مصاحبه با سارق مسلحی که توسط بستگان و دوستانش فراری داده شد
پارسینه: اعضای باندی که سارقی مسلح را از بیمارستان امامخمینی(ره) فراری داده بودند، سرانجام بعد از تحقیقات گسترده پلیسی دستگیر شدند.
شرق نوشت: متهم اصلی که سعید نام دارد، چندی قبل به همراه همدستان خود برای سرقت وارد خانهای در تهران شده بودند که مأموران از راه رسیدند. متهمان که قصد فرار داشتند با پلیس درگیر شدند که یکی از آنها از ناحیه پا و شکم هدف گلوله قرار گرفت و دستگیر شد. سعید بعد از بهبودی نسبی به زندان منتقل شد، اما در زندان ابراز ناراحتی کرد و مسئولان زندان با انتقال او به بیمارستان امام خمینی(ره) موافقت کردند.
سعید حدود ساعت 11 صبح روز چهارشنبه، نهم آبان، به بیمارستان منتقل شد، اما در آنجا افرادی که صورت خود را پوشانده بودند و سلاح در دست داشتند با تهدید مأمور نگهبان و گرفتن سلاح او و شلیک تیر هوایی سعید را فراری دادند.
بعد از آن بود که تحقیقات درباره این باند آغاز و معلوم شد سعید و دو برادرش از خلافکاران سابقهدار هستند و دو برادر او همراه دیگر دوستانشان این نقشه فرار را طراحی کردهاند. همچنین معلوم شد اعضای این باند از ابتدای امسال سرقتهای خود را شروع کرده و در شمال تهران و استانهای اصفهان و البرز به 300 خانه دستبرد زدهاند. همچنین معلوم شد اعضای این گروه در تمام دزدیهای خود سلاح همراه داشتند، اما از آن استفاده نمیکردند.
کارآگاهان در مدت 48 ساعت توانستند هویت همدستان سعید را شناسایی کنند و معلوم شد آنها به شهرهای مختلف کشور گریختهاند. تحقیقات درباره متهمان ادامه داشت تا اینکه 20 روز قبل یکی از آنها به دام افتاد. در ادامه معلوم شد سایر اعضای این گروه قرار است روز پنجشنبه در ویلایی در ساوجبلاغ دور هم جمع شوند.
مأموران که اطلاعات کاملی از این باند داشتند و حتی کلید ویلا را هم به دست آورده بودند، ساعت سه بامداد روز 12 بهمن وارد ویلای موردنظر شدند و متهمان را دستگیر کردند. سردار حسن رحیمی، رئیس پلیس پایتخت دراینباره گفت: درمجموع شش مرد و پنج زن در این عملیات دستگیر شدند. تمامی مردان دستگیرشده سابقه کیفری داشتند، اما زنان فاقد سابقه بودند و عمدتا اعضای این باند از زنان بهعنوان طعمه استفاده میکردند.
رحیمی با بیان اینکه در بازرسی از مخفیگاه این افراد سه دستگاه خودروی سواری و پنج قبضه کلت کمری و سلاح جنگی که یک قبضه آن متعلق به مأمور انتقال زندان بود، به همراه تعداد زیادی مهمات کشف و ضبط شد، تصریح کرد: در جریان این عملیات یکی از مجرمان که قصد درگیری با پلیس را داشت مصدوم شد. سردار رحیمی با بیان اینکه میانگین سنی متهمان دستگیرشده حدود 30 سال است، ادامه داد: برخی از اعضای این باند بهقدری وقیح بودند که در فضای مجازی برای پلیس و مسئولان نظام خطونشان میکشیدند و میگفتند اگر میتوانید ما را دستگیر کنید که امروز دیدید چطور گرفتار قانون شدند. وی با بیان اینکه اعضای این گروه اقدامات جنایتکارانه فراوانی مرتکب شدهاند، گفت: اعضای این باند چندین مورد درگیری با پلیس در شهرهای دیگر نیز داشتند و اغلب اقدامات آنها مسلحانه بوده که آخرین مورد آن کمتر از یک ماه پیش هنگام سرقت از دو منزل در خیابان میرداماد بود که با مأموران ما درگیر و متواری شدند.
گفتوگو با متهمان
این متهمان در گفتوگویی کوتاه با خبرنگار ما درباره جرائمی که انجام داده بودند، توضیحاتی دادند. سعید که از بیمارستان فراری داده شده و سپس در یک خانه مورد جراحی قرار گرفته بود تا درمان شود، بعد از بهبودی بار دیگر روانه زندان شده است. او خودش را 32ساله و سابقهدار معرفی کرد.
سوابقت چه بود؟
درگیری و مواد مخدر. از سال 84 جرائمم را شروع کردم و 22 سالم بود که برای اولینبار به زندان رفتم. بهدلیل درگیری به زندان افتادم.
بچه شروری بودی؟
شر پیش میآمد.
از چه زمانی به تهران آمدی؟
زیاد نبود.
آخرین بار چه زمانی از زندان آزاد شدی؟
هشت یا 9 ماه پیش بود. در این مدت یکی، دو بار به تهران آمدم و بقیهاش را شهرستان بودم.
در شهرستان چه کار میکردی؟
کشاورزی.
بعد برای سرقت به خانهای در خیابان آزادی رفتی که با مأموران درگیر شدی.
ما در خانه بودیم که مأموران آمدند و من موقع فرار تیر خوردم.
بعد به زندان افتادی. نقشه فرار را چطور طراحی کردی؟
من به برادرم تلفن زدم و گفتم فراریام بدهد. به او گفتم میخواهند من را به بیمارستان ببرند. آنها خودشان بقیه کارها را انجام دادند.
از چند روز قبل به فکر فرار افتادی؟
چند بار من را به بیمارستان بردند؛ اما فایدهای نداشت و دکتر نبود. میخواستند من را بعد از دو ماه عمل کنند. بعد از آن بود که موضوع را به برادرم گفتم. من یک روز قبل از فرار به برادرم زنگ زدم و گفتم فردا من را به بیمارستان میبرند.
در بیمارستان منتظرشان بودی؟
هم بودم و هم نبودم. گفتم شاید نیایند.
بعد از فرار چه کار کردی؟
به باغی رفتیم و در آنجا دستم را با کلید باز کردم.
اگر فرار نمیکردی، قرار بود پنج روز بعد با قرار وثیقه آزاد شوی.
نه، آزاد نمیشدم؛ چون در شهرستان هم پرونده داشتم.
اگر به عقب برگردیم، دوباره این مسیر را برای زندگیات انتخاب میکنی؟
معلوم نیست. این کارها مسیری بود که در آن افتاده بودیم؛ البته از شرایط راضی نیستم.
بعد از آزادی دوباره سرقت میکنی؟
نه، دنبال کار میروم. کار زیاد است.
چرا از اول دنبال کار نرفتی؟
دیگر در این مسیر افتاده بودیم.
اعتیاد داری؟
نه.
تحصیلاتت چقدر است؟
سیکل. درس نخواندم.
پدر و مادرت به رفتارهای تو اعتراض نمیکردند؟
اعتراض داشتند؛ ولی آنها بدبخت هستند. کاری نمیتوانستند بکنند.
شگردت برای سرقت از خانهها چه بود؟
من زیاد سرقت نکردم. 10 سال زندان بودم و بعد بیرون آمدم که تیر خوردم.
در اینستاگرام با اسلحه عکس میگذاشتی و میگفتی اگر جرئت دارید، من را بگیرید.
این را در منطقه ما همه میگذارند. این پیج برای من است؛ اما همیشه دست خودم نیست.
آن جملهها را از کجا میآوردی؟
از زیر عکسهای دیگران کپی میکردم.
چند وقت بود این صفحه را داشتی؟
من زندان بودم. نمیدانم چند وقت است صفحه هست.
یعنی در زندان صفحه اینستاگرام درست کرده بودی؟
نه، در زندان که گوشی نداشتیم، بیرون برایم درست کرده بودند، صفحه به اسم من بود. یکی برایم درست کرده بود.
در این مدت که بیرون آمده بودی، صفحه اینستاگرام دست خودت بود؟
بعضی وقتها نگاه میکردم.
چه کسی صفحه را برایت آپدیت میکرد؟
آپدیت یعنی چه؟
همان که پست میگذاشت و به جای تو و برایت مینوشت.
صفحه را یکی از بچهها درست کرده بود؛ اما دست خودم بود.
چقدر فالوئر داشتی؟
فالوئر کدام است؟
چند نفر دنبالت میکردند؟
دقیق نمیدانم.
فکر نمیکردی به خاطر کارهایت دستگیر شوی؟
میدانستم دستگیر میشوم.
از زندان نمیترسی؟
زندان خوب نیست؛ ولی هرکسی خلاف کند، آخرش گیر میافتد.
چرا بعد از فرار از ایران خارج نشدی؟
میتوانستم بروم؛ اما دوست داشتم همینجا باشم.
گفتوگو با حمید
حمید یکی از برادران سعید است. در ادامه مصاحبه با او را میخوانید:
چه مدت است که در اینستاگرام فعالیت میکنی؟
یکسالو نیم است صفحه اینستاگرام و 13هزارو 500 فالوئر دارم.
چند وقت یک بار پست میگذاشتی؟
سه، چهار روز شاید هم پنج روز یک بار. قدیمیها را حذف میکردم و جدید میگذاشتم.
چه چیزهایی در عکسها و نوشتهها میگذاشتی؟
عکس خودم و داداشهایم را.
عکس اسلحه و چاقو و اینجور چیزها هم در پیجت بود. فکر نمیکردی برایت دردسر شود؟
چرا؛ اما در شهرستان ما همه میگذارند.
جملههایی که میگذاشتی چطور؟
همینجوری میگذاشتم، از پیجهای دیگر سرچ میکردم.
یکی از جملههایی که نوشتی مضمونش این است: «در صف ایستادن افتخار نیست، صفشکستن است که افتخار است».
اینها را همینجوری نوشتم و دلیل نداشت.
به نظرت این کاری که الان کردهای، صفشکنی است؟
نه من منظورم چیزی نبود که بعد به من گفتند.
پس منظورت چه بود؟
همینطوری، همه مینویسند، من هم نوشتم. بعضی چیزها را بچهها میگفتند حذف کنم، من سواد ندارم که بخواهم معنی نوشتهها را بفهمم. بعضی جاها بچهها معنی را گفتند و من پاک کردم.
آیا با همجرمانت در اینستاگرام آشنا شدی ؟
با همجرمهایم بچهمحل بودیم و با هیچکدام از همجرمانم در فضای مجازی آشنا نشدهام.
ارسال نظر