ایکسشبهه: به دنبال نامههای سروش و نوری زاد، موضوع «چرا نمی شود انتقاد کرد» شایع شده است. پاسخ منطقی چیست؟
سایت ایکسشبهه نوشت :
سوال: به دنبال نامههای سروش, نوری زاد و اکنون اعلایی، موضوع «چرا نمی شود انتقاد کرد» بسیار مطرح و شایع شده است. پاسخ منطقی چیست؟
پاسخ «x-shobhe »: در دهه اول انقلاب و به ویژه سالهای جنگ - که البته مردم مثل امروز حساسیتهای بسیار مناسبی نسبت به شرایط داشتند و همان حساسیتها نیز سبب خنثی سازی بسیاری از توطئههای داخلی و خارجی گردید - ضد انقلاب نیز تاکتیکهای خاصی برای فضاسازی به کار میبرد که جمله آنها بدین شکل بود که برخی از رانندگان تاکسی، خطی، یا کسبههایی که مردم با آنها ارتباط مقطعی و زودگذری داشتند را به کار میگرفتند. آنها به محض سوار کردن مسافر شروع میکردند به شایعه سازی، دروغ، تهمت، افترا و جوسازیهای بسیار عجیب، مخوف و موهن. اما همین که به مقصد نزدیک می شدند، سکانس دوم را به اجرا در میآوردند که «خفقان است و هیچ کس نمیتواند حرفی بزند، به ویژه علیه امام خمینی(ره)، اگر حرف بزنیم سرمان بالای دار میرود، حتی انتقاد هم نمیشود کرد و گرنه چنین و چنان میشود، زمان شاه هم همین طور بود ...» و حال آن که نزدیک به یک ساعت هر چه دلشان خواسته بود به اسلام، امام، انقلاب، رزمنده ها، علما و مردم معتقد گفته بودند و کسی هم کاری نداشت. و البته بعد از انجام جوسازی، فضاسازی و شبیه سازی، محور همان حرفها را برخی از چهره های منحرف بیان می کردند تا فراگیر و تثبیت گردد.
اکنون جایگاه و نقش آفرینی امثال سروش، نوروی زاد و اعلایی، همان جایگاه و نقش آفرینی آن دسته از رانندگان تاکسی و خطی است که با توجه به سابقهی کار مشابه در زمان شاه و همکاری با ساواک، به کار گرفته شده بودند و فقط با توجه به پیشرفت تکنولوژی و امکاناتی چون اینترنت و سایر رسانهها، تاکسی و خطی جایش را به وب سایت، وبلاگ، ایمیل، صفحه در فیس بوک و ... داده است. هر چه دلشان می خواهد می گویند و سپس اضافه میکنند که نمیشود چیزی گفت یا انتقاد کرد! آن آقا 20 تا نامه نوشته و هر چه دلش خواسته گفته و اساساً ناراحت است که چرا کسی کاری با او ندارد و وقعی نمی دهد، باز هم می گوید که نمی شود حرف زد و نمی شود انتقاد کرد(؟!)
اما در خصوص بحثی منطقی در مقوله ی «انتقاد»، لازم است به نکات ذیل توجه شود:
الف -همین که میگویند «نمی شود انتقاد کرد و یا نمی شود از رهبری انتقاد کرد»، خودش یک انتقاد است که به راحتی مطرح میکنند. و البته نه تنها وارد نیست، بلکه دروغ، تهمت و جوسازی نیز هست.
ب - هر کلمه و واژهای، معنا و مفهوم خود را دارد و فرق است بین مفاهیم واژههایی چون: انتقاد، عناد، لجاج، جوّسازی، دروغ، تهمت، شایعه، تخریب، جنگ روانی ... . و مردم نیز به خوبی این تفاوتها را از روش بیان و لحن کلام و شخصیت گوینده میفهمند و آنان که انتظار دارند مردم نفهمند، طبق معمول اهانت به شعور مردم میکنند. لذا دلیلی ندارد که اگر آنها به روش امریکاییها و صهیونیستها سعی در القای معانی تحریف شده کردند، دیگران نیز بپذیرند. مثل آن که نام دیکتاتوری خود را «دموکراسی»، پایمال کردن ابتداییترین حق حیات ملتها را «حقوق بشر»، لشکرکشی به سرزمینهای دیگران و غارت ثروتهایشان را «جنگ پیشگیرانه» و قتل عام مردم و نسل کشی مسلمانان را «مبارزه با تروریسم» گذاشتهاند. اگر قرار بود ملت ما مغلوب و اسیر چنین حقهها و ترفندهای رسوا شدهای گردند، این نظام با این شیاطین داخلی و خارجی و آن چه که بر این ملت در جنگهای سخت و نرم تحمیل کردند، 33 سال دوام نمیآورد.
ج - هدف از «انتقاد» نیز یکی از محورها و اصولی است که «انتقاد سالم» که جهت رشد بیشتر صورت می پذیرد را با «انتقاد ناسالم» که جهت تخریب صورت میپذیرد و دیگر به آن انتقاد اطلاق نمیگردد، جدا مینماید. حتی گاه به فرمودهی امیرالمؤمنین علیه السلام «کلمة الحق یُراد به الباطل» صورت میپذیرد. یعنی ممکن است که انتقادش به جا باشد، اما هدفش از طرح آن ایجاد یک فتنه در جهت تحقق اهداف معین دشمن باشد. در اینجا نیز واژه «انتقاد» فقط یک ماسک پوشش دهنده به منظور لو نرفتن و موجه جلوه دادن است و کسی این به اصطلاح انتقاد را از او نمیپذیرد.
د- شخصیت و جایگاه «انتقاد کننده» نزد دوست و دشمن نیز از محورها و شاخصهای مهم و تعیین کننده است. به عنوان مثال اگر قرار باشد بحثی علمی و انتقادی در خصوص نقاط ضعف ساختار حکومتی، شرایط اقتصادی و ... بنماییم، بسیار مهم است که انتقاد کننده کیست و چه موضع و جایگاهی نزد ما و نزد دشمن ما دارد؟ آیا خودی است و صلاح و خیر مملکت و ملت را میخواهد؟ یا مثلاً امریکا، انگلیس، اسرائیل یا از نوکران و اذناب داخلی آنها است؟ بدیهی است که اذهان عمومی قرار گرفتن امثال اوباما، کامرون، مرکل، سارکوزی و نتانیاهو را در موضع «انتقاد» از کشور و ملت ایران را نمیپذیرد، چه رسد به نوکران ارزان یا ستون پنجم یا بوق تبلیغاتی آنها را.
ھ - علم، دانش، تخصص، بصیرت و اخلاص «انتقاد کننده» نیز شاخص و شرط بسیار مهم و قابل ملاحظهای است.
از قدیم گفتهاند و درست هم گفتهاند: «کسی که از خود چیزی برای مطرح شدن ندارد، یا به یک بزرگی میچسبد و یا به یک بزرگی حمله می/ کند تا به واسطهی او مطرح و معروف گردد».
حالا قضیه همین است. نه علم و دانشی و تخصصی دارند و نه فعالیت چشمگیری داشته و دارند و نه [اگر خیانت نکرده باشند] خدمتی به این کشور و مردم کردهاند. عرضهی به راه انداختن یک کاسبی سالم هم ندارند، طمع و توقع و تکبرشان نیز بسیار بالاست، خوب حالا چه کنند؟! بدیهی است که ارزانترین، کم زحمتترین، کم هزینهترین و سریعترین راه، وصل شدن به یک بزرگ (اگر چه قدرت شیطانی) و حمله کردن به یک بزرگ دیگر در نقطهی مقابل است. چه کاری راحتتر از این است که فرد تنبلی سر سفرهی معاویه ملعون بنشیند و به حضرت علی علیه السلام بد و بیراه بگوید؟! خوب این هم یک راه ارتزاق است. اما آیا مردم باید با اهمیت دادن به حرفهای چنین شخصیتی، تاوان این جهالت، تنبلی و خودزنی ذلت بار او را بدهند؟!
و - بدیهی است که در مملکت ملتی در حال رشد، انتقاد بسیار است. اصلاً همین که امثال سروش، نوریزاد و اعلایی میتوانند در همین مملکت رشد کنند، سالها ظاهرسازی کنند و بعد در موقعیت مناسب واقعیت خود را بیرون بریزند، یک انتقاد بزرگ است. همین که معاون رئیس جمهور (هاشمی و خاتمی) و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی این مملکت (مهاجرانی) انگلیسی از آب در میآید، جای انتقاد است. همین که با انگلیس به طور کلی قطع ارتباط نمیشود و ستون پنجم بازداشت و یا تبعید به لندن نمیشوند، جای انتقاد است ... و هزاران انتقاد دیگر از همین دست. اصلاً مگر این آقایان به اصطلاح منتقد، سنگ دموکراسی غرب را به سینه نمیزنند و آمریکا و اروپا بت آنها نیست؟ پس چطور است که ما نیز از لیبرال دموکراسی یاد بگیریم و مانند امریکا مصوب کنیم که هر مخالفی «تروریست» است و به خود اجازه دهیم که در هر کجای دنیا او را یافتیم برباییم و یا بکشیم؟ لذا این که رأفت و رحمت حکومت اسلامی آن قدر زیادی است که موجب پر رویی ضد انقلاب و ضد مردم شده، جای انتقاد دارد. منتهی اینها انتقاد سازنده است، ممکن است پاسخ مناسبی هم داشته باشد.
سوال: به دنبال نامههای سروش, نوری زاد و اکنون اعلایی، موضوع «چرا نمی شود انتقاد کرد» بسیار مطرح و شایع شده است. پاسخ منطقی چیست؟
پاسخ «x-shobhe »: در دهه اول انقلاب و به ویژه سالهای جنگ - که البته مردم مثل امروز حساسیتهای بسیار مناسبی نسبت به شرایط داشتند و همان حساسیتها نیز سبب خنثی سازی بسیاری از توطئههای داخلی و خارجی گردید - ضد انقلاب نیز تاکتیکهای خاصی برای فضاسازی به کار میبرد که جمله آنها بدین شکل بود که برخی از رانندگان تاکسی، خطی، یا کسبههایی که مردم با آنها ارتباط مقطعی و زودگذری داشتند را به کار میگرفتند. آنها به محض سوار کردن مسافر شروع میکردند به شایعه سازی، دروغ، تهمت، افترا و جوسازیهای بسیار عجیب، مخوف و موهن. اما همین که به مقصد نزدیک می شدند، سکانس دوم را به اجرا در میآوردند که «خفقان است و هیچ کس نمیتواند حرفی بزند، به ویژه علیه امام خمینی(ره)، اگر حرف بزنیم سرمان بالای دار میرود، حتی انتقاد هم نمیشود کرد و گرنه چنین و چنان میشود، زمان شاه هم همین طور بود ...» و حال آن که نزدیک به یک ساعت هر چه دلشان خواسته بود به اسلام، امام، انقلاب، رزمنده ها، علما و مردم معتقد گفته بودند و کسی هم کاری نداشت. و البته بعد از انجام جوسازی، فضاسازی و شبیه سازی، محور همان حرفها را برخی از چهره های منحرف بیان می کردند تا فراگیر و تثبیت گردد.
اکنون جایگاه و نقش آفرینی امثال سروش، نوروی زاد و اعلایی، همان جایگاه و نقش آفرینی آن دسته از رانندگان تاکسی و خطی است که با توجه به سابقهی کار مشابه در زمان شاه و همکاری با ساواک، به کار گرفته شده بودند و فقط با توجه به پیشرفت تکنولوژی و امکاناتی چون اینترنت و سایر رسانهها، تاکسی و خطی جایش را به وب سایت، وبلاگ، ایمیل، صفحه در فیس بوک و ... داده است. هر چه دلشان می خواهد می گویند و سپس اضافه میکنند که نمیشود چیزی گفت یا انتقاد کرد! آن آقا 20 تا نامه نوشته و هر چه دلش خواسته گفته و اساساً ناراحت است که چرا کسی کاری با او ندارد و وقعی نمی دهد، باز هم می گوید که نمی شود حرف زد و نمی شود انتقاد کرد(؟!)
اما در خصوص بحثی منطقی در مقوله ی «انتقاد»، لازم است به نکات ذیل توجه شود:
الف -همین که میگویند «نمی شود انتقاد کرد و یا نمی شود از رهبری انتقاد کرد»، خودش یک انتقاد است که به راحتی مطرح میکنند. و البته نه تنها وارد نیست، بلکه دروغ، تهمت و جوسازی نیز هست.
ب - هر کلمه و واژهای، معنا و مفهوم خود را دارد و فرق است بین مفاهیم واژههایی چون: انتقاد، عناد، لجاج، جوّسازی، دروغ، تهمت، شایعه، تخریب، جنگ روانی ... . و مردم نیز به خوبی این تفاوتها را از روش بیان و لحن کلام و شخصیت گوینده میفهمند و آنان که انتظار دارند مردم نفهمند، طبق معمول اهانت به شعور مردم میکنند. لذا دلیلی ندارد که اگر آنها به روش امریکاییها و صهیونیستها سعی در القای معانی تحریف شده کردند، دیگران نیز بپذیرند. مثل آن که نام دیکتاتوری خود را «دموکراسی»، پایمال کردن ابتداییترین حق حیات ملتها را «حقوق بشر»، لشکرکشی به سرزمینهای دیگران و غارت ثروتهایشان را «جنگ پیشگیرانه» و قتل عام مردم و نسل کشی مسلمانان را «مبارزه با تروریسم» گذاشتهاند. اگر قرار بود ملت ما مغلوب و اسیر چنین حقهها و ترفندهای رسوا شدهای گردند، این نظام با این شیاطین داخلی و خارجی و آن چه که بر این ملت در جنگهای سخت و نرم تحمیل کردند، 33 سال دوام نمیآورد.
ج - هدف از «انتقاد» نیز یکی از محورها و اصولی است که «انتقاد سالم» که جهت رشد بیشتر صورت می پذیرد را با «انتقاد ناسالم» که جهت تخریب صورت میپذیرد و دیگر به آن انتقاد اطلاق نمیگردد، جدا مینماید. حتی گاه به فرمودهی امیرالمؤمنین علیه السلام «کلمة الحق یُراد به الباطل» صورت میپذیرد. یعنی ممکن است که انتقادش به جا باشد، اما هدفش از طرح آن ایجاد یک فتنه در جهت تحقق اهداف معین دشمن باشد. در اینجا نیز واژه «انتقاد» فقط یک ماسک پوشش دهنده به منظور لو نرفتن و موجه جلوه دادن است و کسی این به اصطلاح انتقاد را از او نمیپذیرد.
د- شخصیت و جایگاه «انتقاد کننده» نزد دوست و دشمن نیز از محورها و شاخصهای مهم و تعیین کننده است. به عنوان مثال اگر قرار باشد بحثی علمی و انتقادی در خصوص نقاط ضعف ساختار حکومتی، شرایط اقتصادی و ... بنماییم، بسیار مهم است که انتقاد کننده کیست و چه موضع و جایگاهی نزد ما و نزد دشمن ما دارد؟ آیا خودی است و صلاح و خیر مملکت و ملت را میخواهد؟ یا مثلاً امریکا، انگلیس، اسرائیل یا از نوکران و اذناب داخلی آنها است؟ بدیهی است که اذهان عمومی قرار گرفتن امثال اوباما، کامرون، مرکل، سارکوزی و نتانیاهو را در موضع «انتقاد» از کشور و ملت ایران را نمیپذیرد، چه رسد به نوکران ارزان یا ستون پنجم یا بوق تبلیغاتی آنها را.
ھ - علم، دانش، تخصص، بصیرت و اخلاص «انتقاد کننده» نیز شاخص و شرط بسیار مهم و قابل ملاحظهای است.
از قدیم گفتهاند و درست هم گفتهاند: «کسی که از خود چیزی برای مطرح شدن ندارد، یا به یک بزرگی میچسبد و یا به یک بزرگی حمله می/ کند تا به واسطهی او مطرح و معروف گردد».
حالا قضیه همین است. نه علم و دانشی و تخصصی دارند و نه فعالیت چشمگیری داشته و دارند و نه [اگر خیانت نکرده باشند] خدمتی به این کشور و مردم کردهاند. عرضهی به راه انداختن یک کاسبی سالم هم ندارند، طمع و توقع و تکبرشان نیز بسیار بالاست، خوب حالا چه کنند؟! بدیهی است که ارزانترین، کم زحمتترین، کم هزینهترین و سریعترین راه، وصل شدن به یک بزرگ (اگر چه قدرت شیطانی) و حمله کردن به یک بزرگ دیگر در نقطهی مقابل است. چه کاری راحتتر از این است که فرد تنبلی سر سفرهی معاویه ملعون بنشیند و به حضرت علی علیه السلام بد و بیراه بگوید؟! خوب این هم یک راه ارتزاق است. اما آیا مردم باید با اهمیت دادن به حرفهای چنین شخصیتی، تاوان این جهالت، تنبلی و خودزنی ذلت بار او را بدهند؟!
و - بدیهی است که در مملکت ملتی در حال رشد، انتقاد بسیار است. اصلاً همین که امثال سروش، نوریزاد و اعلایی میتوانند در همین مملکت رشد کنند، سالها ظاهرسازی کنند و بعد در موقعیت مناسب واقعیت خود را بیرون بریزند، یک انتقاد بزرگ است. همین که معاون رئیس جمهور (هاشمی و خاتمی) و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی این مملکت (مهاجرانی) انگلیسی از آب در میآید، جای انتقاد است. همین که با انگلیس به طور کلی قطع ارتباط نمیشود و ستون پنجم بازداشت و یا تبعید به لندن نمیشوند، جای انتقاد است ... و هزاران انتقاد دیگر از همین دست. اصلاً مگر این آقایان به اصطلاح منتقد، سنگ دموکراسی غرب را به سینه نمیزنند و آمریکا و اروپا بت آنها نیست؟ پس چطور است که ما نیز از لیبرال دموکراسی یاد بگیریم و مانند امریکا مصوب کنیم که هر مخالفی «تروریست» است و به خود اجازه دهیم که در هر کجای دنیا او را یافتیم برباییم و یا بکشیم؟ لذا این که رأفت و رحمت حکومت اسلامی آن قدر زیادی است که موجب پر رویی ضد انقلاب و ضد مردم شده، جای انتقاد دارد. منتهی اینها انتقاد سازنده است، ممکن است پاسخ مناسبی هم داشته باشد.
خواهش مي کنم نظرات را هم نمايش بدهيد
بسمه تعالی
با اهدای سلام
با احترام، لازم است از این که گاه مطالب مندرج در این سایت را جهت اطلاعرسانی گستردهتر درج مینمایید، تشکر و قدردانی نماییم. موفق و مؤید باشید.
مدیریت سایت