دام پسرجوان دستودلباز برای دانشجوی مطلقه
پارسینه: دختر جوانی به دادسرای یافت آباد رفت و از سرقت پولها و مدارک ماشینش خبر داد.
او به بازپرس گفت: «کارمند یک شرکت هواپیمایی هستم. دیروز با خودروی گرانقیمتم به منطقه عبدل آباد رفته بودم تا برای مادرم خرید کنم اما زمانی که برگشتم متوجه شدم شیشه خودروام را شکستهاند و مبلغ ۲ میلیون تومان پول نقد، کارت عابر بانکم - با ۱۰ میلیون تومان موجودی - و مدارک شناساییام به سرقت رفته است.»
به دنبال شکایت دختر جوان، بازپرس پرونده دستورتحقیق دراین باره را صادر کرد.کارآگاهان در نخستین گام دریافتند دو دختر جوان ساعتی پس از سرقت، از کارت عابر بانک حدود ۷۰۰ هزار تومان پول ازدستگاه خودپرداز مستقر در دانشگاه آزاد اسلامشهر برداشت کردهاند. بعد هم بلافاصله با مراجعه به یک طلافروشی حدود ۸ میلیون تومان سکه طلا خریدهاند.
کارآگاهان تصویر دو دختر جوان را ازطریق دوربینهای مداربسته بانک به دست آوردند. از آنجا که کارآگاهان احتمال میدادند دختران جوان دانشجوی دانشگاهی باشند که ازدستگاه عابر بانکش پول برداشت شده است بلافاصله با دستورقضایی راهی آنجا شدند.
مسئولان دانشگاه با مشاهده تصاویرمربوطه دو دخترجوان دانشجو را شناسایی کردند. بعد هم مهسا و شیلا برای تحقیقات به دادسرا انتقال داده شدند. «شیلا» زمانی که در مقابل بازپرس پرونده ایستاد، گفت: «چند ماه قبل به خاطر اختلافهای شدید، از همسرم جدا شدم. برای اینکه اتفاق تلخی که در زندگیام رخ داده بود را فراموش کنم، مدام به پارک چیتگر میرفتم که در آنجا با پسرجوانی به نام هرمز آشنا شدم. مدتی بعد هم او به من ابراز علاقه کرد و شماره تماسم را خواست اما من مخالفت کردم. اما او با سماجت، یک گوشی تلفن همراه دارای سیم کارت دراختیارم گذاشت تا ازاین طریق باهم در تماس باشیم. از آن روز به بعد او به آن تلفن زنگ میزد و ارتباط ما ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل با من تماس گرفت و قرار ملاقاتی گذاشت. او به من کارت ملی و عابر بانک خانمی را داد و از من خواست تا هر چه پول داخل عابر بانک است را خالی کنم. البته میدانستم که کارت دزدی است، اما هرمز در حق من خیلی لطف کرده بود، هر بار که بیرون میرفتیم کلی خرج میکرد. از طرفی او به من آنقدر اعتماد داشت که روز اولی که او را دیدم یک گوشی تلفن گرانقیمت به من داد .هرمز از من خواست به تنهایی این کار را انجام ندهم و یک نفر را همراه خودم ببرم. بهترین کسی که میشد همراهم باشد، مهسا، هم دانشگاهی و دوست دوران کودکیام بود.
شیلا ادامه داد: با او تماس گرفتم و ساعتی بعد از دانشگاه به محل قرارمان آمد و من ماجرا را طور دیگری برایش تعریف کردم. به دروغ گفتم که هرمز از کسی طلب دارد و چون پولش را نمیدهد میخواهد با پولهای او خرید کند. اما مهسا قبول نکرد و من به ناچار با هرمز تماس گرفتم و او خیلی سریع خودش را به محل قرار رساند. آنقدر اصرار کرد تا مهسا راضی شد و ما باهم راهی طلافروشی شدیم. مرد طلافروش هم اصلاً به عکس روی کارت ملی نگاه نکرد و به ما سکهها را داد. بعد از خرید سکهها به کافی نت رفتیم و مابقی پولی که در کارت بود را گرفتیم. دوستم به خانهاش رفت و من هم به سراغ هرمز رفتم. او از من پول و سکهها و تلفن همراهی که روز اول به من داده بود گرفت و بعد از آن دیگر هرمز را ندیدم.
باتوجه به این اظهارات دختر جوان ودوستاش با سپردن قرار وثیقه آزاد شدند. این درحالی است که تجسسهای پلیسی برای دستگیری متهم فراری ادامه دارد.
به دنبال شکایت دختر جوان، بازپرس پرونده دستورتحقیق دراین باره را صادر کرد.کارآگاهان در نخستین گام دریافتند دو دختر جوان ساعتی پس از سرقت، از کارت عابر بانک حدود ۷۰۰ هزار تومان پول ازدستگاه خودپرداز مستقر در دانشگاه آزاد اسلامشهر برداشت کردهاند. بعد هم بلافاصله با مراجعه به یک طلافروشی حدود ۸ میلیون تومان سکه طلا خریدهاند.
کارآگاهان تصویر دو دختر جوان را ازطریق دوربینهای مداربسته بانک به دست آوردند. از آنجا که کارآگاهان احتمال میدادند دختران جوان دانشجوی دانشگاهی باشند که ازدستگاه عابر بانکش پول برداشت شده است بلافاصله با دستورقضایی راهی آنجا شدند.
مسئولان دانشگاه با مشاهده تصاویرمربوطه دو دخترجوان دانشجو را شناسایی کردند. بعد هم مهسا و شیلا برای تحقیقات به دادسرا انتقال داده شدند. «شیلا» زمانی که در مقابل بازپرس پرونده ایستاد، گفت: «چند ماه قبل به خاطر اختلافهای شدید، از همسرم جدا شدم. برای اینکه اتفاق تلخی که در زندگیام رخ داده بود را فراموش کنم، مدام به پارک چیتگر میرفتم که در آنجا با پسرجوانی به نام هرمز آشنا شدم. مدتی بعد هم او به من ابراز علاقه کرد و شماره تماسم را خواست اما من مخالفت کردم. اما او با سماجت، یک گوشی تلفن همراه دارای سیم کارت دراختیارم گذاشت تا ازاین طریق باهم در تماس باشیم. از آن روز به بعد او به آن تلفن زنگ میزد و ارتباط ما ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل با من تماس گرفت و قرار ملاقاتی گذاشت. او به من کارت ملی و عابر بانک خانمی را داد و از من خواست تا هر چه پول داخل عابر بانک است را خالی کنم. البته میدانستم که کارت دزدی است، اما هرمز در حق من خیلی لطف کرده بود، هر بار که بیرون میرفتیم کلی خرج میکرد. از طرفی او به من آنقدر اعتماد داشت که روز اولی که او را دیدم یک گوشی تلفن گرانقیمت به من داد .هرمز از من خواست به تنهایی این کار را انجام ندهم و یک نفر را همراه خودم ببرم. بهترین کسی که میشد همراهم باشد، مهسا، هم دانشگاهی و دوست دوران کودکیام بود.
شیلا ادامه داد: با او تماس گرفتم و ساعتی بعد از دانشگاه به محل قرارمان آمد و من ماجرا را طور دیگری برایش تعریف کردم. به دروغ گفتم که هرمز از کسی طلب دارد و چون پولش را نمیدهد میخواهد با پولهای او خرید کند. اما مهسا قبول نکرد و من به ناچار با هرمز تماس گرفتم و او خیلی سریع خودش را به محل قرار رساند. آنقدر اصرار کرد تا مهسا راضی شد و ما باهم راهی طلافروشی شدیم. مرد طلافروش هم اصلاً به عکس روی کارت ملی نگاه نکرد و به ما سکهها را داد. بعد از خرید سکهها به کافی نت رفتیم و مابقی پولی که در کارت بود را گرفتیم. دوستم به خانهاش رفت و من هم به سراغ هرمز رفتم. او از من پول و سکهها و تلفن همراهی که روز اول به من داده بود گرفت و بعد از آن دیگر هرمز را ندیدم.
باتوجه به این اظهارات دختر جوان ودوستاش با سپردن قرار وثیقه آزاد شدند. این درحالی است که تجسسهای پلیسی برای دستگیری متهم فراری ادامه دارد.
منبع:
روزنامه ایران
ارسال نظر