گوناگون

برخورد سردار با جوانی که لباس‌ اَجق وَجق پوشیده بود

برخورد سردار با جوانی که لباس‌ اَجق وَجق پوشیده بود

پارسینه: جوانی کرده بود و با لباس‌های اجق وجقی که بعضی جوان‌های امروزی می‌پوشند رفته بود حاج حسن را ببیند.

شهید حسن طهرانی مقدم به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشک‌هایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کرده‌اند.

«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بی‌ادعا» صفت‌هایی بودند که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان در کتاب «مردی با آرزوهای دوربُرد» گردآوری شده است. بخشی از داستان زندگی این شهید به شرح زیر است:

داستان بیست و هفتم

جوانی کرده بود. با لباس‌های اجق وجقی که بعضی جوان‌های امروزی می‌پوشند رفته بود حاج حسن را ببیند. آن هم توی محیط کار نظامی‌اش. کمی هم شیطنت قاطی کارش بود البته. خواسته بود ببیند حاج حسن چه شکلی عصبانی می شود. حاجی اما بغلش کرده بود. پیشانی‌اش را بوسیده بود «چقدر خوش تیب شده‌ای!» شانه‌اش را به گرمی فشرده بود. عرق شرم نشسته بود روی صورتش. برگشته بود خانه و همه‌ی لباس‌هایش را انداخته بود سطل آشغال. بعدش هم شده بود دوست صمیمی حاج حسن.

در واقع، هر کس فکر می‌کرد خودش دوست صمیمی حاج حسن است. هر کس، یعنی نه فقط رفیقان قدیمی و همرزمان و فامیل، هر کس یعنی، سوپور محله، سرباز جزئی که تازه وارد موشکی شده است، راننده‌ای که حاج حسن را نمی‌شناسد. صاحب سوپر مارکتی که در یکی از روستاهای شمال، مسئول پخش قطعات یدکی یک کارخانه‌ نه چندان بزرگ که اصلا اسم حاج حسن را هم نمی‌داند، نوجوان کم سالی که به سفارش حاج حسن گیم‌های موشک‌دار را بازی می‌کند و نکته‌هایش را گزارش می‌دهد.

حاج حسن استاد ارتباط گرفتن با افراد مختلف و جذب‌شان بود. همه‌ آدم‌ها را دوست داشت. کینه‌ کسی توی دلش نمی‌ماند. حتی توی ذهنش هم نمی‌ماند. با تمام مهارتی که در شناسایی آدم‌ها داشت و با همه تیزهوشی و فراستش در مورد آدم‌ها پیش قضاوت نمی‌کرد. در اولین برخورد گرم در آغوش‌شان می‌گرفت و با چند شوخی و نکته‌ ظریف دلش را به دست می آورد. اصلا لازم نبود زیاد کاری بکند. شخصیتش کاریزماتیک بود. هر کس یک بار هم که می‌دیدش نمی‌توانست از او دست بکشد. برای همین هم هر جا که مدیریت می‌کرد همه «بچه‌هایش» بودند. ظاهرش، نحوه‌ برخوردش، ساعت‌های کار کردنش، سختی و راحتی کارهایی که می‌کرد، هیچ کدام با بچه‌هایش فرق نداشت.

مهمانانی که گاهی دعوت می‌شدند پرتاب موشک خاصی را تماشا کنند، چند نفر آدم با لباس‌های معمولی را می‌دیدند که در تکاپو هستند و همه با هم با صمیمت برخورد می‌کنند. کسی به کسی دستور نمی‌دهد. جهادی کار می‌کنند و قبل از پرتاب دست‌هایشان را به هم می‌دهند و دعا می‌کنند و بعد از پرتاب همه با هم نماز شکر می‌خوانند. حالا فرمانده‌شان کدام بوده را شاید بعدها از کسی پرسیده باشند و یا جای دیگری حاج حسن را با لباس نظامی و درجه‌ سرداری دیده باشند و شناخته باشند. بیخود نیست که آقا خطاب به پسر حاج حسن می‌گوید: «حسن آقا مدیر طبیعی بود» بیخود نیست که بعد از شهادتش استادان دانشگاه موضوع جدیدی برای پایان نامه‌های دکتری دانشجوهای‌شان پیدا می‌کنند. «موضوع پایان نامه: شیوه‌ی مدیریتی سردار سرلشکر حسن تهرانی مقدم. عنوان: مدیریت بر قلب‌ها!»

منبع: میزان

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار