر این اتّفاق بیفتد، باید گل گرفت درِ آن نوشتهها را و فرهنگ را و نویسندگی را. نویسندگی مانند هر کار دیگری یک کار است. که میتوان درش حلال خورد و حلال کسب کرد، میتوان حرام خورد، کمفروشی کرد و حرام انباشت و حرفِ حق هم نزد. نه تنها حرف حق نزد که حتّی نتوان حرف حق را شنید.
میثم امیری
ارسال نظر