شکنجههای مرگبار خواستگار خشمگین
پارسینه: پسر جوان که از بدقولیهای زن جوان خسته شده بود، وی را با ضربات چاقو بشدت زخمی کرد و تا یک قدمی مرگ برد. این مرد دیروز در دادگاه ادعا کرد به خاطر عشق زیاد به این زن دست به چنین کاری زده و حالا پشیمان است.
در جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه 11 دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی متین راسخ و با حضور یک قاضی مستشار برگزار شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند.
وی گفت: آرش 34 ساله متهم است شهریور 95 سیما 35 ساله را در یکی از خیابانهای منتهی به منطقه عبدل آباد تهران با ضربات چاقو بشدت زخمی کرده است. اکنون با توجه به آسیبدیدگیهای شدید شاکی و درخواست وی، برای آرش تقاضای مجازات دارم. سپس سیما در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: چند سال بود از همسرم جدا شده بودم و با دخترم زندگی میکردم. یکسال قبل از این ماجرا بهعنوان مسافر سوار خودروی آرش شدم. او که مجرد بود سر صحبت را باز کرد و این شروع آشنایی ما بود. او چند بار به دیدنم آمد و پس از مدتی به من ابراز علاقه کرد. آرش میگفت قصد ازدواج دارد.این زن ادامه داد: ماجرای پیشنهاد ازدواج آرش را با خانوادهام در میان گذاشتم، اما چون مطلقه و صاحب یک فرزند بودم و آرش هرگز ازدواج نکرده بود، برادرم با این ازدواج مخالفت کرد. به همین خاطر از آرش برای مدتی مهلت خواستم، ولی او برای ازدواج با من عجله داشت و میگفت من با بدقولی هایم قصد اخاذی از او را دارم.
این زن در تشریح جزئیات ماجرای روز حادثه به قضات دادگاه گفت: آن روز قرار بود برای خرید به عبدلآباد بروم. به همین خاطر آرش با خودرو دنبالم آمد، اما در بین راه بار دیگر حرف ازدواج را پیش کشید. وقتی از شنیدن حرفهای تکراری او عصبانی شدم و گفتم لازم است چند ماه دیگر صبر کنیم، به سمت خیابانی خلوت رفت. او داخل خودرو مرا بشدت کتک زد و با چاقو به جانم افتاد. او مرا شکنجه داد و میخواست آخرین ضربه را به سینهام بزند که التماس کردم و او را قسم دادم. به همین خاطر منصرف شد و مرا همانجا رها کرد و رفت. من با کمک یک راننده ناشناس به بیمارستان منتقل شدم و تحت چند عمل جراحی قرار گرفتم و معجزهآسا زنده ماندم. اما معده و رودهام را از دست دادم. حالا دیگر امکان بارداری نیز ندارم و آسیبدیدگیهای کمر و گردنم جدی است. این ماجرا تأثیر بدی در روحیهام گذاشته و زندگی عادی را برایم با مشکل روبهرو کرده است. برادرم نیز تحت شرایط روحی سختی که به خانوادهام وارد شده بود، چند روز بعد از این ماجرا فوت شد. من به همین خاطر برای آرش تقاضای اشد مجازات دارم.سپس آرش که حالا با وثیقه آزاد است روبهروی قضات ایستاد و اتهام آدمربایی و شروع به قتل را منکر شد . وی گفت: من آدمربایی را قبول ندارم. سیما با میل خودش سوار خودرو شد تا با هم برای خرید به عبدلآباد برویم، اما با بدقولیهایش اعصابم را به هم ریخته بود. او بارها از من پول گرفته بود. حتی دو روز قبل از این ماجرا نیز 500 هزار تومان به او دادم تا برای خودش یک اجاق گاز نو بخرد. ولی هر بار که حرف ازدواج را پیش میکشیدم بهانهای میآورد. به همین خاطر گمان میکردم قصد دارد از من اخاذی کند.
وی در پاسخ به پرسش قاضی درباره این که چرا شاکی را به بیمارستان نرساندی، گفت: من سیما را دوست داشتم و عاشق او بودم. به خاطر همین عشق و علاقه نیز از کوره در رفتم و او را با چاقو زدم، اما قصد کشتن او را نداشتم. وقتی سیما را غرق در خون دیدم، ترسیدم. به همین خاطر فرار کردم، اما حالا میگویم پشیمانم و از او تقاضای بخشش دارم.
در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
وی گفت: آرش 34 ساله متهم است شهریور 95 سیما 35 ساله را در یکی از خیابانهای منتهی به منطقه عبدل آباد تهران با ضربات چاقو بشدت زخمی کرده است. اکنون با توجه به آسیبدیدگیهای شدید شاکی و درخواست وی، برای آرش تقاضای مجازات دارم. سپس سیما در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: چند سال بود از همسرم جدا شده بودم و با دخترم زندگی میکردم. یکسال قبل از این ماجرا بهعنوان مسافر سوار خودروی آرش شدم. او که مجرد بود سر صحبت را باز کرد و این شروع آشنایی ما بود. او چند بار به دیدنم آمد و پس از مدتی به من ابراز علاقه کرد. آرش میگفت قصد ازدواج دارد.این زن ادامه داد: ماجرای پیشنهاد ازدواج آرش را با خانوادهام در میان گذاشتم، اما چون مطلقه و صاحب یک فرزند بودم و آرش هرگز ازدواج نکرده بود، برادرم با این ازدواج مخالفت کرد. به همین خاطر از آرش برای مدتی مهلت خواستم، ولی او برای ازدواج با من عجله داشت و میگفت من با بدقولی هایم قصد اخاذی از او را دارم.
این زن در تشریح جزئیات ماجرای روز حادثه به قضات دادگاه گفت: آن روز قرار بود برای خرید به عبدلآباد بروم. به همین خاطر آرش با خودرو دنبالم آمد، اما در بین راه بار دیگر حرف ازدواج را پیش کشید. وقتی از شنیدن حرفهای تکراری او عصبانی شدم و گفتم لازم است چند ماه دیگر صبر کنیم، به سمت خیابانی خلوت رفت. او داخل خودرو مرا بشدت کتک زد و با چاقو به جانم افتاد. او مرا شکنجه داد و میخواست آخرین ضربه را به سینهام بزند که التماس کردم و او را قسم دادم. به همین خاطر منصرف شد و مرا همانجا رها کرد و رفت. من با کمک یک راننده ناشناس به بیمارستان منتقل شدم و تحت چند عمل جراحی قرار گرفتم و معجزهآسا زنده ماندم. اما معده و رودهام را از دست دادم. حالا دیگر امکان بارداری نیز ندارم و آسیبدیدگیهای کمر و گردنم جدی است. این ماجرا تأثیر بدی در روحیهام گذاشته و زندگی عادی را برایم با مشکل روبهرو کرده است. برادرم نیز تحت شرایط روحی سختی که به خانوادهام وارد شده بود، چند روز بعد از این ماجرا فوت شد. من به همین خاطر برای آرش تقاضای اشد مجازات دارم.سپس آرش که حالا با وثیقه آزاد است روبهروی قضات ایستاد و اتهام آدمربایی و شروع به قتل را منکر شد . وی گفت: من آدمربایی را قبول ندارم. سیما با میل خودش سوار خودرو شد تا با هم برای خرید به عبدلآباد برویم، اما با بدقولیهایش اعصابم را به هم ریخته بود. او بارها از من پول گرفته بود. حتی دو روز قبل از این ماجرا نیز 500 هزار تومان به او دادم تا برای خودش یک اجاق گاز نو بخرد. ولی هر بار که حرف ازدواج را پیش میکشیدم بهانهای میآورد. به همین خاطر گمان میکردم قصد دارد از من اخاذی کند.
وی در پاسخ به پرسش قاضی درباره این که چرا شاکی را به بیمارستان نرساندی، گفت: من سیما را دوست داشتم و عاشق او بودم. به خاطر همین عشق و علاقه نیز از کوره در رفتم و او را با چاقو زدم، اما قصد کشتن او را نداشتم. وقتی سیما را غرق در خون دیدم، ترسیدم. به همین خاطر فرار کردم، اما حالا میگویم پشیمانم و از او تقاضای بخشش دارم.
در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
منبع:
جام جم
عبدل آباد دیگه کجای تهرانه؟
حق همیشه با مرد هست و او درست گفته است.