سیا پایان «قلعهی حیوانات» را تغییر داد
پارسینه: انسانها از صحنه حذف شده و تنها خوکها باقی مانده بودند...
بسیاری از افراد، پایان داستان معروف «قلعهی حیوانات» جورج ارول را به یاد دارند؛ حیوانهای ستمدیدهای که با انقلاب خود، انسانها را از مزرعه بیرون رانده و خود مالک مزرعه شده بودند، از بیرون پنجره، شش خوک و شش زارع را بر سر میزی میدیدند که همگی «فریاد میزدند، روی میز مشت میکوبیدند، به هم چپ چپ نگاه میکردند و حرف یکدیگر را تکذیب میکردند.»
خوکها، رهبران خود آنها در انقلابشان بودند که در آغاز، دوشادوش دیگر اهالی مزرعه برای انقلاب میکوشیدند اما به مرور، خود را از آنها جدا کردند و برای خود حقوق ویژهای در نظر گرفتند. در پایان این داستان، حیواناتِ پشت پنجره، «از خوک به آدم و از آدم به خوک و بار دیگر از خوک به آدم نگاه کردند، ولی دیگر امکان نداشت که یکی را از دیگری تمییز دهند.»
این پایان در نسخهی کارتونی «قلعهی حیوانات» که در سال ۱۹۵۵ در هالیوود ساخته شد، تغییر کرده بود. انسانها از صحنه حذف شده و تنها خوکها باقی مانده بودند. شاید بپندارید که این هم نمونهای دیگر از هنرهای هالیوود است؛ اما تهیهکنندهی مخفی این فیلم، سازمان نامآشنایی بود: سازمان اطلاعاتی آمریکا یا همان «سیا».
در این داستان، قلعهی حیوانات نماد حکومت شوروی و خوکها نماد رهبران آن هستند. مالکان سابق مزرعه هم، یعنی همان انسانها، نماد رهبران سرمایهداری. «سیا» که از این پایانبندی که به هر دو جبهه یورش برده بود، راضی نبود، حق فیلمسازی از روی این داستان را پس از مرگ اورول از همسر او خرید تا پیام آن را به طور کامل، به ضدکمونیسم تغییر دهد.
این تنها نمونهای از کاربرد ابزارهای فرهنگی از جمله رسانههای دیداری، شنیداری و خواندنی برای ساختن واقعیت دلخواه یا تصور دلخواه از واقعیت در افکار عمومی است.
بنا بر گزارشهای نیویورک تایمز و ایندیپندنت، «سیا» و سازمان فوق محرمانهی «تحقیق اطلاعات» بریتانیا که بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۷۷ فعالیت میکرده است، در دوران جنگ سرد از نشریهها، خبرگزاریها و رادیوها، انتشارات، رماننویسها و حتی شاعران فراوانی برای پیشبرد اهداف خود حمایت مالی کردهاند.
این کار نه تنها در گذشته، بلکه امروز هم ابعاد گستردهای دارد اما از آنجا که «اِشراف در فاصله است»، لازم است که چند دهه بگذرد تا حقایق جریانهای رسانهای امروز بر ما آشکار شود. به علت همین «فاصله گرفتن» (و البته افشای اسناد سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا) است که اکنون میتوانیم با چشمانی بازتر به قرن گذشتهی میلادی و دوران جنگ سرد بنگریم.
سلاحهای جنگ سرد، همانطور که از نامش هم پیداست، موشک و هواپیما و بمب نبودند؛ ابزارهای فرهنگی سلاحهای این جنگ بودند و از این میان رادیوها حکم سلاحهای کشتار جمعی را داشتند. چرا که این امکان وجود داشت تا موجهای رادیویی را به سرزمین «دشمن» مخابره کنند و از این راه بر کل مردم یک کشور تاثیر گذارند؛ البته نسلهای بعد هم از تشعشعات این حمله در امان نمیماندند. این کاری بود که رسانههایی همچون «بی بی سی» و «رادیوی آزاد اروپا» انجام میدادند.
«رادیوی آزاد اروپا» ادعا داشت که هدف اصلی آنها «بحث دربارهی موضوعاتی پراهمیت است که حکومتهای کمونیستی، مردم اسیر خود را از آن منع کردهاند.» آنها برنامههایی برای هر کدام از کشورهای بلغارستان، چکسلواکی، لهستان و رومانی به زبان خودشان میساختند و به آنها مخابره میکردند. «رادیوی آزادی اروپا» برای نزدیک به بیست سال، خود را رسانهای معرفی میکرد که منابع مالی آن از سرمایهگذاران خصوصی آمریکایی تامین میشود تا آنکه در سال ۱۹۷۱، نشت اطلاعاتی در سازمان «سیا» نشان داد که این رادیوی «آزاد»، خود «اسیر» طرف دیگر این مبارزه بود. دولت ایالات متحده طی بیست سال، چیزی نزدیک به ۵۰۰ میلیون دلار در این رسانه سرمایهگذاری کرده بود؛ چیزی بیش از ۱۰۰ برابر کل درآمد ناخالص داخلی سالیانهی ایران در آن سالها.
اسناد سازمان «تحقیق اطلاعات» بریتانیا، نشان میدهد که از روزهای آغازین تأسیس این سازمان، «بی بی سی» موافقت کردهاست که «برنامههای خود را طوری تنظیم کند که با منافع ملی هماهنگ باشند.» ایندیپندنت گزارش میدهد که «اصل بنیادین در سیاستهای این سازمان، آن بود که هیچ رسانهای نمیبایست حضور دولت را در پس این برنامهها افشا کند تا بریتانیا بتواند ادعا کند که برخلاف شوروی، به فریبکاری رسانهای نمیپردازد.» چندی بعد، «هیو گرین» مدیر اصلی «بی بی سی»، برنامههای خود را در اروپای شرقی (که آن زمان بخشی از شوروی بود) به راه انداخت. در یادداشتهای او آمده است که این برنامهها برای آن بودند تا «به حکومت کمونیستی، حمله کنند و تصویری مضحک، بدبینانه و شیطانی از آن ارائه دهند.»
آنها چگونه این کار را انجام میدادند؟ برای نمونه در سال ۱۹۴۹، مهندس هوافضای نیروی هوایی بریتانیا که از شوروی گریخته بود، زیر نظر سازمان «تحقیق اطلاعات» بریتانیا، چند مقاله در روزنامهها نوشت که در آنها ادعا میکرد «تنها پنج سال یا حتی سه سال تا حملهی شوروی باقی مانده است. شوروی در ابعاد گسترده در حال ساخت موشکهای دوربرد و حتی سلاحهای بیولوژیکی است.» این ادعاها آنقدر عجیب بودند که حتی مسئولان وزارت خارجهی بریتانیا هم درستی آنها را مورد تردید قرار دادند؛ اما بخش بینالمللی «بی بی سی»، در گفتوگوهایی متوالی با این عضو نیروی هوایی بریتانیا، سخنان او را منتشر کرد.
در این دوره، نویسندگانی همچون «اسکاپریو»، «کانکوئست» و «تریسی» بیآنکه بدانند، از منابع سازمان «تحقیق اطلاعات» بریتانیا برای نوشتن کتابهایشان استفاده میکردهاند. همچنین هنگامی که در سال ۱۹۷۷ کار این سازمان به پایان رسید، نام بیش از ۱۰۰ روزنامهنگار را در فهرستهای خود داشت که برخی از آنها هم نادانسته با منابع این سازمان تغذیه شده بودند. بنا به شواهدی که «استونر سندرز»، روزنامهنگار و تاریخدان بریتانیایی ارائه کردهاست، مجلههایی همچون مجلهی پرآوازهی «رویارویی» هم بودند که به سردبیرهای آنها دستور داده شده بود تا هیچ مطلب انتقادیای نسبت به سیاستهای خارجی ایالات متحده، چاپ نکنند؛ سیاستی که تقریبا همهی رسانههای بلوک غرب آن را دنبال میکردند.
این حقایق، توصیف «نوام چامسکی» از نقش رسانه در جهان امروز را به یاد میآورد. او در کتاب «کارخانهی رضایتسازی: اقتصاد سیاسی جریان اصلی رسانهای» میگوید: «اگر قرار باشد که نیروهای غالب، بتوانند تصمیم بگیرند که مردم مجازند چه ببیند، چه بشنوند و چه بیندیشند و افکار عمومی را با پروپاگانداسازی مدیریت کنند، آنگاه باور متعارف (لیبرالها) دربارهی کارکرد رسانه، از واقعیت به طرز شگرفی فاصله دارد.»
هنگام جستوجو به دنبال معنای دقیق واژهی «پروپاگاندا» در واژهنامهی «کمبریج» به نکتهی جالبی برمیخوریم. این واژهنامه پس از آنکه آن را «اطلاعات، افکار، باورها و تصاویری که یکطرفه و به قصد تأثیر بر باورهای مردم منتشر شوند» معنا میکند، برای کاربرد این واژه نمونهای میآورد که بر حسب تصادف نمونهای «والا» برای خود عمل پروپاگاندا هم هست: «در مدرسه، پروپاگانداهای کمونیستها / راستگراها به خورد ما داده میشد.»
این جمله که پروپاگانداسازی را به کمونیستها و راستگراها نسبت داده و لیبرالها را تلویحا از این دسته خارج کرده است، به راحتی از راه «تصویر و باوری» که در خود دارد، بر ذهن خوانندهای که پیشداوریای ندارد، «تاثیر» میگذارد. این نمونه ضمن آنکه شدت نهادینه و نامحسوس بودن «پروپاگاندا» را نشان میدهد، گواهی بر این است که پروپاگاندا نه همیشه به صورت دروغهای بزرگ، بلکه گاهی در لباس فریبهای کوچک رخ مینماید؛ فریبهایی که چون ناخودآگاه انسانها را هدف قرار میدهند، همچون اسب تروا میتوانند با خیالی آسوده راه خود را به قلعهی ذهن ما باز کنند.
منابع:
۱- مقالهی «صداهای آمریکا در پروپاگاندای رادیویی بینالمللی» نوشتهی «رالف ای. اوتارو»
۲- مقالهی «راهبردی انتقادی برای تحلیل رفتار جریان اصلی رسانهای» نوشتهی «اندرو مولن» و «جفری کلان»
۳- ایندیپندنت
۴- نیویورک تایمز
ارسال نظر