آیت الله هاشمی شاهرودی: به دفتر آقا و سعید جلیلی زنگ زدم و گفتم باید به صدا و سیما بگویید که زمان بگذارند که موسوی در تلویزیون صحبت کند
پارسینه: آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی از شاگردان برجسته حضرت امام، آیتالله خوئی و شهید آبتالله سید محمدباقر صدر و از مراجع بزرگوارحوزه علمیه قم، ومولف دهها جلد کتاب ارزشمند در فقه و معارف اسلامی است. این سوابق برجسته علمی در کنار سابقه مسئولیتهای سنگین در قوه قضاییه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و... ایشان را به چهرهای متمایز تبدیل کرده است. آیتالله شاهرودی در گفتگو با "پاسدار اسلام" نکات بدیع و ارزشمندی درباره ویژگیهای امام خمینی، آیتالله شهید محمدباقر صدر و همچنین حضرت آیتالله خامنهای ارائه کردهاند.
بِسمِ اللّه الرَّحمنِ الرَّحيمِ. با سپاس از فرصتی که در اختیار " پاسدار اسلام " قرار دادید. با توجه به مسئولیتهای متعددی که در مجلس اعلی، قوه قضائیه، مجلس خبرگان، شورای نگهبان و جایگاهی که در بعد حوزوی و مرجعیت دارید سئوالات بیشماری را میتوان از حضرتعالی پرسید که هر یک مجال و فرصت فراوانی را میطلبد، لذا سعی میکنیم فقط به چند سئوال اکتفا کنیم.
اولین سئوال را با سوابق تحصیلی آغاز می کنیم. پیشینه علمی جنابعالی همواره تداعیکننده شخصیت برجسته مرحوم شهید آیتالله صدر است. اجمالی از این رابطه را بیان بفرمایید.
بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ. اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمين. الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ وَ خاتَمِ النَّبِيِّين و صَلَّی اللهُ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِرین . بنده هم از فرصتی که در اختیارم قرار دادید و حسن ظن شما به اینجانب تشکر میکنم. اگر خداوند توفیقی داده است و کاری انجام دادهایم، امیدواریم مورد قبول درگاه حق قرار بگیرد و در راستای خدمت به اسلام، تشیع، نظام و مردم عزیز باشد انشاءالله.
درباره سابقه تلاشهای علمی و کار علمی حقیر، بنده شاید بیش از هفده هجده سال نداشتم که دوره سطح را تمام کردم و وارد درس خارج شدم و از همان ابتدا در نجف سه درس را شروع کردم. یکی درس شهید صدر، دومی درس امام و سومی هم درس آقای خوئی بود. در درس امام در نجف آقای رحیمیان هم بود. منشاء حضور در محضر آقای صدر هم این بود که بعضی از اساتید سطح و کفایه ما از شاگردان ایشان بودند و به وسیله آنها با حالتها، قدرت و توان علمی ایشان آشنا شدیم.
مکاسب را نزد کدام استاد خواندید؟
مکاسب و اکثر دروس را را نزد آقای موحدی اصفهانی خواندم. آقای موحدی انسان بسیار متدین و مؤمنی بود. یک مقدار هم پیش آسید کاظم حائری درس خواندم. ایشان هم شاگرد آقای صدر بود و تازه با ایشان مرتبط شده بود و از امتیازات ایشان بیان میکرد، لذا بعد از تکمیل سطح به درس ایشان رفتم. البته خود آقای صدر هم در نجف به اینکه از فضلای حوزه هستند معروف شده بودند و کتابهای «فلسفتنا» و «اقتصادنا»ی ایشان هم مخصوصاً در میان طلبههای جوان جلوه خاصی پیدا کرده بود.
بحمدالله توفیق استفاده از محضر ایشان حاصل شد. وقتی در درس ایشان حضور پیدا کردیم، تفوق علمی ایشان بر ما مشخص و معلوم شد و دیدم که ایشان مهندسی علمی خوبی، هم در بحثهای فقهی و هم در بحثهای اصولی دارد.
چه مدت در محضر ایشان بودید؟
بنده حدود دوازده سال خدمت ایشان بودم و یک دوره از اصول و مقداری از اول طهارت تا مسائل دماء ثلاثه را نزد ایشان خواندم. و از ایشان اجازه اجتهاد دارم و ایشان به احدی اجازه اجتهاد کتبی ندادهاند. امام هم بحث بیع را در نجف شروع کرده بودند و تقریباً تا اواسط بحث خیارات را خدمت ایشان رفتم. این مبداء آشنایی ما با شهید صدر بود. ایشان جامعیت بسیار خوبی داشت و مسائل را هم خوب تحلیل میکرد، هم بر مبانی و ابعاد آن اشراف داشت و هم در هر مسئله و بحثی مهندسی خوبی داشت. خداوند توفیق داد و بنده مقداری از درس امام در بحث بیع را نوشتم و همان جا در نجف خدمت امام عرضه کردم و ایشان بسیار خوشحال شدند. تقریرها را به آقای صدر هم نشان دادم و خیلی خوششان آمد.
پس از اینکه بحث حکومت اسلامی امام شروع شد، جزوهها را خدمت آقای صدر میبردم. ایشان بسیار مجذوب این جزوهها شده بودند و یک روز در درس فقه خود مطرح کرد. درس فقه ایشان صبحها بعد از درس امام در مقبره کوچک آلیاسین در نجف که مقبره جد مادری ایشان بود برگزار میشد. ایشان در درس فقه این موضوع را مطرح کرد که فلانی دو جزوه از درسهای آیتالله خمینی را آورده و به من داده که نقطه عطفی در تاریخ اسلام است و یک مرجع از بحث ولایت فقیه در مکاسب، صغار مؤمنین، اطفال و مهجورین به بحث کلی حکومت اسلامی و امور سیاسی، اجتماعی و حاکمیت رسیده است. آنگاه فصل مشبعی در باره اهمیت این دیدگاه و اینکه نقطه عطفی در تاریخ است صحبت کرد. حوادث بعدی هم نشان داد که آن مباحث واقعاً نقطه عطفی در فرهنگ فقهی و مبانی فقهی شیعه و اسلام است. شهید آیتالله صدر طوری صحبت کرد که گویی عقدهای در دلش باز شده بود و ابعاد این بحث را باز کرد که در تاریخ شیعه سابقه ندارد که یک مرجع تقلید از یک بحث معمولی فقهی که مرحوم شیخ در مکاسب به مناسبتی بدان متعرض شده است، بحث مهمی را استنباط کند و مطرح سازد. ایشان با خواندن آن جزوات خیلی خوشحال شد و گفت به همه شما توصیه میکنم این جزوهها را بگیرید و از آنها استفاده کنید و به درس ایشان هم بروید. این نظریه، تحول بزرگ و دیدگاه جدیدی در فقه و بسیار ارزشمند است. واقعیت این است که خود من هیچ تصور نمیکردم که ایشان به این شکل واکنش نشان بدهد و مسئله را طرح کند.
خداوند توفیق داد که ما در این جریانات علمی قرار گرفتیم. البته تحصیل شرایطی دارد که خداوند باید توفیق بدهد تا آن شرایط جمع شوند و انسان بتواند رشد کند. یکی از این شرایط استاد خوب است و دیگر اینکه استاد وقت داشته باشد و با شاگرد سر و کله بزند و شاگرد سئوال کند و بعد هم تلاش در اینکه انسان بحث را هم خوب بفهمد، هم خوب بنویسد و هم مباحثه کند. این شرایط کمتر برای افراد جمع میشود. خداوند لطف کرد و در این ده سالی که در آنجا بودیم، تقریباً این شرایط جمع شد. ما کاری غیر از تحصیل نداشتیم.
وجود اینگونه اساتید در نجف، مخصوصاً امام، شهید صدر و آقای خوئی، با امتیازاتی که هر یک از این بزرگواران داشتند، جو علمی طلاییای را ایجاد کرده بود،. دیدگاههای جدید امام، مخصوصاً در ابعاد حقوقی و فقهی مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار جالب بود. ایشان در هر موضوعی مثل بحث ولایت فقیه سعی میکرد به جای تمرکز روی مسائل فرعی، تطبیقی و جزئی که مطرح میشود به کلیت توجه و نگاه کند. امام این نگاه خاص را داشت و همین نگاه هم یکی از عواملی بود که موجب شد ایشان در بحث ولایت فقیه به اصل مسئله بپردازد و باب را در کلیت بحث ولایت باز کند.
در بحث استدلالات، مهم این است که با استفاده از دلایل راه به افق وسیع تری باز شود که اهمیت پیدا میکند. اصل، باز کردن جاده و طرح این نگاه است که امتیاز خاص درس امام بود. درس آقای خوئی و آقای صدر هم امتیازات ویژه خود را داشتند، در نتیجه به نظر من این دوره، عصر طلاییِ علمی نجف بود و امتیازات علمی خاص خود را داشت و کسی که میخواست واقعاً تربیت شود و درس بخواند، خوب میتوانست از این سه درس استفاده و سیر دقیق درسهای حوزه را که سئوال و جواب و اشکال و دنبال کردن مباحثه و نوشتن و... است دنبال کند. ما هم الحمدلله از این فرصت استفاده و همین کار را کردیم. هم خدمت آقای صدر و هم خدمت امام که بودیم،. اشکال میکردیم و جواب میدادند. غالباً هم بعد از درس تا منزل امام خدمتشان بودیم و سئوال میکردیم. اینها حالتهایی است که شاگرد را رشد میدهد و استاد هم بسیار دوست دارد.
علاوه بر دیدگاهی که شهید محمدباقرصدر به بحث ولایت فقیه داشتند، دیدگاهشان نسبت به انقلاب و نهضتی که امام آغاز کرده بودند قابل توجه است.
یکی از امتیازات آقای صدر، به تعبیری نگاه انقلابی به اسلام بود که در کتابهای «فلسفتنا» و «اقتصادنا» بهخوبی مشهود است. ایشان مثل خود امام، حکومت و برپایی دین را یک اصل میدانست و اختلاف این دو بزرگوار تنها در ادبیات و تعبیرات بود. آقای صدر از همان ابتدا ایمان داشت که اجرای احکام و حدود اسلامی جز به وسیله یک حکومت اسلامی میسر نیست و بعد اجتماعی اسلام مهمتر از بعد فردی آن است. ایشان در باره تاریخ اسلام و نقش ائمه در تاریخ اسلام مطالعات خوبی داشت و در مناسبتها به جای درس، تاریخ و سیره ائمه را میفرمود. طرز تفکر ایشان از تحلیلهایش هم مشخص بود.
کتابهای «فلسفتنا» و «اقتصادنا» در تقابل با جریان حزب توده عراق نوشته شدند. ایشان در تشکیل «جماعت العلما» در نجف در کنار بزرگانی چون آشیخ محمدرضا آلیاسین و دیگرعلمای بزرگ، نقش برجستهای داشت. مرحوم آقای حکیم که به کفر و الحاد کمونیستها فتوا داد، آقای صدر هم دو کتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» را در رد افکار مارکسیستها و کمونیستها که افکارشان به شکل گستردهای پخش شده بودند، نوشت و از مرجعیت آقای حکیم دفاع کرد. آقازادههای آقای حکیم، آسید مهدی، آسید باقر و آسید عبدالعزیز و... شاگرد ایشان بودند.
آقای صدر با کمک آقای علامه عسکری و علمای دیگر «حزبالدعوه» را تأسیس کرد که جوانان را به این طرف بکشانند تا به کمونیستها، بعثیها و قومی که احزاب فعالی داشتند، ملحق نشوند. مبارزین ایران، بهخصوص کسانی که با آقا موسی صدر مربوط بودند، وقتی به نجف میآمدند و خدمت حاج آقا مصطفی میرسیدند، سری هم به ایشان میزدند. این اواخر ارتباطی هم بین آنها ایجاد شده بود و آنها از فکر و دیدگاههای آقای صدر استفاده میکردند و بحثهای خیلی خوبی مطرح میشدند. مرحوم آسید احمد آقا هم خیلی پیش آقای صدر میآمد، چون داماد آقای سلطانی بود که ایشان هم داماد مرحوم آقای صدر_پدر آقا موسی_ بود، لذا رفت و آمد زیادی داشتند.
بین جوانان مسلمان ایرانی و عراقی رابطه برقرار شده بود و در واقع واسطه این امر آقای صدر بود. ما کسی را نداشتیم که این حالت در او باشد، الا ایشان. یادم هست آقای صادق طباطبایی، پسر آقای سلطانی که با جریانات لبنان و عراق ارتباط داشت، از آلمان نزد آقای صدر میآمد. اینها در آلمان مجلهای را چاپ میکردند. آقای طباطبائی میگفت به امام عرض کردم که ما هر مطلبی را که آقای مطهری و دیگران داستند، گرفتیم و چاپ کردیم. حالا مطالب جدید میخواهیم. به نظر شما به چه کسی رجوع کنیم؟ امام گفتند به آقای سید محمد باقر صدر و ما را به آقای صدر ارجاع دادند.. شاید کسان دیگری هم این ایده و فکر را داشتند، ولی مانند امام نبودند که این را اصل قرار بدهند و مردم را به این سمت هدایت و بسیج کنند و این موضوع را هدف و مقصد خود قرار دهند. این ویژگی در دیگران نبود و لذا آقای صدر از همان ابتدا به امام ارادت پیدا کرده بود.
ولی فکر میکنم مواردی که موجب گردید این دو بزرگوار خیلی به هم نزدیک نشوند، یکی مشکل زبان بود، چون آقای صدر فارسی را خوب نمیفهمید و دیگر سیر تحولات است. آقای صدر بیشتر شاگرد آقای خوئی بود. اوضاع مرجعیت نجف و مرجعیت آقای حکیم و توجه بیشتر آنان به عراق و توجه بیشتر امام به ایران، یک مقدار سبب شده بود اختلاط و امتزاج این دو چندان زیاد نباشد. فکر میکنم اگر اختلاط بیشتری بود، میشد همفکری بیشتری را هم ایجاد کرد. شاید از خود آقای صدر هم میشد بیشتر استفاده کرد.
اما در هر حال ایشان در بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی حالت عجیبی با امام داشت و لذا همیشه هم از من میپرسید و بحث را دنبال میکرد. یادم هست در شروع نهضت و حرکت امام، آقای صدر بسیار نگران بود. در عراق حزب و تشکیلات اسلامی تأسیس شده بود، اما در ایران چنین تشکیلاتی وجود نداشت و لذا ایشان نگران بود که نکند دیگران سررشته کار را در دست بگیرند و نهضت شکست بخورد. قبل از انقلاب برخی شبهاتی را هم مطرح میکردند که این حرکت خوبی است، ولی مثل حرکت آیتالله کاشانی آخرش به نفع دیگران نشود و این بار هم دیگران حاصل کار را ببرند یا مثل عصر مشروطه بشود که...
دیگران موجسواری کردند...
بله ایشان همیشه این دغدغه را داشت. یک بار که من هم حضور داشتم، ایشان از آسید احمد پرسید: «اگر این حرکت به نتیجه رسید، امام کسی را دارند که بخواهد اوضاع را در دست بگیرد؟ چه کسی در نظرشان است؟» آسید احمد پاسخ داد که کسانی هستند و اسم برد. مثلاً اسم بازرگان را برد و گفت که از اینها میشود استفاده کرد. آقای صدر پرسید: «آیا اینها واقعاً صد در صد به نظر و تئوری امام معتقدند؟ اینها برای خودشان نظری، ساختاری، فکری، حزبی و تشکیلاتی دارند.»
خلاصه اینکه ایشان این دغدغهها را داشت. در عین حال هر وقت پیروزیای به دست میآمد، حالت وجد به ایشان دست میداد. در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دیگر درس ایشان درس نبود. آن موقع من در نجف بودم و دو هفته بعد بیرون آمدم. طلبهها زیاد شده بودند و ایشان در مسجد جواهری و مسجد طوسی درس میداد. آن روز جلسه درس در مسجد جواهری بود و طلبهها هم زیاد بودند. ایشان بهجای درس، با این جمله شروع کرد: «الیوم تحقق حُلُم الانبیاء»: آرزو و مقصد اصلی انبیا امروز با انقلابی که در ایران شکل گرفت، محقق شد. در آن اوضاع و شرایط، اظهارنظر عجیبی بود همین هم منشاء حساسیت بعثیها علیه ایشان شد. بعد هم دیگر ایشان موفق نشد درس بدهد و درسش هفت هشت جلسه بیشتر طول نکشید.
خلاصه آن روز به این نحو صحبت کرد. بعد هم تظاهراتی راه افتاد و طلبهها در نجف راه افتادند و عدهای دستگیر شدند. این حادثه که رژیمی به دست یک مرجع ساقط شد و قرار بود یک حکومت اسلامی ایجاد شود از نظر ایشان یک نقطه عطف تاریخی بود. برایش خیلی عجیب بود و کانه داشت این تحولات بزرگ و زلزلهای را که در دنیا پدید آمده بود، میدید. گویی همه عمر را در انتظار چنین روزی سپری کرده و اینک این آرزو محقق شده بود.
ایشان آن روز آثار این تحول را گفت که اگر این حکومت محقق شود، چه خواهد شد و اسلام چگونه پیاده میشود، استعمار چگونه از بین میرود و چگونه این رویداد مقدمه تحول بزرگی در منطقه و تاریخ اسلام خواهد شد. بسیار زیبا صحبت کرد. ایشان همیشه وقتی تاریخ ائمه «ع» و سیره آنها را هم بیان میکرد، قضایا را از این زاویه میدید. اخیراً هفت هشت سخنرانی ایشان در باره ائمه چاپ شده است. همه موضوعات را بهنوعی به تحولات اجتماعی و سیاسی وصل میکرد و واقعاً تحلیلهای بسیار زیبایی داشت.
از صحبتها و سخنرانیها معلوم میشود که ایشان کلاً اسلام را این طور میفهمد که فهم و برداشت بدیعی است. مثل دیدگاه امام، منتهی هر کدام با ادبیات خود بیان میکردند که به نظر من بینش یکسانی است. در قانون اساسی ما هم در مورد رهبر آمده است که باید بینش سیاسی و اجتماعی داشته باشد. یکی از مهمترین مسائل همین است که انسان اساساً اسلام را چگونه بفهمد. یک وقت انسان، اسلام را این طور میفهمد که میخواهد حکومتی را برپا و تمدن اسلامی ایجاد و بشریت را هدایت کند و تاریخ را حرکت بدهد. کما اینکه پیامبر«ص»، انبیا «ع» و ائمه «ع» همین کار را کردند و برای همین هم شهید شدند، والا فتوا را که همه میدادند. ابوحنیفه و مالک هم فتوا میدادند و کسی هم به آنها کاری نداشت. این نگاه است که اهمیت دارد . به نظر من این یک فهم، دانش و بینش بسیار اصولی و اصل و مبنای اسلام است. این مبنا را امام داشت و آقای صدر هم داشت و هر دو هم برای آن زحمت فراوان کشیدند. خدا به امام توفیق داد که این کار بزرگ را به سرانجام برساند. به ایشان هم توفیق داد که در این راه شهید گردد و خون خودش و خواهرش در این راه برزمین ریخته شود. خلاصه اینکه ایشان عجیب به شوق آمده بود. خاطرم هست تنها کسی هم که در زمان حصر امام در نجف به دیدن امام رفت ایشان بود. همه میترسیدند بروند.
در روزهای آخرحضور در عراق؟
بله، مانع میشدند. ایشان میگفت حس میکنم خداوند توفیق بزرگی به ایشان خواهد داد و کارهای بزرگی خواهد کرد. انگار حس کرده بود کار بزرگی صورت خواهد گرفت. بعد هم که آن جمله معروف را گفت که همه در امام ذوب شوید.
«ذوبوا فِی اِلامامَ الخُمینی کَما ذابَ هُوَ فِی اِلاسلام» در امام ذوب شوید، همان طور که ایشان در اسلام ذوب شده است. بعضی از دوستان ایشان که قبل از پیروزی انقلاب در تشکیلات مراجع دیگر خدمت میکردند و امام را درست نمیشناختند، برای ایشان نامه نوشته بودند که این مرجع این طور و آن طور است و خدمات این جوری دارد. شما چطور روی ایشان تمرکز کردهاید؟ ایشان میگفت اینها درست تشخیص ندادهاند. بعد که انقلاب پیش آمد، ایشان با تعبیر «ذوبوا» در حقیقت میخواست بگوید راه را گم نکنید و از این مسیر بروید.
درباره شکل گیری مجلس اعلا و مسئولیتتان در آنجا هم لطفا بفرمایید.
در اول فروردین ۱۳۵۸ به ایران برگشتم، چون یک بار هم در عراق مرا به زندان برده بودند. بعدهم تظاهراتی را که اشاره کردم راه افتاد و من حس کردم دیگر در آنجا امنیت نخواهم داشت. عدهای را گرفته بودند و میدانستم که نوبت ما هم میرسد. به آقای صدر گفتم اوضاع این طوری است و ایشان گفت شما حتماً برو. به کویت رفتم و از آنجا به ایران آمدم و خدمت امام رفتم که آن موقع در قم بودند. از حال آقای صدر پرسیدند. هنوز قضیه حصر ایشان پیش نیامده بود و من اوضاع ایران را با تلفن به آقای صدر اطلاع میدادم. مثلاً شهادت آقای مطهری را که در همان سال رخ داد به ایشان اطلاع دادم و ایشان در مسجد هندی فاتحه خیلی مجللی گرفت.
قضایای خوزستان هم که پیش آمد زنگ زدم و ایشان نامهای نوشت که به شکل عمومی اعلام شد. و این نامه را در بخش عربی خواندند. ایشان عربهای خوزستان را به انقلاب دعوت کرده و گفته بود تحت تأثیر خلق عرب و این جور جریانات قرار نگیرید، چون بعثیها در آنجا نفوذ کرده و اغتشاش به راه انداخته بودند. عراقیهایی که به ایران میآمدند، امثال آقای مالکی در عراق زیر فشار بودند.
عراق بعد از پیروزی انقلاب در ایران مخصوصاً روی جوانهای مسلمان عراقی حساس شده بود و اعضای حزبالدعوه را یکی یکی میگرفت. عده زیادی از آنها فرار کردند و به ایران آمدند، از جمله آقای مالکی، آقای ابوزینب که شهید شد. اینها پیش ما میآمدند و از طریق برادران سپاه کمکشان میکردیم. خدا رحمت کند آقای چمران را، آن موقع وزیر دفاع بود و پادگانی را گرفته بود و آنها در اینجا آموزش میدیدند. حدود یک سال بعد هم که جنگ ایران و عراق شروع شد.
این کارها را برای این آقایان میکردیم و به دنبال آن بودیم که در اینجا با کمک علمایی چون آقای حائری، آقای تسخیری، آقای نعمانی، آقای اشکوری و... که با شهید صدر و عراق ارتباط داشتند و از قبل به ایران آمده بودند، یک تشکیلات علمائی به راه بیندازیم. هنوز آقای حکیم نیامده بود. اواخر سال ۱۳۵۹ بود که ایشان آمد و تشکیلات «جماعه العلما» راه افتاد که چیزی مثل جامعه روحانیت مبارز خودمان بود. آیه الله خامنه ای که خدا حفظشان کند، از طرف حضرت امام مسئول شده بودند بحث عراق را دنبال کنند. گمانم اوایل ریاست جمهوری ایشان بود. اعضای «جماعهالعلما» همه از نجفیها بودند. کربلاییها هم مستقلاً برای خود جماعتهایی را راه انداخته بودند و بیشتر با آقای منتظری و سید مهدی هاشمی سر و کار داشتند. آقا دیدند این شیوه مناسبی نیست و پیشنهاد کردند مجلسی به نام مجلس اعلی تشکیل شود. جنگ هم شروع شده بود و ضرورت ایجاب میکرد که یک مجلس درست و حسابی تشکیل شود که همه اینها را در خود جمع کند. در واقع پیشنهاد مجلس اعلی را ایشان دادند و از همه ما که بیشترمان در قم بودیم دعوت کردند. به بنده هم مستقیم زنگ زدند. تا قبل از آن با ایشان سلام و علیک داشتیم، ولی نه زیاد. یکییکی افراد را دعوت کردند و خدمتشان رفتیم. ازبعضی آقایان کربلایی هم دعوت کرده بودند. شیخ دیگری هم بود که فوت کرده است. او هم عدهای از کربلاییها را تحت عنوان «العمل الاسلامی» جمع کرده بود.
مقام معظم رهبری همه را در مجلس اعلی جمع کرد و در اولین جلسه بحثهای مفصلی هم شد. بعضیها موافق و برخی مخالف بودند. ایشان گفت که من از طرف امام مسئول هستم. خلاصه ایشان این تشکیلات را ایجاد و اساسنامهای را تنظیم کرد و از ما خواست بنشینیم و در باره آن بحث و آن را تنظیم و تکمیل کنیم و خدمت ایشان بدهیم. ما هم این کار را کردیم. البته آقای حکیم محور بود. دو سه نفر کربلائی و بقیه نجفی بودند. بنا شد یکی از عالمان اهل سنت هم باشد که از اهالی کرد دعوت شد. خلاصه تشکیلاتی راه افتاد، اساسنامه تنظیم شد، انتخابات صورت گرفت و رئیس و سخنگو انتخاب شدند. دورههای اول مجلس اعلی یک ساله بود و من دو یا سه دوره به عنوان رئیس انتخاب شدم.
بعد از شما آقای حکیم انتخاب شد؟
بله، بعد آقای حکیم انتخاب شدند. هم من و هم آقای حکیم با آقا جلسات خصوصی داشتیم. در یک جلسه خصوصی ایشان به من گفتند امام گفتهاند که از این مجموعه روی شما دو نفر نظر بیشتری دارند. جلسه اول که تشکیل شد خدمت امام رفتیم. من رئیس بودم و گزارشی را عرض کردم و امام خیلی اظهار محبت کردند.
در جلسه همه اعضا را معرفی کردم. جلسه که تمام شد، امام از من پرسیدند: «قم هستید؟» گفتم: «بله.» گفتند: «درس را رها نکنید.» خدا رحمتشان کند. گفتم: « من در حوزه درس دارم. به تهران میآیم و میروم.» خلاصه به این ترتیب تشکیلات راه افتاد.
توصیهای که امام به جنابعالی فرمودند خیلی جالب بود.
بله، ایشان روی این قسمت خیلی حساس بودند. هم به آقای خامنهای گفته بودند که من در جمع این آقایان روی دو نفر بیشتر تاکید دارم. یکی فلانی است و یکی هم آقای حکیم. به ایشان هم توصیه کنید درس و بحث را ادامه بدهد. ایشان ما را از نجف تربیت کرده بود. بار اول که به ایران آمدم، ایشان یک بار آقای اشراقی را به منزل ما فرستادند. تازه وارد قم شده بودم و بعضی از بستگان ما مثل آقای سید عبدالهادی شاهرودی در اینجا بودند، ولی در هر حال غریب بودم. ایشان آقای اشراقی را فرستادند و صد هزار تومان لطف کردند.
یک بار هم آقای صانعی را در سالهای آخر عمر شریفشان به دفتر ما فرستادند. دفتر مال سپاه بود که در اختیار ما گذاشته بودند.. هفت هشت سال در اختیار ما بود امام خیلی تأکید و عنایت داشتند که حوزه را رها نکنم. همین طور هم شد و از روزی که به قم آمدم درس و بحث را شروع کردم. درنتیجه درس بحث کتابهایی مثل خمس در دو جلد، اجاره و مضاربه و یک دوره کامل اصول تالیف شد. اینها را غالباً در مدرسه فیضیه درس دادهام. اول انقلاب یک دوره حدود، دیات و قضا درس دادم. آنهم در سه جلد است که هنوز چاپ نشده.
غرض اینکه توصیه و دعای امام واقعاً اثر کرد. این آقایان هم که از طرف امام میآمدند و به شکلی که اشاره کردم کمک میشد. امام یک اجازه مطلق هم به ما داده بودند. آقای رسولی مسئول اجازات امام بودند. آقای رحیمیان هم بود.
آقای رسولی زنگ زد و من به آنجا رفتم. ایشان گفت: «نمیدانم با امام چه کار کردی؟ مدتی است هر یک از علمای استانها و بزرگان اجازه خواستهاند، امام غیر از شما و یک نفر دیگر همه را رد کرده است.» امام لطف خاصی به ما داشتند. در نجف هم ما را در لیست خاص خود قرار داده بودند و از طریق آشیخ عبدالعلی قرهی شهریه خاصی به فضلا میدادند. ایشان ماهی یک بار شبها دم در منزل میآمد و شهریه امام را به بنده میداد. امام از علم و بحث خیلی خوششان میآمد، مخصوصاً وقتی شاگرد اشکال میکرد. ایشان عاشق علم بود و به ما لطف داشت و همین لطف هم ما را حفظ کرد که وقتمان تلف نشود.
تأکید امام بر مسئله تحصیل نکته آموزندهای بود. اگر خاطره دیگری از امام دارید که برای نسل امروز ما، طلاب و غیرطلاب آموزنده باشد بیان بفرمایید.
بارها به دوستان گفتهام غبطه میخورم که چرا در نجف که آن قدر راحت خدمت امام بودیم، فقط به درس و بحث اکتفا کردیم؟ همه ما میتوانستیم از امام بهرههای فراوانی بگیریم. واقعیت امر این است که عمق امام را نمیشناختیم و فقط مرجع، عالم و استاد بودن ایشان را میفهمیدیم. بیانات خاصی هم که امام داشتند، مخصوصاً بعد از شهادت آقا مصطفی خیلی آموزنده بودند، ولی عمق امام خیلی بیش از اینها بود. حالا که فکر میکنم میبینم اگر از این عمق اطلاع داشتم، شده نوکری ایشان را میکردم خیلی استفاده میکردم. اخلاق و رفتار امام نشان میداد که ایشان خود را ساخته است. این خودساختگی چیزی ورای جنبههای علمی و فکری و عرفانی است. اینها علم هستند، ولی جوهره و فلز آدم چیز دیگری و غیر از اینهاست. آن کمالی که انسان به آن میرسد مطلب دیگری است. ایشان توانسته بود این راه را سیر و خود را تربیت کند و به آن کمالات برسد. اینهاست که استاد میخواهد. علم را از کتاب و بحث و نوار هم میتوان گرفت. اینهاست که باید از استاد آموخت. نفس مرشد میخواهد.
اگر امام را درست میشناختیم، به هر قیمتی بود میماندیم و استفاده میکردیم. مخصوصاً که ایشان طلبههای ساعی و فاضل را خیلی دوست داشت. یک سال آقای اشراقی، داماد امام به نجف آمد و در بیرونی منزل امام دید و بازدید داشت. اولین بار بود که آقای اشراقی را میدیدم. دو سه سال قبل از انقلاب بود. رفتم و سلام و علیک کردم. آقای شیخ احمد انصاری ـ که خدا رحمتش کند ـ در بیرونی ایستاده بود و با آقای اشراقی صحبت میکرد. مرا که دید شناخت و معرفی کرد و گفت ایشان فلانی است. همین که اسم مرا برد آقای اشراقی گفت دیشب امام ذکر خیر شما را کرد و گفت که در درس اشکالات خوبی میکند. معلوم بود که امام عنایت و لطف داشتند، لذا غبطهای که میخورم این است که باید به هر شکل ممکن استفاده بیشتری از امام میکردم.
آقای معلم دامغانی با امام خدمت مرحوم شاهآبادی درس خوانده بودند. ایشان میگفت ما وقتی پیش آقای شاهآبادی فصوص میخواندیم، امام بیشتر از ایشان فصوص را میفهمید. تعجب میکردم که اگر بیشتر از او میفهمد، پس این همه «روحی له الفداه» که برای آقای شاهآبادی میگوید برای چیست و چرا این همه اصرار و التماس برای درس خواندن پیش ایشان؟ بعد میگفت امام دنبال نفس و محضر آقای شاهآبادی بود، نه علمش.
واقعاً همین طور است. به نظر من همه زندگی امام باید به همان شکل که واقعاً بود تبیین شود تا الگو و اسوه برای همه علما باشد. در هر قسمت و بخشی امتیازات امام بسیار عظیماند. ایشان واقعاً اسوه، الگو و نسخه است. اگر کسی بخواهد خود را کامل کند، باید یک یک اینها را یاد بگیرد. ایشان سیزده سال در نجف بود و هر شب به حرم میرفت. آقایانی که متولد نجف بودند، در عمرشان به اندازه امام حرم نرفته بودند، مگر هفتهای یک شب یا در مناسبتها، اما امام مقید بود هر شب حرم برود.
با یک حساب سرانگشتی یعنی در این مدت امام بیش از ۴۵۰۰ بار به زیارت امیرالمؤمنین«ع» رفته بود.
چه توفیق بزرگی! عبادات، تهجد، علم و از همه مهمتر توان روحی و تصرف امام در همه امور حیرتانگیز بود. امام هیچ چیزی جز خدا را نمیدید و این بسیار عظیم است. شجاعت و نترسیدنش همه در جهت خدا بود. همان طور که آقای صدر گفته بود ذوب در اسلام. این حرف شوخی و این سلوک تصنعی نیست. به عقیده من همه زندگی امام، مخصوصاً برای طلبهها و علما درس است. ما عالمی نداریم که این قدر جامعیت داشته باشد و بعد هم خدا این توفیق بزرگ را به او بدهد که چنین حرکت عظیمی را رهبری کند. این به خاطر اخلاص امام است. توفیق بزرگی است که خداوند حتی به برخی از انبیا و اولیا هم نداده است. فقط بعضی از انبیا توانستند در تاریخ تحول ایجاد کنند، ولی نه همه. شرایط زمانه به آنها اجازه نداد که این کار را بکنند. کاری که ایشان کرد و انقلابی که ایجاد گردید، حقیقتاً نقطه عطفی نه تنها در تاریخ اسلام که در تاریخ بشر است. میبینید که امام با این حرکت، همه معادلات دنیا را به هم زده است و هنوز هم دارد به هم میزند.
یقین دارم این حرکت پیش میرود تا به نقطه اصلی خود، یعنی نقطه ظهور برسد. قطعاً این طور میشود. اینها همه تمهیدات آن واقعه عظیماند. این تحولات بزرگ شوخی نیستند، در تاریخ سابقه بسیار کمی دارند و یک چیز عادی نیستند. این توفیق را هم خدا به ایشان داد. نظام شیعی و نظام اسلامی صحیح، آن هم با این عظمت و این سبک و شیوه مدرن. دیگران هنوز روی کار نیامده صحبت از خلافت و حرفهای کذایی میزنند، اما ایشان این شیوه مدرن، عقلانی، معقول، منطقی و دینی را مطرح کرد که همه چیز در آن هست.
از آن طرف یا داعش در میآید یا حکومت اخوانالمسلمین که یک سال هم نمیتواند دوام بیاورد.
اخوان تازه با امریکا دست هم داده بود. یا طالبان، داعش و ظواهری در میآید که غیر از کشتن و وحشیگری کار دیگری نمیکنند.
امام میفرماید گمان نکنید انقلاب اسلامی مخصوص ایران است. این نقطه آغاز نهضت جهانی حضرت ولیعصر(عج) است.
بله، خود ایشان هم این را حس کرده بود. این به خاطر همان اخلاص و اشراف خوبی بود که خداوند به ایشان داده بود. همواره گفتهام ایشان روح اسلام و قرآن را فهمیده بود و میدانست اسلام از انبیا، ائمه، علمای ربانیای که تابع ائمه هستند چه میخواهد. روح اسلام را خوب فهمیده بود. بعضیها این روح را نمیفهمند. فهمیدن روح اسلام قبل از فهمیدن چیزهای شکلی خیلی مهم است.
و باور به آن...
فهم روح اسلام خیلی مهم است و امام این را خوب فهمید و مخلصانه عامل به آن بود. امام خود را تسلیم محض خدا کرده بود. اینها را باید از تاریخ زندگی امام بیرون کشید و امام را اینگونه ترسیم کرد. هر بخشی از زندگی و سیره امام را برای طلبهها نسخه است و مهمترین نیاز حوزههای امروز است. زندگی امام هم برای حوزه، هم برای طلبهها و علمای ما، هم اینجا، هم در خارج و همه جا نسخه موفقی است.
جنابعالی در زمان فتنه ۸۸ رئیس قوه قضائیه بودید. درباره آن قضایا نکتهای هست؟
در ماههای آخر مسئولیتم بود. در مرداد ۸۸ دوره من تمام میشد.
یک جلسه آقای موسوی و آقای هاشمی را به قوه قضائیه دعوت کردیم. آقای موسوی برای تظاهرات اعلامیه داده بود. گفتم آقا! اینکار را نکنید و از این کار دست بکشید. گفتم اگر به نتایج انتخابات اعتراضی دارید، آقا قبول دارند و هیئتی را برای بررسی معین میکنند. گفت شرط لغو بیانیه این است که به من اجازه بدهند در صدا و سیما صحبت کنم. گفتم میشود این کار را کرد. به دفتر آقا زنگ زدم. آقای جلیلی تازه دبیر شورای امنیت شده بود. به ایشان هم زنگ زدم و گفتم ایشان چنین شرطی دارد. گفتند ما ترتیب کار را میدهیم. گفتم باید به صدا و سیما بگویید که زمان بگذارند که ایشان صحبت کند. بعد گفتم آقایان با شرط شما موافقند، شما هم تظاهرات را لغو کنید.
آنجا پیش ما قول داد این کار را بکند و آنها هم واقعاً حاضر بودند که به ایشان برای صحبت در تلویزیون وقت بدهند، اما از پیش ما که رفت، نمیدانم کدام خنّاسان ذهنش را عوض کردند و کار خودشان را کردند.
جنابعالی سالها در جلسات فقهی مقام معظم رهبری شرکت داشتهاید. تحلیل جنابعالی از منزلت علمی و فقهی مقام معظم رهبری چیست؟
الحمدلله خداوند هوشمندی و ذکاوت بالایی به ایشان داده. دوران تحصیل خوبی در مشهد و قم داشتند. علاوه بر امام مدتی پیش آشیخ مرتضی حائری بودند. شیخ مرتضی علاقه زیادی به آقا داشت و برای ایشان درس خصوصی گذاشته بود. آقا به خاطر عارضه چشم ابویشان میخواستند به مشهد بروند و آشیخ مرتضی که به آینده علمی ایشان امید بسیار داشت گفته بود من حرام میدانم شما به مشهد بروید. دو سه نفری برای ایشان درس خصوصی گذاشته و با پدر ایشان صحبت کرده بودند که بگذارید ایشان در قم بماند.
در دهه ۳۰
در هر حال ابوی ایشان که بسیار به آقا علاقه داشت، به خاطر اینکه چشمشان آب مروارید آورده بود، از ایشان خواسته بود به مشهد برگردد و به پدر کمک و رسیدگی کند. برای ایشان تصمیمگیری بین اطاعت امر پدر و عشق و علاقه وافر به تحصیل خیلی سخت بود. ایشان میگفت بین این دو وضعیت متحیر بودم تا یکی از اهل دل در تهران ـ که ایشان اسمش را نبرد، ولی فهمیدم منظورش کیست ـ به ایشان حرفی میزند که دل ایشان آرام میگیرد. ایشان گفته بود خدا عاجز که نیست و میتواند از راه خدمت به پدر، علمی را که دنبالش هستید به شما بدهد. آقا میگفت مثل اینکه ایشان دل مرا تصرف کرد و تسکینی در آن حاصل گردید و عزمم جزم شد که امر پدرم را اطاعت کنم و لذا به مشهد رفتم.
ایشان به مشهد رفت و از راهی که آن اهل دل گفته بود رشد علمی هم پیدا کرد. در آنجا درس آقای میلانی و حاج مجتبی قزوینی و اشخاص مهمی را ادامه داد و خوب هم درس خواند و روی اصول و مبانی درستی پیش رفت. اینها هم اساتید بزرگی بودند. استاد در تربیت شاگرد خیلی مؤثر است. شاید ۶۰، ۷۰ درصد استاد و ۳۰، ۴۰ درصد تلاش و استعداد خود شاگرد است. الحمدلله خدا برای ایشان امر را تسهیل کرد و مبانی درست اصول را در آنجا آموخت. خود ایشان هم هوش بالایی دارد. این نکته در بعضی بحثها که با ایشان وارد میشوید، کاملاً مشخص است. هوشمند است و مطلب را خوب میفهمد. ابزار کار هم دستش هست. این مسئله در جلسه استفتا هم مشخص است. ایشان در مسائل رجالی خیلی کار کرده و بر این موضوع مسلط و بر قواعد فقهی مشرف است. اینها علامات نیروی فقاهتی و اجتهادی است. الحمدلله خدا این نعمت را به ایشان داده است. از همان اول هم مشخص بود.
قبل از دوره قوه قضائیه و شورای نگهبان، ایشان از من خواست در جلسات استفتاء شرکت کنم. ایشان سوابق مرا میدانست و از امام شنیده بود. از همان اول توانائی فقهی ایشان مشخص بود. در سال ۱۳۷۰ سفری به لبنان رفتم. آقای سید حسن نصرالله و بعضی از لبنانیها شاگردان ما در قم بودند.همه از جایگاه علمی ایشان پرسیدند و من گفتم ایشان اگر از بقیه آقایان جلوتر نباشد، عقبتر نیست. عدهای از آنها نجفی یا شاگرد امام بودند و شاگرد حوزه قم نبودند و این موضوع برایشان مجهول بود و لذا سئوالات زیادی را مطرح میکردند. من یکی یکی خصوصیات ایشان را بیان کردم و الحمدلله مرجعیت و جایگاه علمی ایشان جا افتاد.
ایشان امتیازات خوبی دارد. هوشمندی شرط اصلی است. الحمدلله اساتید خوب داشتهاند و بر قواعد استنباط اشراف دارند. بقیه مسائل به تتبع در اقوال و به کارگیری آنها ارتباط دارد که بدانیم چه کسی چه گفته و استدلال و دلیلش چیست. اینها چیزهایی است که با مراجعه و تتبع قابل حصول هستند. عمده قدرت اجتهاد است که خداوند متعال در حد خوب به ایشان داده است اشراف فقهی و شمّ فقاهتی بالائی که باید در یک فقیه و مجتهد باشد، الحمدلله در ایشان هست. ایشان زیاد کار میکند و مقدار زیادی جهاد و قصاص و کل مکاسب محرمه را درس داده است. اهل تتبع هستند و از نظر دقت فقهی از کسانی که الان هستند، اگر جلوتر نباشند کمتر نیستند.
با توجه به مسئولیتهای متعدد اجرایی ایشان در دوران انقلاب، ریاست جمهوری، جنگ و بعد از آن در جایگاه رهبری و این همه مسائل و مشاکل ، توانائی علمی در این حد خیلی شگفت آور است. و با این همه مشاغل ومسیولیت های سنگین، درس خارج فقه شان هم برقرار است.
برای اینکه ایشان جوهر و مایههایش را دارد و مطالب را درست درک کرده است. بحث قصاص ایشان را دیدهام. آن موقعی که در قوه قضائیه بودم، مسئلهای را مطرح کردم و ایشان گفت من این را نوشتهام. ایشان بحثهای خود را مینویسند. قسمتی را خواندند. هم عبارتها متین بود، هم مطالب. الحمدلله ایشان از این جهات کامل اند.
علاوه بر بعد علمی و فقهی، چه ویژگی هایی را در ایشان یافتید؟
آیتالله خامنهای آدم زاهدی است و از نظر روحی و نفسی، غیر از اساتید اصولی و فقهی، اساتید عرفانی، تربیتی و اخلاقی هم داشته است. امثال حاج مجتبی قزوینی انسانهای بزرگواری بودند. خود امام هم روی ایشان خیلی تأثیر داشتند. ایشان در این بعد سیر و سلوکی هم امتیازاتی دارد. دیدن استاد و مرشد اخلاقی و نفس گرم مربی اخلاقی خیلی مهم است. در این قسمتها هم الحمدلله خداوند توفیقاتی را نصیب ایشان کرده است. از نظر بینش سیاسی هم که ایشان بینظیر است و اشراف کامل بر مسائل سیاسی دارد. دیگران نه این اشراف را دارند و نه این بینشرا. این بینشها همان بینشهای امامی و مثل امام است. امام چقدر به این بینشها اهمیت میداد و معتقد بود.
نکاتی را که ایشان امسال در ۱۴ خرداد از خط امام محوربندی و بیان کردند خیلی جالب بود.
ایشان بیست وچند سال است در سالگرد رحلت امام، راجع به امام و خط امام میگویند. مطالبی که تکراری هم نیستند.
ایشان ادبیات عالی و فائقی دارد. شجاعت و ایستادگی ایشان در مقابل امریکا در زمره توفیقاتی است که خداوند به ایشان داده است. ایشان پس از امام موفقیتی را برای جمهوری اسلامی رقم زد که بینظیر است. خدا به ایشان الطاف خفیهای دارد. بعضی از مسائل را شاید ایشان از قبل نمیدانست که این طور میشود، ولی همان طور که خدا امام را امداد کرد، ایشان را هم امداد میکند. تأکید بر حفظ قدرت دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی یکی از این امدادهاست. بعد از جنگ خیلیها دنبال این قضیه بودند که به مسائل اقتصادی و رفاه و سازندگی و این قبیل امور بپردازیم. ایشان در عین حال که بحث آنها را قبول داشت، روی تقویت بنیه دفاعی کشور بسیار تأکید کرد، چون لمس کرده بود که در جنگ چه کمبودهایی داشتیم و چگونه به خاطر این کمبودها امام مجبور شد جام زهر را بنوشد. هر چند که در قبول قطعنامه هم منفعتی وجود داشت و صدام به آن شکل به کویت حمله کرد و آن بدبختیها به سرش آمد. مقام معظم رهبری چون به جبههها میرفت و میآمد و مسائل را از نزدیک لمس کرده بود، بنیه نظامی و دفاعی کشور را حفظ و تقویت کرد و در حال حاضر یکی از قدرتهای حقیقی ما یکی این است و یکی هم مردمی که ایشان همواره به آنان بصیرت و آگاهی میدهد و آنها را در صحنه نگه میدارد.
مردم و بنیه دفاعی دو بال اقتدار جمهوری اسلامی هستند. کشور نباید در این زمینه عقب بیفتد، والا پدر آدم را در میآورند. « وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه وَ مِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ » (۱) همین است. ایشان در هر دو زمینه بهترین رهبری را انجام داده است. به نظر من دیگر بهتر از این نمیشد. بال اول که حفظ روحیه جهادی، جهادگری، بسیجی و ایثارگری و حضور مردم در صحنهها و خودباخته نشدن است که بسیار نکته عظیمی است. ایشان با صحبتها و برخوردهای مختلفی که انجام داده، این بخش را خیلی قشنگ مدیریت حفظ کرده است. تقویت بنیه دفاعی و توانمندی نظامی را هم که شاهد هستیم.
سادهزیستی و زندگی ایشان را چگونه یافتید؟
اینها که دیگر مسائل مشخصی هستند. من منزل ایشان رفتهام. خود ایشان، خانواده و اولاد ایشان همگی ساده زندگی میکنند. من در قوه قضائیه که بودم هفتهای سه روز تدریس داشتم و یک دوره کامل اصول گفتم. ایشان به پسرش آقا مسعود گفته بود برو و در این کلاس شرکت کن. همه فرزندان ایشان اهل فضل هستند. آقا مسعود را که خودم میشناسم و آدم ملا و باسوادی است. دکترای فلسفهاش را هم گرفته و طلبه بسیار خوبی است و کفایه و مکاسب را تدریس میکند.
کلا بچههای فاضلی هستند. آقا مصطفی و آقا مجتبی در قم هستند. خداوند همه توفیقات را به ایشان عنایت کرده است. اولاد صالح و مؤمن و دور از مسائل اقتصادی و همه هم متدین با بینشهای خوب. خانم ایشان هم با خانم بنده مراوده زیادی دارند. ایشان بار اولی که در سال ۱۳۷۰ خانم ایشان را در مشهد دید، گفت ایشان زمین تا آسمان با بقیه فرق دارد و جور دیگری است. خدا واقعاً نعمت را به حضرت آقا تمام کرده است.
وسعت اطلاعات ایشان در عرصههای مختلف هم کمنظیر است. دانشگاه، جریانات سیاسی، احزاب، نهضتها، اوضاع روز و... چون ایشان کثیرالمطالعه است.
وجود ایشان واقعاً برکت است و ایشان انصافاً ذخیره الهی است. این امتیازات کمتر در اشخاص جمع میشود، لذا همه باید قدر و قیمت این نعمت را بدانند. کجای دنیا چنین نعمتی دارند؟ مثل نعمت وجود خود امام. کجا آن نعمت را داشتند؟ خدا نکند شیطان از مسیر گلهمندیها وارد و سبب کفران نعمت اصلی شود.
از دائرهالمعارف فقه شیعه هم بفرمایید.
این هم از برکات وجود مقام معظم رهبری است. در سال ۱۳۶۹ بود که به جلسات استفتاء میرفتم. ده پانزده جلد دائرهالمعارف نشر کویت کار ارزشمندی بود. نمیدانم این مطلب را خودم به ایشان گفتم یا کس دیگری گفته بود. کتاب بسیار خوبی است، ولی فقط در باره مذاهب اربعه است.
اهل سنت.
بله، به ایشان عرض کردم یادم هست نجف که بودم، در سال( ۱۹۶۷ یا ۱۹۶۸میلادی) اینها نامهای به آقای صدر نوشته و جزوهای را به عنوان نمونه کار فرستاده بودند. آقای صدر آن جزوه را به من نشان داد که اینها مذهب شیعه را هم به عنوان مذهب جعفری آوردهاند. هشت تا مذهب را آورده بودند، ولی حالا که منتشر کردهاند، فقط مذاهب اربعه است و هیچ اسمی از شیعه در این کتاب نیست.
ایشان فرمود اگر بشود چیزی مثل این درست کنیم بسیار خوب است و به من گفتند شما میتوانی این کار را انجام دهی. گفتم این کار بزرگی است. دائرهالمعارفنویسی آن هم در این حد یک مجموعه میخواهد. ایشان گفتند شما میتوانی و من ابلاغش را میدهم و سپس یک ابلاغ رسمی دادند که از صدا و سیما هم خوانده شد و ما در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتیم. منزلی داشتم آنجا را دفتر کار کردم و دوستانی را جمع کردم. از دوستان ایرانی، عرب،همه دائرهالمعارفها را در آنجا جمع کردیم تا ببینیم دائرهالمعارف چه جوری است و مدخلها را باید بر چه اساسی انتخاب کرد. این بحثهای مقدماتی حدود شش ماه طول کشید و همه دائرهالمعارفهای عمومی، تخصصی را دیدیم.
این یک دائرهالمعارف تخصصی فقهی است. دائرهالمعارف کویتیها یک مقدمه ۳۰ صفحهای دارد که همه آن را خواندیم. در آنجا شرح میدهد که دائرهالمعارف موضوعی چیست و چه کار کردهاند. بعد از اینکه همه اینها را دیدیم، برای دائرهالمعارف یک شیوهنامه نوشتیم و متوجه شدیم که لازم است به عنوان مقدمه، معجم تهیه شود. معجم فهرست موضوعی الفبایی است و کمتر از دائرهالمعارف وقت میبرد. یکی از اساتید آنجا، آقای شیخ خالد از شاگردان خود ما بود. الان در عراق است. مدتی نماینده مجلس و امسال هم مسئول حج آنجا شده بود. طلبه خوبی است. از قاهره دکترا داشت و مدتها در قم به درس ما میآمد. با آقای صدر هم ارتباط داشت. آن موقع ساکن قم بود و گفت در قاهره دیده است که چطور معجمنویسی میکنند و حاضر است معجم را تهیه کند. گفتیم کتاب جواهر را بردار و معجمنویسی کن. سه چهار نفر نیرو هم به او دادیم و اینها کل جواهر را به صورت الفبایی معجمنویسی کردند که در شش جلد مفصل چاپ شد.
در سال ۱۳۷۰ سمیناری برگزار و از همه علمای قم، آقای فاضل، آقای سید جواد گلپایگانی از بیت آیتالله العظمی گلپایگانی، آقای آذری قمی و آقای مومن، خیلیها دعوت کردیم. این سمینار همزمان شده بود با هفته وحدت و آقای تسخیری عدهای را از خارج دعوت کرده بود. ایشان آنها را هم به قم آورد که در این سمینار شرکت کنند. خدا رحمتش کند آقای قاضی خرمآبادی آن سالن دانشکده علوم قضائی قم را به ما داد که گنجایش زیادی دارد و آن روز هم لبریز از جمعیت بود. ما از دانشگاه آقای گرجی و پنج شش نفر از اساتید را هم دعوت کرده بودیم. شیوهنامه را تنظیم و چاپ و یکی دو مدخل را هم به عنوان نمونه تهیه کردیم و از شب به افراد دادیم.
بنده در روز اجلاس به عنوان مقدمه صحبت کردم و گفتم که میخواهیم چه کار کنیم. شیوهنامهها را هم که از قبل داده بودیم و مطالعه کرده بودند. آقایان فقهائی هم که دعوت شده بودند، صحبتها و پیشنهادهایی داشتند. یکی از کسانی که وقت برای صحبت خواست آقای گرجی بود. ایشان سابقه طلبگی داشت، درس آقای خوئی رفته و از ایشان درجه اجتهاد داشت، لذا تصور کردیم میآید و کار را تأیید میکند. ایشان آمد پشت تریبون. اول کمی تمجید کرد و گفت کار بسیار خوب و بزرگی است، ولی حوزه بهتنهایی نمیتواند این کار را بکند و شما اگر میخواهید این کار را بکنید، باید از اساتید دانشگاه استفاده کنید. بعد هم در این فاز رفت که دائرهالمعارفنویسی یک کار دانشگاهی و و اروپایی است و حوزه در این زمینه سابقهای ندارد و به این عرصه چیزی اضافه نکرده است.
طلبهها دائماً برای ما که آن بالا نشسته بودیم و جلسه را اداره میکردیم یادداشت میفرستادند که آقا! ایشان که آبروی ما را برد. بگذارید. جواب بدهیم. ایشان به ما نگفته بود که میخواهد در باره چه موضوعی صحبت کند و ما هم بر اساس حسن ظنی که به ایشان داشتیم نپرسیدیم. خیلی ناراحت شدم. یکی از اشخاصی که وقت گرفته بود یکی از مهمانهای آقای تسخیری بود به نام پروفسور حسینی. ایشان اصالتاً افغانی بود، ولی سالها در دانشگاههای اتریش تدریس کرده بود.
بعد از آقای گرجی ایشان آمد. اول خود را معرفی کرد و گفت من چند دکترا از اروپا دارم و حدود پانزده بیست سال است که در اروپا اقامت دارم و عضو دو کمیته دائرهالمعارفنویسی در اروپا هستم. اسم هر دو را هم برد که یادم نیست. در باره تاریخ تمدن اروپا و این قبیل موضوعات بود. جلدهای زیادی هم از آنها منتشر شده بود. گفت آخرین نمونههای دائرهالمعارفنویسی اروپا در این کمیته در اختیار ماست و من روی همه آنها اشراف دارم. دیشب شیوهنامه و نمونه کار شما را بهدقت مطالعه کردم و امروز میخواهم به حوزه تبریک بگویم، چون این شیوهنامه و نمونهای که دیدم مطابق بر مدرنترین و دقیقترین شاخصهای دائرهالمعارفنویسی در دنیاست.
خدا که میخواهد کمک کند این جوری کمک میکند. اینها جزو مهمانهای اصلی ما نبودند. آقای تسخیری گفت آمدهاند، ما هم دعوتشان کردیم. آقای گرجی فهمید که این حرفها در واقع رد حرفهای اوست و از جلسه بیرون رفت. خدا خیلی لطف کرد.
مقصود اینکه کار به این شکل شروع شد. کل کتب فقهی را جمع و برای برخی از آنان مثل جواهر و کتب فقهی شیخ طوسی، مُعجم درست کردیم. معجم جواهر شاید هفت هشت بار در اینجا و بیروت چاپ شده باشد. بعد هم در موضوعات اصلی شروع به کار کردیم که خیلی عالی شد و خدا کمک کرد و طبق آن شیوهنامه کلی مدخلهای فقه را در آوردیم.
چند مدخل شده است؟
حدود ۱۵ هزار مدخل. هر چیزی را نمیشود مدخل کرد. با تنظیم شیوهنامه کار آسان شد. خودم هم مقدمه مفصلی در رابطه با ادوار فقه نوشتم و خدمت آقا بردم و ایشان خیلی خوششان آمد و گفتند چیز جالبی است. آقای گرجی کتابی به نام تاریخ فقه و قبل از آن محمود شهابی ادوار فقه را در سه جلد نوشته است. آقای جناتی هم چیزی نوشته و هر کدام فقه را به شکلی تقسیمبندی کردهاند. من تقسیمبندی مربوط به خود مسئله فقه و تکاملهایی را که در مسائل فقه شده آورده و ادوار را به این شکل تنظیم کردهام که حدود شش هفت دوره میشود. شرح مبسوطی در حدود ۷۰، ۸۰ صفحه شده است. این مقدمه را هم چاپ کردیم. کارهای مقدماتی تمام شدند و وارد اصل قضیه شدیم. فکر میکنم تا الان به حرف «ج» رسیده است.
چند جلد شده است؟
۳۴ جلد. حرف «الف» از همه حروف بیشتر مدخل دارد. مداخل بقیه کم هستند. اصلی نیستند و به بقیه مداخل ارجاع داده میشوند. فکر میکنم حدود ۶۰، ۷۰ جلد بشود.
دستاورد مشخص این موسوعه چیست؟
فقه شیعه را نشان میدهد و چون الفبایی است، خیلی راحت میشود با آن کار کرد. فرض کنید میخواهید در فقه احکامی را که در باره ابراء هست در بیاورید. ما کتاب الابراء نداریم، بلکه به مناسبتهای مختلف، در هر جا یک چیزی در باره آن گفتهاند. همه آنها در اینجا جمع میشوند و در واقع جمع متفرقات است. ابراء، اتلاف، تلف و... پانزده هزار مدخل است که همه زیربحثی که مورد نیاز انسان است جمع میشوند.
نکته دیگری که در شیوهنامه هم آمده، این است که تاریخِ موضوعِ فقهی هم مطرح میشود. اولاً مهندسی میشود که مثلا مسائل ابراء چیست؟ این مسائل چند باب هستند؟ بعد از تعریف و الفاظ متناسب، فصلهایش زیر آن میآیند که یک مهندسی علمی میخواهد. این مهندسی ممکن است در فقه نشده باشد، ولی اینجا میشود. بعد تاریخ هر مسئله میآید. مثلاً در باره ابراء آورده شده است که آیا ابراء وکالتبردار هست یا نه؟ آیا وکالت توکیلی در ابراء درست است یا نه؟ تاریخ این مسئله چیست؟ اقوالی که در این زمینه وجود دارند کدامند؟ اقوال به صورت تسلسل تاریخی نقل میشوند، مثلاً شیخ مفید، شیخ طوسی و... میآید تا زمان معاصر و مثلاً تحریرالوسیله امام و تاریخچه مسئله هم به دست میآید.
مهندسی فقهی و فنی بهروز و مسائل مستحدثه روز که در کتابهای فقهی نیستند، اضافه میشوند. اجمالاً با بعضی از مسائل دیگر و مثلاً با مذاهب دیگر هم تطبیق صورت میگیرد و عمده ادله ذکر میشوند. در ذکر اقوال استناد آنها هم ذکر میشود. عمده استدلالها از آیات، روایات، نقدها و اشکالات وارده و پاسخهایی که به آنها داده شده و قواعد فقهیای که به آنها استناد شده، هستند، یعنی یک درس خارج کامل، آن هم با شیوهای جدید که کار را خیلی راحت کرده است. کتاب اجاره که در آمد،عموم اساتید خارج حوزه قم که اجاره را بحث میکنند، به من گفتند ما از این کتاب بیشتر از تقریرات آقای خوئی استفاده میکنیم. در دانشگاه هم خیلی مورد استفاده است.
هم تسهیل علوم حوزوی است و هم تاریخ فقه شیعه را بهدرستی نشان میدهد.
بله، عظمت فقه شیعه را به دنیا نشان میدهد. روی این کار زحمت کشیده شده است. آقای سبحانی برای یکی از دوستانشان که شیعه و در کویت است فرستادهاند. آنها برای موسوعهشان _ که در مذاهب اربعه اهل سنت است_ وزارتخانه درست کردهاند. ایشان این کتاب و کتب دیگری را که ایشان فرستاده بود، به وزارتخانه برده و گفته بودند که بقیه کتابها را نمیخواهیم، ولی این را میخواهیم. این آقا نوشته بود کسانی که این مجموعه را درست کردهاند از علمای بنام اسلام هستند. آنان را به جهان معرفی کنید. اینها قدرشان بالاست، ولی مجهولاند. موسوعه کویتی آنها استدلال ندارد و اگر هم دارد خیلی ضعیف است. موضوعات اخیرشان را هم بعد از انقلاب نوشتهاند که تحت تأثیر مسائل سیاسی است. جلدهای اول کتابهایشان هم متینتر است و هم آدمهای فاضلی آنها را تهیه میکردند. یکی از آنها که فوت کرد که حنفیمذهب و اهل سوریه و با شیعهها خوب بود. آدم بسیار فاضلی بود. بعد کار به دست چند تن از علمای متعصب ضد شیعه افتاد که مخصوصاً فقه حنبلی و فقه ابنتیمیّه و امثال اینها را وارد کردند، لذا از جلد ۲۶ به بعد، یکمرتبه سطح کار پایین آمد. کتاب ما را که با استدلالهای مبسوط و مفصل و تاریخ مسئله و مهندسی فقهی اصل مسئله دیدند، خیلی اسباب تعجبشان شد. این آقا خواسته بود هر جلدی را که در میآید برایش بفرستیم.
آیتالله صافی حفظهالله به اینجا آمدند، وقتی اینها را دیدند و کمی هم مطالعه کردند، میبوسیدند و تبریک میگفتند که خدمت بزرگی به فقه شیعه شده است .
واقعاً چه برکات ارزشمند و کارهای بزگی تحقق یافته است. بیش ازهزار سال از فقه شیعه گذشته و به ذهن کسی نرسیده که برای موضوعشناسی فقه اقدام کند که هم به درد مجتهدین میخورد، هم به درد مقلدین. هر گوشهای که میرویم یکی از آثار و برکات وجودی مقام معظم رهبری و کارهای بدیع و ارزشمند ایشان را میبینیم.
اینها توفیقاتی است که خدا به آدمهای خالص و مخلص میدهد.
بسیار متشکر از وقتی که در اختیار مجله پاسدار اسلام قرار دادید. جزاکم الله خیراً.
-------------------------------------------
پینوشت:
۱ـ سوره انفال، آیه ۶۰
تکلیف برای آینده روشن شد.
" آنجا پیش ما قول داد این کار را بکند و آنها هم واقعاً حاضر بودند که به ایشان برای صحبت در تلویزیون وقت بدهند، اما از پیش ما که رفت، نمیدانم کدام خنّاسان ذهنش را عوض کردند و کار خودشان را کردند."
چقدر هم که اجازه دادند در تلویزیون صحبت کند!!! حتی حاضر نیستید محاکمه ش رو علنی نشون بدید
با احترام به ایشان اخرش ما نفهمیدیم ایشان که رئیس مجلس اعلای عراق بود ، چطور رئیس قوه قضاییه ایران شد و بر عکس .
راس میگه!
بسمه تعالی سلام علیک ضمن تشکر به عنوان یک مسلمان می گویم انتخاب عنوان و تیتر
آیت الله هاشمی شاهرودی : «به دفتر آقا و سعید جلیلی زنگ زدم و گفتم باید به صدا و سیما بگویید که زمان بگذارند که موسوی در تلویزیون صحبت کند» خیانت به جناب ایشان و آب رختن به آسیاب اصحاب فتنه است؛ زیرا هرکس آن را بخواند فکر می کند آیه الله شاهرودی به نفع یکی از سران فتنه قدم برداشت و به نفع او سخن گفت؛ در حالیکه اگر به سخنان او ینگرید، به خوبی روشن می شود که ایشان به بیان خیانت این شخص پرداخته است؛ چه آنکه آیه الله شارودی فرمود: «یک جلسه آقای موسوی و آقای هاشمی را به قوه قضائیه دعوت کردیم. آقای موسوی برای تظاهرات اعلامیه داده بود. گفتم آقا! اینکار را نکنید و از این کار دست بکشید. گفتم اگر به نتایج انتخابات اعتراضی دارید، آقا قبول دارند و هیئتی را برای بررسی معین میکنند. گفت شرط لغو بیانیه این است که به من اجازه بدهند در صدا و سیما صحبت کنم. گفتم میشود این کار را کرد. به دفتر آقا زنگ زدم. آقای جلیلی تازه دبیر شورای امنیت شده بود. به ایشان هم زنگ زدم و گفتم ایشان چنین شرطی دارد. گفتند ما ترتیب کار را میدهیم. گفتم باید به صدا و سیما بگویید که زمان بگذارند که ایشان صحبت کند. بعد گفتم آقایان با شرط شما موافقند، شما هم تظاهرات را لغو کنید.
آنجا پیش ما قول داد این کار را بکند و آنها هم واقعاً حاضر بودند که به ایشان برای صحبت در تلویزیون وقت بدهند، اما از پیش ما که رفت، نمیدانم کدام خنّاسان ذهنش را عوض کردند و کار خودشان را کردند»