محاسن و معایب تخصصگرایی از دیدگاه رهبری
پارسینه: رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به کنگره بین المللی علامه حکیم قطب الدّین شیرازی تخصص گرایی را به سبب رسیدگی به وضع زندگی انسان در یک تخصّص خاص چیز خوبی میدانند امّا از جهت محدود کردن انسان پدیدهای منفی میدانند.
در بخشی از پیام مقام معظم رهبری به این کنگره آمده است: ".... همین که ما توجّه بکنیم که دانشمندان بزرگ ما در دوران های مختلف اسلامی، در رشته های مختلف تبحّر داشته اند؛ صِرف این نبود که یک لقمه از اینجا، یک لقمه از آنجا، یک لقمه از آنجا؛ نه، ایشان در عالم پزشکی یک آدم برجسته است؛ همانطور که اشاره کردید، مهمترین شرح قانون بوعلی را او نوشته؛ در زمینه فلسفه، یک فیلسوف به معنای حقیقی کلمه؛ در زمینه ی نجوم و هیئت، یک انسان وارد و متخصّص است؛ ادیب است، شاعر است: شعر عربی، شعر فارسی؛ و شاید علوم دیگری. یعنی این نکته مورد توجّه باشد که تخصّص گرایی به معنای محدود کردن ذهن و فکر انسان، یک نکته برجسته ای نیست- که همین طور تخصّصها پشت سر هم همدیگر را میشکافند و یک تخصّص کوچکتری، دائره محدودتری به وجود می آید؛ به یک معنا به خاطر رسیدگی به وضع زندگی انسان در آن تخصّص خاص چیز خوبی است، امّا به یک معنا محدود کردن انسان است- چون ظرفیّت ذهن انسان خیلی وسیع است و میتواند در همه این امور صاحب نظر باشد. اینجور نباشد که کسی که پزشک است، مثلاً در زمینه ی علوم دینی یا در زمینه ی فلسفه، یک آدم عامی ای محسوب بشود؛ نه، چقدر خوب است
که یک پزشک، در زمینه ی علوم دیگر- در زمینه ی علوم عقلی، در زمینه ی علوم دقیقه، مسائل گوناگون طبیعی- حداقّل صاحبِ اطّلاع باشد و این کار را ما بتوانیم در کشورمان پیش ببریم. البتّه این به معنای تعطیل کردن تخصّصها به هیچ وجه نیست، بلکه به معنای بهره مند کردن ذهن متخصّصین از محیط های فراتر از حدّ تخصّص آنها است."
رهبری در این پیام تخصصگرایی را دارای نکات مثبت و منفی دانستهاند. در جایی که بیان میکنند تخصصگرایی به سبب رسیدگی به وضع زندگی انسان در یک تخصص خاص چیز خوبی است بر ضرورت تسلط بر یک حوزه مطالعاتی در جهت بهبود وضع بشر تأکید دارند که این از نکات مثبت تخصصگرایی به شمار میرود.
اما ایشان محدود ماندن در یک حوزه مطالعاتی و معرفتی را محدود شدن انسان میدانند در حالیکه ذهن انسان خیلی وسیع است و میتواند در همه این امور صاحب نظر باشد.
این بحث در ارتباط با رشتههای علوم با رشتههای علوم انسانی از یک سو و رشتههای مختلف علوم انسانی با یکدیگر از سوی دیگر قابل بررسی است. برخی بر آنند که مطالعه هرشاخه از علوم انسانی بدون در نظر گرفتن سایر شاخههای علوم انسانی غیر ممکن است چرا که همه این علوم و معارف علوم انسانی نیازمند هستند که از مطالعات و دستاوردهای شاخههای دیگر بهره مند شوند.
برخی شاخههای علوم انسانی اهمیت بیشتری دارند که ما در جریان مطالعات تاریخی از آنها بهره مند شده و استفاده میکنیم. به فرض علومی مثل جامعه شناسی، اقتصاد، باستان شناسی، زبانشناسی، روانشناسی و معارف دیگری از این دست از جمله معارف علوم انسانی هستند که ما در خلال مطالعات تاریخی نسبت به آنها محتاج و نیازمند هستیم.
هررشته تخصصی، به فراخور حال خود شرایط و ویژگیها و خصلتهایی که دارد، سؤالات و دغدغههای خاص، اولویت و اهمیت بیشتری دارد. به طبع ما با توجه خاص و ویژه به آن اولویتها سعی میکنیم در خلال این گستردگی وسیع علوم و معارف انسانی و نیازی که همه این شاخههای علوم انسانی به یکدیگر دارند بحث تخصص گرایی را مد نظر داشته و آنرا به انحای مختلف برای خودمان تأمین و فراهم کنیم.
در خصوص تربیت افراد متخصص این پرسش مطرح است که اهداف آموزشی دانشگاهها به عنوان نهادهای آموزشی مدرن چیست؟ آیا وظیفه این نهادهای آموزشی صرفاً تخصص افراد ماهر است یا فرزانه؟ نگرانی کنونی این است که تمرکز بر تربیت افراد ماهر مانع تربیت افراد فرزانه شود.
بحث توجه و تمرکز دانشگاهها به تخصص گرایی و نیازهای بازار در سالهای اخیر جنبه جدی به خود گرفته است. در طی سالهای گذشته دانشگاههایی چون ساسکس انگلستان برخی از رشتههای علوم انسانی از جمله فلسفه را تعطیل کردند. این نشان از رویکرد دانشگاهها به سوی تخصص گرایی و تربیت افراد ماهر با توجه به نیازهای بازار است.
باید توجه داشت که توجه به تخصص و آموزش رشتهها و معارف جدید با رویکرد بازار محور سبب شده تا نقش دانشگاه برای تربیت افراد فرزانه زیر سؤال برود.
حال در ابتدای قرن بیستویکم این سؤال مطرح است که آیا دانشگاهها توانستهاند خردورزی، فرزانگی و استدلال را به دانشجویان بهعنوان رسالت اصلی خود آموزش دهند. برخی استدلال میکنند که نظام آموزشی مدرن و سازمانها و نهادهای آموزشی آن از جمله دانشگاهها در تعلیم خردورزی و استدلال و فرزانگی که از جمله مهمترین رسالتهای نهادهای آموزشی است موفق نبودهاند.
آنها این پرسش را مطرح میکنند که نهادهای آموزشی با چه رویکرد و برنامهریزیای میتوانند این مهم را انجام دهند و افرادی حکیم و فرزانه و دارای معرفت را تعلیم دهند.
تربیت انسانهای خردمند و فرزانه موضوعی نیست که تنها محدود به دوران مدرن برای رسالت نهادهای آموزشی و پرورشی باشد بلکه به لحاظ تاریخی این موضوع بهعنوان اصلیترین رسالت نهادهای آموزشی و پرورشی مطرح بوده است.
منتقدان رویکرد مدرن به تعلیم و تربیت معتقدند که نهادهای آموزشی مدرن تعلیم افراد خردمند را بهعنوان هدفهای درجه دوم در ساختارها و نهادهای آموزشی دنبال میکنند. به اعتقاد آنها دانشگاههای مدرن خردورزی را تنها مربوط به حوزههای مطالعاتی چون فلسفه و الهیات میدانند و نه به عنوان مرکز ثقل همه فعالیتها و اهداف دانشگاهی.
بر اساس دیدگاه منتقدان دانشگاههای مدرن، خردورزی و فرزانگی و آموزش آن در محافل دانشگاهی و آموزشی نباید محدود به رشتههای خاصی شود. دانشگاهها علاوه بر اینکه افرادی ماهر و متخصص را برای کارها و مشاغل تربیت میکنند باید افرادی فرزانه و حکیم تحویل جامعه دهند؛ از اینرو آموزش افراد حکیم و خردمند نباید محدود به رشته خاصی شود.
ارسال نظر