آخرین ترانه مقتول برای قاتل
پارسینه: کارگر سابق یک شرکت، زمانی که با همسرش درگیر شد، به محل کار قبلی خود رفت و پس از صرف شام، نقشه هولناک قتل نگهبان آنجا را رقم زد تا بتواند از آنجا سرقت کند. او که پس از این جنایت به چالوس گریخته بود، هنگام فروش کیس و لپتاپ شرکت از سوی پلیس بازداشت شد.
صبح روز بيستوهفتم فروردينماه بود که مأموران كلانتري كهريزك از قتل مردي میانسال باخبر شدند. آنها بلافاصله موضوع را در دستور کار خود قرار دادند و برای بررسی این حادثه راهی محل جنایت که یک شرکت خصوصی در جاده قم بود، شدند. با حضور مأموران در محل، آنها با جسد نگهبان ۶۵ساله این شرکت که داخل اتاقك نگهباني انبار افتاده بود، روبهرو شدند.
با آغاز تحقیقات، کارگران شرکت به مأموران گفتند که صبح هنگام ورود به شرکت با جسد نگهبان روبهرو شدهاند. آنها از ماجرای این جنایت اطلاعی نداشتند و هیچ سرنخی در دست مأموران پلیس نبود.
در ادامه مدیر شرکت، در تحقیقات به مأموران گفت: «وقتی از موضوع قتل نگهبان باخبر شدم، بلافاصله انبار را بررسی کردم و متوجه شدم که کسی قصد سرقت گاوصندوق را داشته اما موفق نشده است. برای همین به سراغ دیگر تجهیزات این انبار رفته و متوجه شدم لپتاپ و کیس کامپیوتر را دزدیده است. به همین دلیل فکر میکنم سارقی دست به این جنایت زده باشد.»
با این اظهارات كارآگاهان در تجسسهای بيشتر خود دريافتند كه به احتمال زیاد سارق از در مخفي كه در انتهاي ساختمان بود، وارد قسمت اداري انبار شرکت شده است. اين درحالي بود كه هيچكدام از كارگران شركت حتي آنهايي كه چند سال در انبار مشغول به كار بودند از وجود اين در اطلاعي نداشتند.
بنابراین ماموران در نخستین گام از تجسسهای خود به سراغ کارکنان فعلی و سابق این شرکت رفتند و به تحقیق از آنها پرداختند. این درحالی بود که مدير شركت يك ليست از افرادي را كه قبلا در اين شركت كار ميكردند اما به دلايل مختلفي اخراج شده بودند، در اختيار كارآگاهان قرار داد.
در شرايطي كه تنها چند ساعت از این ماجرا گذشته بود، به كارآگاهان خبر رسید که مردي به نام فرهاد هنگامی كه قصد داشته يك سري تجهيزات رايانهاي و يك لپتاپ را به مغازهاي در شهر چالوس بفروشد به دلیل شک مغازهدار به او دستگیر شده است. در بازجوييها از این متهم مشخص شد وی قاتل نگهبان انبار در جاده قم است. بنابراین تيمي از كارآگاهان پليس آگاهي پایتخت به چالوس اعزام شدند و با شناسايي هويت واقعي وي بهعنوان يكي از كاركنان سابق شركت او را به تهران منتقل كردند.
مدير شركت نیز این مرد را شناسايي كرد و مشخص شد که او راننده ليفتراك بوده است كه اختيار كامل انبار و مديريت كاركنان انبار را داشت اما به دلایلی از شركت رفته بود.
به همین دلیل متهم تحت بازجویی قرار گرفت و با اعتراف به قتل نگهبان گفت: «روز حادثه شیشه مصرف کرده بودم و تحتتأثیر آن به انبار رفتم. آنجا بود که بعد از صرف شام با نگهبان شرکت، تصمیم به جنایت گرفتم و او را با ضربات میله آهنی کشتم.»
با اعتراف این مرد پرونده وی برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. این مرد صبح دیروز در مقابل قضات جنایی این شعبه قرار گرفت و ابراز پشیمانی کرد. در ابتدای این جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و برای متهم تقاضای مجازات کرد. در ادامه فرزندان مقتول نیز خواستار قصاص قاتل پدرشان شدند.
پس از آن متهم در جایگاه ایستاد. او با قبول تمام اتهامات خود به هیأت قضائی گفت: «از سال ۰۲ در این شرکت کار میکردم. آنجا کارم خوب بود و درآمد بدی نداشتم. اما به دلیل حسادت برخی از کارکنان به من، تصمیم گرفتم از آنجا استعفا دهم. وقتي از شركت بيرون آمدم بيكار ماندم، برای همين با همسرم دچار مشکل و اختلافات شدیدی شدیم. تا اینکه روز حادثه باز هم با همسرم درگیر شدم و از خانه بیرون آمدم. من درحالیکه بیرون بودم چند نفر از دوستانم را دیدم و با هم شیشه مصرف کردیم. حال طبیعی نداشتم. در آن بین تصمیم گرفتم فردا صبح به شرکت بروم و پس از صحبت با مدیر به آنجا برگردم تا شاید مشکلاتم کمتر شود. ولی همان لحظه تصمیمم عوض شد و با خودم گفتم همان شب به شرکت بروم و آنجا بخوابم.
برای همین به انبار رفتم. نگهبان که مرا كاملا ميشناخت، اجازه داد وارد انبار شوم. حتي برایم شام آورد و با هم غذا خوردیم. او آوازی هم به لهجه لری برایم خواند و کلی اصرار کرد دوباره به آنجا برگردم. پس از آن هم خوابيد. اما من به خاطر مصرف شيشه نميتوانستم بخوابم تا اينكه يك ساعت بعد لولهاي را از داخل انبار برداشتم. خودم هم نمیدانم چرا ولی چهار بار سعی کردم نگهبان را بزنم. ولی منصرف شدم. تا اینکه بالاخره ضربه را زدم. او بیدار شد و من ضربه بعدی را زدم. چند ضربه هم به دست و پای او زدم.
بعد از آن از طريق در مخفي پشت ساختمان كه معمولا باز است وارد قسمت اداري شدم. يك لپتاپ و تعدادي تجهيزات رايانهاي را سرقت كردم و از داخل انبار با آژانس تماس گرفتم. حدود ساعت ۴ بامداد با آژانس به ميدان آزادي رفتم و با سواري به سمت چالوس حركت كردم. در آنجا به مغازهاي رفتم تا وسايل سرقتي را بفروشم چون قصد داشتم با پول آن چند روزي در چالوس تفريح كنم اما داخل مغازه دستگير شدم.»
متهم در ادامه درحالیکه سرش پایین بود به قضات گفت: «باور کنید لحظه جنایت حال طبیعی نداشتم و هیچکدام از رفتارهایم دست خودم نبود. حتی قصد سرقت هم نداشتم. نمیدانم چرا این کار را کردم. مقتول از دوستانم بود و تنها کسی که در آن شرکت هوایم را داشت او بود. بعد از این یکسال و نیم هنوز هم باورم نمیشود که من دست به قتل زدهام. آن هم قتل این مرد مهربان.» در پایان پس از دفاعیات وکیل، هیأت قضائی وارد شور شدند تا رأی نهایی خود را در باره این پرونده صادر کنند.
اين حيوان ببخشيد مار هم به ادم خواب نيش نميزنه به حيوانات توهين شد بهتر بگيم هيولا
آوازی به لهجه ی لری...