"شمایل شکسته جان وین"
پارسینه: شمایل آمریکا از جان وین با آن دستهای بلند و آویزان و یله با لهجه گاوچرانها، با آن ستاره طلایی روی ژاکتش، با آن کفشهای چرمی پاشنه تخم مرغی و با شلوار لوله تفنگی اش به شمایل جورج کلونی تغییر کرده است؛ بدون هفت تیر، بدون دود، بی گله گاو. به مردی که حداکثر می خواهد خانواده اش را دورهم جمع کند و حافظ سرزمین پدری اش باشد.
پارسینه/سحر طلوعی: "سیاه در خانه سفید". نخستین بار شاید "تصادف بود"، اما بار دوم هرگز صفت تصادف و اتفاق و حادثه به این گزاره نمی چسبد. گزاره "سیاه در خانه سفید" گزاره ای واقعی است؛ واقعی به اندازه یک فنجان قهوه صبحانه آمریکایی ها روی میز صبحانه شان و حساب شده و با برنامه به اندازه یک حرکت مهره سیاه در خانه سفید روی صفحه شطرنج. این گزاره در سرزمین رویاها حادث شده است. سرزمینی که قرار بوده مردم در آن رویاهایشان را به واقعیت تبدیل کنند.
اگر هالیوود کارخانه رویاسازی است، اگر هالیوود رویاها را تخیل می کند و می سازد، این بار مردم آمریکا به رویاهایشان رنگ واقعیت زدند. بی کمک کمپانی های رویا سازی هالیوودی. بدون کمک جلوه های ویژه کارخانه رویا سازی. آنها رویایی تازه پیدا کرده اند.
رویایی که تمام "سفید" نیست. رویایی تمام رنگی که هیچ شباهتی به انگاره های آمریکای سنتی ندارد؛ آمریکای سفید. حالا شمایل آمریکای سفید در هم ریخته است. اگر نگوییم فروپاشیده، دست کم ترک برداشته است.
شمایل آمریکا از جان وین با آن دستهای بلند و آویزان و یله با لهجه گاوچرانها، با آن ستاره طلایی روی ژاکتش، با آن کفشهای چرمی پاشنه تخم مرغی و با شلوار لوله تفنگی اش به شمایل جورج کلونی تغییر کرده است؛ به شمایلی کت و شلوار پوش و با لهجه شهری، بدون هفت تیر، بدون دود، بی گله گاو. به مردی که حداکثر می خواهد خانواده اش را دورهم جمع کند و حافظ سرزمین پدری اش باشد.
فیلم فرزندان، ساخته الکساندر پین. شمایل آمریکا از مردانی چون واشنگتن، آیزن هاور، نیسکون، فورد، ریگان، بوشها، مک کین، رامنی، دیک چینی، حتی کلینتون، فرانکلین دلانور روزولت، جان کری و ... به کسی چون اوباما تغییر چهره داده است. اوباما. هر چند بار که این نام را تکرار کنید، آمریکایی نیست. ورای دموکرات بودن و یا جمهوریخواه بودن.
او حالا نماد رویای تازه آمریکایی ها است؛ سیاه در خانه سفید. مردی که به خود جرات می دهد در سخنرانی پیروزی اش از همجسنگراها یاد کند.
آمریکایی ها اگر با سیاه ها کنار بیایند که آمده اند، اما هرگز پذیرای همجسنگرایی نبوده اند. همجسنگرایی، کابوس آمریکایی است. اما وقتی اوباما در لحظه پیروزی از آنها یاد می کند، به آنها به عنوان وصله ناجور سرزمین رویاها نگاه نمی کند، وقتی نخستین سناتور همجسنگرا وارد سنا می شود، یعنی رویای آمریکایی تغییر کرده است.
یعنی ترک های عمیقی بر شمایل جان وین افتاده است. این پیکره شکسته، چینی بند زن ماهر می خواهد. یعنی پیرمردها باید به فکر حرف تازه باشند. حرفی که در جامعه جدید آمریکایی خریدار داشته باشد.
جامعه جدیدی که روی دوش مهاجران آسیایی، لاتین، اروپایی، آفریقایی می چرخد. یعنی مسلمانان بی شمار در کنار یهودیان و مسیحیان و انواع و اقسام فرقه ها و گروه ها. یعنی سفید در آمیخته با رنگها و نه سفید تنها. یعنی جان وین روی نگاتیو خاطره ها و نه پشت میز گفتگو. مهم نیست برنده انتخابات بعدی سرزمین رویاها از کدام جناح است. مهم این است که جامعه آمریکایی تغییر رویا داده است.
اشتباه. اين تصويری است که ما از اين افراد داريم نه آمريکايی ها. در آمريکا برخلاف ايران هزاران هزار چهره روی صحنه با يکديگر رقابت می کنند و بعلاوه اينکه ورزش ورزش بهمان اندازه که سينما و به همان اندازه که موسيقی و .... چهره ساز است. تصوير جان وين يا کلونی استنباطی است که ما از اين داستان داريم و ما خود گرفتار همان امواج تبليغاتی هستيم که تصور می کنيم آمريکانيان گرفتار آنند. خانه ام ابريست، يکسره روی زمين ابريست با آن