گوناگون

نتایج یک نظرسنجی: ميدان راه‌آهن؛ سلامت و رفع تبعيض قوي، ميدان تجريش؛ ورود زنان به استاديوم

پارسینه: مهسا در مورد مهم‌ترين خواسته‌اش از رييس‌جمهور مي‌گويد: «مهم‌ترين خواسته من در مورد آزادي‌هاي زنان است، مورد بعدي هم رفع محدوديت از بعضي چهره‌هاي سياسي.» او مي‌گويد: «تنگ‌نظري‌هايي كه ما در بحث استاديوم ديديم، براي كسي كه در اين جامعه به عنوان يك زن زندگي مي‌كند خيلي بحث آزار‌دهنده‌اي است.»

خيابان وليعصر طولاني‌ترين خيابان ايران مي‌تواند يكي از بهترين گزينه‌ها باشد وقتي كه قرار است نظر مردم را در مورد موضوعي بدانيم، چرا كه تنها خياباني است كه شمال و جنوب پايتخت را به هم وصل مي‌كند. شمال و جنوبي كه آنقدر متضاد است كه فاصله‌اش نه به قدر يك خيابان كه گاهي به قدر يك دنياست.

دنياي آدم‌هاي جنوب شهر و ميانه شهر و شمال شهر با هم متفاوت است و اين تفاوت را در نگاه‌شان به عملكرد دولت هم مي‌توان ديد. به مناسبت هفته دولت در شلوغي‌هاي تمام نشدني اين خيابان با تهراني‌ها و شهرستاني‌هايي كه به پايتخت آمده‌اند همصحبت شديم. دو سال از تصدي روحاني در راس قوه مجريه ايران مي‌گذرد.

دوسال مي‌گذرد از روزي كه مردم با اميدي كه از تحقق وعده‌هاي حسن روحاني پيدا كرده بودند، باز هم پاي صندوق راي رفتند و به تغيير راي دادند. تغييري كه قرار بود در فضاي امنيتي دانشگاه‌ها صورت بگيرد، در منزلت و جايگاه زنان در جامعه، در نگرش به جوانان و رفع مشكل اشتغال آنان، در بيمه‌هاي دولتي و معيشت مردم و توزيع ثروت ملي و...

ميدان راه‌آهن؛ سلامت و رفع تبعيض قوي

تمام شهر هم اگر در خواب باشد، ميدان راه آهن پر از مسافراني است كه يا از گرد راه رسيده‌اند يا راهي سفرند. در فضاي مردانه قهوه‌خانه‌ها و غذا‌خوري‌هاي اطراف ميدان كسي فرصت ايستادن ندارد تا نظرش را درباره فعاليت دولت در دو سال گذشته بپرسيم. اما مسافران منتظر محوطه ايستگاه آنقدر وقت و حوصله دارند كه بنشينند و سر درد دل‌شان را باز كنند.

پيرمرد روستايي جواب سوال را اين‌طور مي‌دهد: «براي امثال من چه فرقي مي‌كند؟ ما كه همان زمين را داشتيم و داريم، شهري‌ها بايد نظر بدهند كه روحاني چه كار كرده» و بعد شروع مي‌كند از دردي گفتن كه راهي‌اش كرده به پايتخت تا پزشكان حاذق و امكانات بيمارستان‌هاي تهران بيماري‌اش را تشخيص دهند. مي‌گويد: «اگر در شهر خودمان دكتر خوب داشتيم، اگر هم قرار بود بميرم در شهر خودم مي‌مردم، تا يادم مي‌آيد يك دكتر خوب در شهرمان نداشتيم، زنم هم آمد تهران دوا‌درمان كند، اما عمرش قد نداد.»

در سوي ديگر پسر جوان با چهره آفتاب سوخته در ايستگاه منتظر است، با قطار زاهدان به تهران رسيده و در حال تماشاي تردد مسافران تازه از راه رسيده است كه چمدان‌هاي‌شان را به دنبال‌شان مي‌كشند، او منتظر يكي از دوستانش است. امين‌الله ٢٤ ساله، مي‌گويد: «ليسانسم را در دانشگاه زاهدان گرفته‌ام، حالا هم آمده‌ام در تهران كار كنم».

از مشكلات در سيستان و بلوچستان مي‌گويد كه باعث محروميت اين استان شده. «جوان‌هاي سيستان راهي به جز مهاجرت ندارند. در زابل روستاهايي هست كه خالي از سكنه شده. آقاي روحاني اگر بتواند وعده توسعه منطقه چابهار و تبديل شدن سيستان به منطقه ويژه را محقق كند خيلي از مشكلات مردم اين منطقه حل مي‌شود، توسعه اين منطقه فقط به نفع مردم زاهدان نيست، بلكه براي پيشرفت تمام ايران مفيد است.»

وقتي كه همراه دوستش مي‌رود تا راه تازه زندگي‌اش را بسازد، قطار ديگري بوق زنان از راه رسيده و مسافران در حال خروج از راهروي سمت چپ ايستگاه مي‌شوند. جمله آخري كه وقتي ساكش را به دست مي‌گيرد تا برود، مي‌گويد اين است كه: «كاش آقاي روحاني بيشتر به جوانان شهرهاي محروم توجه كند، ما هم با اميد به تغيير شرايط‌مان به او راي داديم».

چهارراه مولوي؛ حجاب و عفاف

همهمه مسافران در ميدان راه‌آهن تمامي ندارد اما كمي آن سو‌تر سكوت كشدار تا تقاطع مولوي ادامه پيدا مي‌كند، سكوتي كه مهمانسراها و هتل‌ها را در خود جا داده. دومين چهارراه بعد از ميدان راه آهن در خيابان وليعصر، چهار راه مولوي است، و كمي بالاتر از آن محل قرار‌هاي مذهبي تهراني‌ها.

مهديه تهران پر از مردمي است كه براي خواندن دعاي ندبه، بر سر قرار هفتگي‌شان آمده‌اند. خانمي در حال ورود به داخل ساختمان است با روي خوش مي‌ايستد تا جواب سوال را بدهد، مي‌گويد: «آقاي روحاني بايد با جديت بيشتري طرح حجاب و عفاف را پيگيري كند.

ايشان در دوره انتخابات گفتند كه براي حضور زنان برنامه‌ريزي مي‌كنند، اما حضوري كه همراه با عفت و حجاب نباشد، بهتر است اصلا نباشد.» خانم قبل از ورودش به داخل ساختمان مي‌گويد: «آقاي روحاني بايد بيشتر دقت كند، در مورد بعضي برخوردها و تصميمات، نظر همه مردم را مورد توجه قرار دهند.»

ميدان منيريه؛ آزادي و احترام

اتوبوس تندرو جلوي مهديه مي‌ايستد و با هواي مطبوع و خنكش مي‌رساندمان به ميدان منيريه، جايي كه فروشگاه‌هايش محل تردد ورزشكاران و ورزش‌دوستان است، خانم و آقايي كه به نظر، ورزشكار مي‌رسند درتنها فست فود اطراف منيريه ناهارشان را صرف كرده‌اند و در حال گپ زدن هستند، خانم در مورد عملكرد دولت مي‌گويد: «نمي‌شود اين آرامش نسبي جامعه را انكار كرد، يك زماني بود نمي‌شد با هيچ كس حرف زد، آنقدر كه مردم از همه‌چيز عصباني بودند، حالا هم شايد شرايط تغيير چنداني نكرده باشد، اما همين كه مردم ببينند دولت تلاش مي‌كند و مدام در حاشيه نيست و به شعور مردم توهين نمي‌كند، تحمل سختي‌ها را آسان مي‌كند.»

آقا با خنده مي‌گويد: «مردم مي‌بينند كه رييس‌جمهورشان ادبيات درستي را براي صحبت كردن انتخاب مي‌كند، اين خيلي مهم است، اينكه در دنيا احساس حقارت نكنيم، مساله مهمي است، حالا قرار نيست همه ما به خارج از كشور سفر كنيم تا اين حقارت را ببينيم، همين كه مي‌ديديم يك نفر به نمايندگي از ما در دنيا مورد بي‌احترامي است، براي‌مان تحقيرآميز بود، حالا مردم اين احساس را ندارند.»

و در پايان هم در مورد كليد روحاني كه به نماد او در دوران انتخابات تبديل شده بود مي‌گويند كه هنوز قفل اصلي را باز نكرده و مردم منتظر گشايش قفلي هستند كه سال‌هاست روي يك در جا خوش كرده و آن آزادي زندانيان سياسي است.

سه راه جمهوري؛ معيشت

اما برخلاف اين زن و شوهر، راننده تاكسي كه ما را از منيريه تا سه راه جمهوري مي‌رساند دل‌پري دارد. او مي‌گويد: «من از هيچ كس توقع ندارم، اما وقتي در روزهاي انتخابات اين خيابان را بند مي‌آوردند و به مردم مي‌گفتند به روحاني راي بدهيد بايد بعد از انتخابات بيايند از مردم همين خيابان بپرسند ‌اي كساني كه به روحاني راي داديد، حالتان چطور است؟

شما خبر داريد توي همين ساختمان‌هاي قديمي جمهوري چه خبر است؟ مردم با چه سختي دارند كار مي‌كنند تا نان زن و بچه‌شان را دربياورند، آقاي روحاني يك نفر را كه مورد اعتمادش است بفرستد بيايند از نزديك ببينند مردم با چه سختي زندگي‌شان را مي‌چرخانند.»

آقاي راننده مي‌گويد: «من يك زماني صبح تا غروب كه كار مي‌كردم، راديوي ماشينم روشن بود و خبر‌ها را دنبال مي‌كردم، حالا ديگر به هيچ خبري اعتماد ندارم، آخرين بار كه اخبار گوش دادم همان روزي بود كه رفتم به روحاني راي دادم، فكر مي‌كردم روحاني قرار است زندگي‌مان را تكان بدهد.»

مسافر پشت سري وارد بحث مي‌شود كه: «توي دو سال فقط زلزله مي‌تواند زندگي‌مان را تكان بدهد، روحاني مگر چقدر توان دارد كه بخواهد زندگي همه مردم را تكان بدهد.» راننده عصباني مي‌شود و مي‌گويد: «اگر نمي‌توانست چرا رييس‌جمهور شد؟»

چهارراه وليعصر؛ باز شدن فضاي دانشگاه

عصبانيت مرد راننده از عملكرد دولت و وعده‌هاي عملي نشده به ترافيك چهار راه وليعصر ختم مي‌شود؛ چهار راه وليعصر شبيه گذشته نيست، تردد آدم‌ها در آن كمتر شده و همه‌چيز با راه‌اندازي زير گذر انگار به زير چهارراه رفته است؛

آن همه سرعت و شتاب آدم‌ها به زير زمين رفته و در ميان نورهاي سفيد زير گذر محصور شده، نماد جديد چهارراه هم در حال تكامل است و يك ساختمان سيماني خاكستري خودش را به چشم عابران تحميل مي‌كند، حالا بايد با دقت بگردي تا بتواني نماد تئاتر ايران يا همان تئاتر شهر را ببيني.

حسين، دانشجوي دانشگاه تهران است، روي يكي از نيمكت‌‌هاي سيماني مدور روبه‌روي تئاتر شهر نشسته، او در مورد وضعيت جامعه در اين دوسال معتقد است: «مردم روزهاي سختي را پشت سر گذاشته‌اند، حالا با اينكه در اين مدت اتفاقات خوبي افتاده، باور نكرده‌اند كه آن روزها تمام شده، انگار هنوز مي‌ترسند كه باز هم به آن سال‌هاي تلخ برگردند.

حتي دانشجوها اگر دقيق‌تر به حس‌شان نگاه كنند مي‌بينند كه با وجود اميدي كه دارند يك ترسي هم در دل‌شان هست. ما در دولت قبل با يك پديده هيات علمي‌سازي در دانشگاه‌هاي مادر مواجه بوديم، كساني كه صلاحيت نداشتند به عنوان هيات علمي در دانشگاه‌ها مشغول به كار شدند.

در حال حاضر اوضاع دانشگاه‌ها خيلي بهتر شده، ما مراسم ١٦ آذر سال گذشته را خيلي خوب در دانشگاه تهران برگزار كرديم، اما بايد خيلي بهتر از اين شود، چون در آن هشت سال آنقدر محدوديت‌هاي شديد به وجود آمد كه به اين راحتي از بين نمي‌رود. خيلي از دانشجوهاي ارشد و دكترا ، نتوانستند ادامه بدهند، چون ستاره‌دار شده بودند.»

ميدان وليعصر، قلب پايتخت؛ رونق اقتصاد

ميدان وليعصر با همهمه تمام‌نشدني‌اش محل تلاقي اقشار مختلف است، اتوبوس‌ها و تاكسي‌ها در ميان حوصله و صبر مردم در مقابل آبميوه‌فروشي‌هاي ميدان، عجله دارند تا صندلي‌هاي‌شان را زودتر پر كنند و راهي مقصد شوند.

روي يكي از چهارپايه‌هاي پلاستيكي مقابل آبميوه‌فروشي، نويد مهندس است و در حال نوشيدن آبميوه، مي‌گويد: «من خيلي پيگير وعده‌هاي روحاني نبودم، اما در زمينه كاري خودم كه حوزه ساختمان است، خيلي تغييري را احساس نمي‌كنم. روند فعاليت بخش عمراني كشور كه قرار بود بهبود پيدا كند، تغيير خاصي نداشته. اولويت‌هايي كه دولت مطرح كرد، خيلي بر اساس واقعيت‌ها نبود، وقتي كه دولت بر سر كار آمد، ديد كه اين وعده‌هاي مطرح‌شده خيلي امكان عملياتي شدن ندارند، به همين خاطر هيچ تغييري در اين حوزه شكل نگرفت. اما فكر مي‌كنم آقاي روحاني در حوزه سياست خارجي خيلي خوب عمل كرد، مردم در اين مدت اميدوار شده‌اند به اينكه تغييرات بزرگ‌تري را ببينند، البته اگر اين توافق به نتيجه نهايي برسد.»

ميدان ونك، برابري جنسيتي

ترافيك وليعصر را با اتوبوس قرمز رنگ تندرو (بي‌آرتي) در خط وي‍ژه پشت سر مي‌گذاريم و از تقاطع خيابان‌هاي فاطمي، مطهري و بهشتي عبور مي‌كنيم و از سرسبزي پارك ساعي مي‌گذريم تا به ميدان ونك برسيم، ميداني كه در دوران مبارزات انتخاباتي بارها طرفداران رييس‌جمهور كنوني براي حمايت از او گرد آن جمع شدند.

ميدان ونك قلمرو تاكسي‌هاي خطي است، با ساختمان‌هاي بلندي كه پر از اتفاقند، ساعت كاري كه تمام مي‌شود، تمام آدم‌هاي اتفاق‌‌ساز ساختمان‌ها به سراغ تاكسي‌ها و اتوبوس‌هاي ميدان مي‌آيند، مهسا، دانشجوي رشته اقتصاد كارمند يكي از همين شركت‌هاست، مي‌گويد: «ما عادت داريم در انتخابات توقعات‌مان را آنقدر بالا مي‌بريم كه بعد از انتخابات انتظار داريم كسي كه راي آورده يك ماهه همه مشكلات را حل كند. من به عنوان يك دانشجو، خيلي از عملكرد ايشان راضي هستم.

خيلي از انتخاب دكتر طيب‌نيا به عنوان وزير اقتصاد خوشحال شدم. به نظرم آقاي روحاني بهترين كابينه ممكن را براي دولت‌شان انتخاب كردند و قطعا اگر به ايشان فرصت داده شود و اجازه بدهند كه كارشان را انجام بدهند، عملكردشان بهتر هم مي‌شود.»

مهسا در مورد مهم‌ترين خواسته‌اش از رييس‌جمهور مي‌گويد: «مهم‌ترين خواسته من در مورد آزادي‌هاي زنان است، مورد بعدي هم رفع محدوديت از بعضي چهره‌هاي سياسي.» او مي‌گويد: «تنگ‌نظري‌هايي كه ما در بحث استاديوم ديديم، براي كسي كه در اين جامعه به عنوان يك زن زندگي مي‌كند خيلي بحث آزار‌دهنده‌اي است.»

چهارراه پارك‌وي؛ همه چي آرومه

روزي كه خبر انتخاب روحاني به‌عنوان رييس‌جمهور، به‌طور رسمي اعلام شد، چهارراه پارك وي محل تجمع كساني بود كه از اين اتفاق شاد بودند. محلي كه شاهد شادي مردم از به نتيجه رسيدن راي شان بود.

مرتضي، جواني كه خود را فعال اجتماعي معرفي مي‌كند و در همين چهار راه بارها براي كمك به كودكان كار با دوستانش جمع شده‌اند، درباره عملكرد دولت مي‌گويد:

«به‌طور ملموسي فضا باز‌تر شده، اين موضوعي نيست كه بخواهيم كتمان كنيم، مخصوصا در مورد جوانان و فعاليت‌هاي اجتماعي شان، در بين دوستان خود من خيلي فعاليت اجتماعي بيشتر شده چون محدوديت‌ها و برچسب‌زني‌ها به گروه‌هايي كه فعاليت مي‌كنند كمتر شده، قبل از اين هركس مي‌خواست يك كار اجتماعي كند مي‌گفتند سياسي است... اما حالا اين جو كمرنگ شده، مسوولان دولتي از كارهاي دانشجويي و داوطلبانه استقبال مي‌كنند، اين رفتار اگر ادامه پيدا كند مي‌شود به بهبود وضعيت كلي جامعه اميد داشت.»

ميدان تجريش؛ ورود زنان به استاديوم

فاصله پارك وي تا ميدان تجريش زير سايه درختان بلندي كه سرهاشان به هم رسيده زندگي آرامي دارد. آدم‌هاي اين محدوده برخلاف نقاط ديگر اين خيابان بي‌صدا و آرام از كنار هم مي‌گذرند، ساختمان‌هاي بلند پشت عظمت درختان پنهان‌اند و كوچه‌هاي باريك پر از ماشينهاي رنگارنگ و لوكس.

خانمي كه سيگار مي‌كشد پشت يكي از ميزهايي كه مقابل رستوران در پياده رو گذاشته‌اند، نشسته و منتظر آماده شدن خوراكي‌هاست، در مورد دولت كه صحبت مي‌شود، مي‌گويد: «آقاي روحاني اگر هيچ كار ديگري هم نكند، همين كه سايه تحريم را از سر مردم كوتاه كرد، يك كار بزرگ بود، من فكر مي‌كنم مردم به روحاني و تيمش اعتماد كردند چرا كه با احترام با مردم ايران حرف زدند، همان‌طور كه با جهان حرف زدند.

اما فكر مي‌كنم عملكرد آقاي روحاني در مورد زنان خيلي موفق نبوده، ايشان در مورد حضور زناني در ورزشگاه هيچ واكنشي نشان ندادند، ما توقع داشتيم در اين مورد ورود كنند، اما انگار زنان هنوز در جامعه مهم نيستند.»

در انتهاي خيابان وليعصر و بعد از چنارهاي استوار، البرز بلند و مقاوم ايستاده، شايد اگر او هم‌زبان گفتن داشت، مي‌شد از او هم حرف‌هاي زيادي شنيد؛ از پايتختي كه آغا‌محمدخان براي ايران انتخاب كرد و تا امروز چهره‌هاي زيادي را بر مسند مديريت خود ديده است. البرز اگر قرار باشد بگويد كه اين شهر و مردمانش چه حرف‌هايي در سينه دارند، صادق‌ترين و صريح‌ترين شاهد خواهد بود.

شاهد حرف‌هاي كساني كه به سمت پاساژ‌هاي گران‌قيمتي مثل ارگ تهران يا تنديس مي‌روند، يا همان‌هايي كه براي زيارت به امامزاده صالح آمده‌اند يا كساني كه از بازار سنتي تجريش كفش و لباس مي‌خرند يا حرف كارگراني كه با آخرين اتوبوس خطي از محل كارشان به سمت جنوب تهران مي‌روند. شايد آنها همان‌هايي باشند كه پير‌مرد ميدان راه آهن معتقد بود بايد در مورد عملكرد دولت نظر بدهند، اما خبر نداشت كه شهري‌ها در ميان زندگي سرعت‌زده‌شان فرصت و مجالي براي نظر دادن ندارند.

فرزانه قبادی - روزنامه اعتماد

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار