گوناگون

نوبوکاتسو موراکاوا؛ دانشجوی ۹۹ ساله‌ی ژاپنی

نوبوکاتسو موراکاوا؛ دانشجوی ۹۹ ساله‌ی ژاپنی

پارسینه: دانشجویان جوان دانشگاه مومویاما گاکوئین شهر ایزومی در استان اوساکا، پیرمردی را در میان خود می‌بینند که همیشه در کلاس با جدیت تمام روبرو را نگاه می‌کند و با قامتی راست و تمرکز زیاد به درس‌ها گوش می‌دهد. این مرد نوبوکاتسو موراکاوا نام دارد که از شهر اوساکا به این دانشگاه می‌آید. موراکاوا اکنون ۹۹ ساله است.

دانشجویان جوان دانشگاه مومویاما گاکوئین شهر ایزومی در استان اوساکا، پیرمردی را در میان خود می‌بینند که همیشه در کلاس با جدیت تمام روبرو را نگاه می‌کند و با قامتی راست و تمرکز زیاد به درس‌ها گوش می‌دهد. این مرد نوبوکاتسو موراکاوا نام دارد که از شهر اوساکا به این دانشگاه می‌آید. موراکاوا اکنون ۹۹ ساله است.

دو روز در هفته‌ با اتوبوس و قطار فاصله دو ساعته خانه تا دانشگاه را می‌پیماید تا در کلاس‌های تاریخ سیاست بین‌الملل و حقوق بین‌الملل دانشگاه شرکت کند.

جای همیشگی‌اش در کلاس، صندلی وسط ردیف اول است. هر روز به محض رسیدن به کلاس از داخل کوله‌پشتی‌اش تشکچه‌ کوچکی بیرون می‌آورد و روی صندلی می‌گذارد. بعد از نشستن، ذره بین و نوشت‌افزارش را آماده می‌کند و منتظر شروع کلاس می‌ماند.

طول هر کلاس ۹۰ دقیقه است. در این مدت لحظه‌ای تمرکز خود را از دست نمی‌دهد. با دقت به حرف‌های استادها گوش می‌کند، یادداشت بر‌می‌دارد و هرآنچه روی تخته‌سیاه نوشته می‌شود را بی کم و کاست به دفترش منتقل می‌کند. علاوه بر این دفترچه یادداشت، دفتر دیگری هم در خانه برای پاک‌نویس کردن دارد.


«لغت‌هایی را که نمی‌فهمم یادداشت می‌کنم تا در خانه دنبال معنی‌شان بگردم.»
حتی دانش‌آموزان کنکوری در مقابلش کم می‌آورند.

از بچگی دلش می‌خواست درس بخواند. اما بعد از اتمام دبستان مجبور شد کار کند. وضع مالی خانواده اجازه رفتن به مدرسه راهنمایی را نمی‌داد. سال‌های قبل از جنگ خانواده‌های دور و بر موراکاوا همگی روزگار سختی داشتند.

«حالا من هیچ، طفلک بچه‌هایی که درسشان خوب بود واقعاً گناه داشتند. شده بود با هم، به خاطر این که نمی‌توانیم درس بخوانیم گریه کرده بودیم.»

یک بار به سرش زده بود شاید بتواند وارد مدرسه شبانه شود و خودش درس خوانده بود تا در مدرسه تجارت پذیرفته شده بود، اما پدرش با ادامه تحصیل مخالفت کرده بود.

بعد از شروع جنگ اقیانوس آرام[۴] او را به خط مقدم جبهه در برمه فرستادند تا امدادگر ارتش باشد. هنگام عقب نشینی تیر می‌خورد و مجروح می‌شود و مرگ همرزمان زیادی را به چشم خود می‌بیند. میدان جنگ محل نبرد با گرسنگی هم بود.

«همه چیز می‌خوردیم. مار، بچه قورباغه… خیلی‌ها از گرسنگی مردند. گاهی با خودم فکر می‌کنم چه شد که من زنده ماندم.»

بعد از جنگ در یک کارخانه تولید پوشاک مشغول کار می‌شود و بعد از بازنشستگی هم او را مشاور فنی آنجا می‌کنند تا ۸۵ سالگی. در ۹۳ سالگی به عنوان مستمع آزاد وارد دانشگاه می‌شود و بالاخره به آرزوی دوران کودکی‌اش که درس خواندن بود می‌رسد.

می‌گوید انگیزه اصلی او از گذراندن کلاس‌های تاریخ ژاپن و تاریخ جهان آن بود که دلیل وقوع جنگ خانمان‌سوزی را که خود در جوانی تجربه کرده بود دریابد. بعد از مطالعه بیشتر متوجه می‌شود که راه حل تقابل‌های بین‌المللی را نه در جنگ که در نیروی دیپلماسی باید جست و از آنجا به سیاست بین‌الملل علاقه مند می‌شود.

«الان در مراکز خرید زیر زمینی اوساکا همه جوان‌ها با سر و وضع شیک و تمیز قدم می‌زنند، ولی وقتی جنگ تمام شده بود اوضاع این‌طور نبود. آن‌وقت‌ها همه‌جا بچه‌ها با صورت‌های کثیف و سیاه روی زمین پخش و پلا بودند. این‌ها را که می‌بینم فکر می‌کنم هر طور که شده باید جلوی شروع جنگ را گرفت.»

از سوی دیگر محرک اصلی خود در دانشگاه رفتن را کنجکاوی بی‌اندازه می‌داند. اخیراً در کلاس‌های زبان انگلیسی هم شرکت می‌کند.

«این روزها آگهی‌های تبلیغاتی هم انگلیسی شده‌اند. آدم نمی‌فهمد چه می‌گویند. از وقتی کلاس رفته‌ام با لغتنامه تقریباً سر درمی‌آورم چه نوشته‌اند.»

از ۱۵ سال پیش که همسرش را از دست داد تنها زندگی ‌می‌کند. خودش می‌گوید:
«بچه و نوه هم دارم، اما آدم تنهایی راحت تر است.»
خودش آشپزی می‌کند.

«گاهی خراب‌کاری می‌کنم، ولی وقتی یاد زمان جنگ می‌افتم، همه چیز می‌توانم بخورم.»
روزهایی که کلاس ندارد به تفریحش یعنی عکاسی می‌پردازد. می‌گوید قصد دارد زمستان امسال از غروب خورشید در آب‌های خلیج اوساکا عکاسی کند.

آقای موراکاوا دسامبر امسال ۱۰۰ ساله می‌شود.

«تا ۱۰۳ یا ۱۰۵ سالگی می‎خواهم دانشگاه را ادامه بدهم. هنوز خیلی چیزها هست که نمی‌دانم.

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار