یک نگاه:تولد یک نشریه جدید و مجله دزدی در شهر!
عباس رضایی ثمرین در وبلاگ شب کویر نوشت:
در حال عبور از مقابل یک کیوسک روزنامهفروشی در همان حوالی خانه خودمان - جنوب شهر- بودم که چشمم به مجله تازه متولد شده «اندیشه پویا» افتاد، از آنجا که از چند روز پیش خبر انتشار این مجله را از دوستان و همکارانی که در انتشار آن نقش داشتند شنیده بودم و مشتاق دیدنش بودم، جلو رفتم و پس از برداشتن مجله از روی پیشخوان و کمی تورق، تصمیم گرفتم یک نسخه از آن را بخرم. اما تا آمدم مبلغ آن را بپردازم، اتفاق جالبی افتاد. از آنجا که معمولاً کمی زمان میبرد تا کیوسکداران قیمت نشریات جدید را به خاطر بسپارند، کسی که آن طرف پیشخوان بود، از من قیمت مجله را پرسید. به محض اینکه گفتم پنج هزار تومان، در حالتی که انگار برق سهفاز از سرش پریده است، پرسید:«پنج هزار تومان؟» پس از تایید مجدد من و اطمینان از اینکه قیمت مجله پنجهزار تومان است، سریعاً گفت: «آقا اون مجلهها رو بده به من». با تعجب نگاهش کردم و علت را پرسیدم، پس از اینکه مجلهها را از من گرفت، گفت: «میبرن آقا، میبرن، پنجهزار تومن قیمتشهها…».
در حالی از تعجب خشکم زده بود، به او گفتم وقتی اولین شماره یک مجله را از روی پیشخوان کیوسکش بردارد، دیگر کسی آن را نمیبیند و به تبع، فرصت آشنا شدن با آن را نمییابد و این خیلی نامردی است، پس از اینکه اطمینان داد که آنها را پشت شیشه و جایی که قابل رویت باشد، خواهد گذاشت، از هم خداحافظی کردیم.
از او جدا شدم اما فکرم حسابی درگیر این ماجرا شد، یعنی عدهای به کیوسک او سر میکشند و در فراغ بال و پس از بررسی قیمتهای درج شده بر روی مجلات، گرانترهایش را میدزدند؟! خب لابد چنین اتفاقی پیشتر برای او افتاده، وگرنه مرض که نداشت! خب اگر اینطور است، آنها که مجله میدزدند، بعد با آن چه کار میکنند؟ آیا آن را برای خواندن میدزدند؟ اما آخر نشریهای مثل اندیشه پویا، به چه درد یک دزد میخورد؟ یا مثلاً کسی که اهل خواندن مجلهای همچون اندیشه پویا باشد، حاضر میشود آن را به قیمت کمتر از قیمت روی جلد و از دستفروش بخرد و …، خلاصه از آنجا که پاسخ هر سوال به سوالات دیگری ختم میشد، احساس کردم به نفعم است بیخیال شوم و شدم.
در مسیر روزنامه، پس از خلاصی از فشارِ مردافکن و شبِ اولِ قبرگونهیِ اتوبوسِ -خوشبختانه کولردارِ- بیآرتی، به ایستگاه متروی میدان اعدام رسیدم. پس از اینکه هنگام ورود به ایستگاه، مثل همیشه، سوال آزاردهنده چرایی فقدان پلهبرقی در آنجا را، در ذهنم مرور کردم [۱] ، در داخل قطار فرصتی دست داد تا مجله جدید را تورقی کنم؛ از همان نگاه اولیه مشخص است که برایش زحمت کشیده شده و از آن کارهای بزندرروی مطبوعاتی-که این روزها مساحت بزرگی از پیشخوان کیوسکها را به خود اختصاص دادهاند- نیست. اما آنچه که بیشتر از همه چیز توجهم را جلب میکند، اختصاص صفحاتی به موضوع «زندگی روزمره» در این نشریه تئوریک است؛ پس از دیدن این بخش، در همان مترو و در فاصله زمانی نه چندان کوتاه میدان اعدام تا میرداماد، تحلیل اجتماعی بینظیر عباس کاظمی با عنوان «زندگی روزمره در مضیقه؛ خرید، رانندگی و قفل» را میخوانم و از قلم شیرین و نکات بدیعش لذت میبرم.
ضمن عرض دست مریزاد به دستاندرکاران انتشار این مجله، مطابق آنچه که در خصوص نشریات تازه متولد شده در ایران مرسوم است، برایش آرزوی طول عمر با عزت و کیفیت میکنم.
[۱] این سوال از آن جهت حائز اهمیت است که ایستگاههای واقع در مرکز و شمال شهر همگی پله برقی دارند و تنها در بعضی از ایستگاههای واقع در مناطق جنوبی شهر، مثل همین میدان اعدام است که پله برقی وجود ندارد. این تفاوت هر توجیهی-از جمله ارتفاع کمتر یا بیشتر- هم داشته باشد، اختلاف طبقاتی و محرومیت اقشار فرودست را به ذهن آدم متبادر میکند!
ارسال نظر