بشار و دیکته های ننوشته سوریه
پارسینه: هیچ کدام این گروهها مانیفست دقیقی از خود ندارند که مواضع و دیدگاههایشان را نشان دهد و در حقیقت دیکته های ننوشته ای هستند که اگر پیش از این اجازه ورد به سیاست را داشتند، اکنون انقدر بی غلط نبودند.
اعظم محبی/پارسینه: تحولات سوریه از هر جهت که بررسی شود این واقعیت را نشان میدهد که بشار اسد در وضعیت شکننده و بحرانی قرار دارد، هرچند که هنوز نمی توان سقوط را سرنوشت حاکمیت سوریه دانست.
امروز تمام بحران سوریه رسیده است بر سر رفتن یا ماندن بشار در حالیکه تا دو سال پیش، پسر حافظ اسد رئیس جمهور مقتدر سوریه بود و هرگز در کابوسهایش هم نمی دید که روزی خودش شرایطی را برای جانشینی اش تعیین کند و قدرتی در مقابلش قرار بگیرد که این شرایط را نپذیرد.
باید گفت هرچند که سوریه در سیاست خارجی برنامه ریزی مشخص و استراتژی دقیقی داشت اما در سیاست داخلی تئوری ناموفق و آزموده شده حکومت های تک حزبی و سکولار را دنبال کرد.
تاکید بر تک حزبی بودن سبب شد تا دیدگاههای مختلف سیاسی مانند جریان اخوان المسلمین بصورت زیر زمینی فعالیت کنند، جریان روشنفکری سرکوب شود و اپوزسیونی در خارج تشکیل شود که هیچ شناختی از داخل سوریه نداشته باشند و در نتیجه اکنون رئیس دولت با دیکته های ننوشته ای روبرو شود که لاجرم بی غلط هستند.
البته هر چقدر که سوریه در سیاست داخلی انفعالی بود و تحرک سیاسی پایینی داشت اما در سیاست خارجی پویا و پرتحرک بود و از بازی با قدرتها نمی هراسید.
اگر به خاطر داشته باشیم که حافظ اسد بعد از به قدرت رسیدن، اولین هدفی را که در سیاست خارجی دنبال کرد، ایجاد محور شرقی یا به اصطلاح جبهه شرقی در مقابل جبهه غرب در منطقه بود، امروز حمایت روسیه ، ایران و چین بعید به نظر نمی آید.
در واقع جبهه شرق که با تلاش حافظ اسد شکل گرفت پاسخ به نیازی بود که اسد بعد از امضای کمپ دیوید و خارج شدن مصر از اردوگاه شرقی ها احساس کرد و با اتحاد روسیه توانست توازنی میان قدرتهای جهانی در منطقه ایجاد کند.
بعد از پیروزی انقلاب ایران، سوریه متحد استراتژیک مطمئن تری پیدا کرد و محور شرقی در منطقه توانست با حمایت از گروههای آزادیبخش فلسطین و تشکیل حزب الله لبنان، مقابل سیاستهای محور غربی در منطقه ایستادگی کند. مجموع سیاست موفق چندین ساله محور شرقی سبب شده است که امروز سقوط سوریه به سادگی امکان پذیر نباشد.
اما باید گفت سیاست های داخلی سوریه با این ظرافت و دقت طراحی نشدند و نیمه دیگر قدرت سوریه در داخل با چالش و مشکلاتی همراه بود. سوریه در سیاست داخلی متکی بر حاکمیتی تک حزبی و قدرت نظامی بود درحالیکه جامعه ی مذهبی این کشور با گروهها و قومیت های مختلف ظرفیت پدیرفتن این حاکمیت را بطور کامل نداشت.
مهمترین ایرادی که میتوان به سیاست های داخلی حکومت سوریه گرفت، محور قرار دادن رئیس حکومت در سیاست ها است. بطوریکه تمامی ارکان سیاسی در حول ریاست حکومت معنا پیدا می کنند و دیدگاهی غیر از ریاست دولت وارد سیستم حکومتی نمی شوند.
به نظر می رسد که حافظ است، وقتی تئوری سیاست داخلی این کشور را می نوشت بیش از حد از تنوع قومیت ها و اعتقادات دینی در این کشور ترسیده بود که با تاکید بر حاکمیت تک حزبی، سعی کرده است از تکثر آراء و دیدگاهها جلوگیری کند تا سوریه به اختلاف نیفتد و سرنوشتش به تجزیه نرسد. اما آنچه که امروز پسرش با آن درگیر است و توان مقابله با آن را ندارد، تکثر دیدگاههایی است که نه رنگی از قومیت های این کشور را دارد و نه مفهومی از اعتقادات گروههای دینی. در واقع باید گفت امروز حکومت بشار اسد از آنجا ضربه می خورد که روزی نقطه قدرت خود می دانست.
وقتی وارد سوریه می شوید اولین نکته ای که از سیاست های حاکمیت می بینید محور قرار گرفتن رئیس حکومت است شما می بینید که تمام مغازه ها، اتوبوس های شهری، دیوار ساختمانهای دولتی و خصوصی عکس بشار اسد را در حالت های مختلف نمایش می دهند و مردم در هر گوشه شهر وقتی راه می روند، بشار اسد را می بینند که لباس نظامی به تن دارد یا بصورت رسمی به آنها لبخند می زند یا با چهره ای جدی به آنها نگاه می کند.
به همین علت شما نمی توانید مخالفان وی را که امروز تعداد زیادی از جمعیت کشور را شامل می شوند، متقاعد کنید که غیر از بشار افراد دیگری نیز در مشکلات و اشتباهات حاکمیت نقش داشته اند. وقتی با مردم جنگ زده و مستاصل در خیابانهای دمشق حرف میزدم، آنها اختلاس میلیاردی «مصطفی طلاس» وزیر پیشین را از گناه بشار اسد می دانستند و به یاد نمی آوردند که «عبدالحلیم خدام» که امروز جزء اپوزسیون کشور است، یک روز در داخل همین سیستم حکومتی بوده و یکی از متعصب ترین افراد حزب بعث بشمار می رفت که اجازه نمی داد هیچ رسانه غیر حزبی در کشور فعالیت کند.
در واقع باید گفت در حافظه سیاسی مردم سوریه فقط بشار اسد نقش بسته است؛ حتی طرفدارانش معتقدند که وی باید به تنهایی از عهده مشکلات کشور بر بیایید و مخالفانش نیز فراموش کرده اند که بخشی از اپزسیون که وعده آزادی می دهند، روزی در کنار بشار اسد دور یک میز می نشستند و برای اینکه وارد حاکمیت شوند قسم خورده حزب بعث بودند و همچنین مسئله دیگر این است که رسانه های مستقل و نهادهای مدنی فعال نیستند تا توجه فضای عمومی را از دولت بردارند و همچنان رسانه هایی که به مردم اطلاعات می دهند لحن دولتی دارند.
این درحالی است که انحصاری بودن نشریات و رسانه ها توسط حزب بعث به عنوان حزب حاکم، سیاست قدیمی حکومت بود که چنان با جدیت پیش می رفت که وقتی موارد اصلاحی دولت بشار به رسانه ها رسید از خصوصی بودن توزیع نشریات شروع شد به قوانین تسهیل کننده مجور نشریات و رسانه های دیگر.
در واقع هرچند که سوریه در سیاست خارجی توازن و تعادل را بین دو قدرت جهانی حفظ کرده بود و توانسته بود متحدان استراتژیک خود را نگه دارد تاجائیکه در منطقه به عنوان یکی از بازیگران مهم با قدرتهای بزرگ منطقه ای مانند مصر و عربستان بالانس قدرت داشت اما در سیاست داخلی توانی برای هدایت قدرت درون سیستم نداشت تا توازن بین نیروها به حفظ حکومت کمک کند، تا جائیکه وقتی بحران داخلی به کاخ ریاست جمهوری رسید، بشار توانی برای بازی سیاسی نداشت تا بر اوضاع مسلط شود. در حقیقت تک صدایی و یکدست بودن که حدود 40 سال بر سیستم حکومتی حاکم است، امکان مانور سیاسی را از بشار گرفته بود و باید گفت از ابتدا بشار محکوم بود که به تنهایی اوضاع سیاسی را آرام کند، درحالیکه غیر از توان نظامی، برگ مطمئن دیگری در دست نداشت.
سنگ بنای دیگری که معمار سوریه جدید، کج بنا کرد و سبب ضعیف و شکننده شدن حکومت این کشور شد، اهتمام بر امنیتی کردن فضای عمومی بود. 40 سال دنبال کردن سیاست، ایجاد حالت فوق العاده سبب شد تا امروز مخالفان، اسلحه را بر گفتگو ترجیح دهند.
وقتی در سوریه با اقشار مختلف مردم حرف میزنید، به نظر می رسد با نسلی روبرو هستید که مفهوم دموکراسی، گفتگو و تعامل را به درستی نمی شناسند. در واقع شناخت سیاسی مردم سالهاست که با تاکید بر نظامی گری و سلطه نظامی برای نگه داشتن موقعیت شکل گرفته است. بنابراین وقتی مخالفان به اسلحه های کشورهای همسایه مجهز شدند، دیگر تمایلی به وارد شدن به سیاست و دنبال کردن اصلاحات نداشتند. چراکه سالها یاد گرفته اند وقتی قدرت نظامی حاکم باشد، نیازی به سیاست بازی نیست.
اصلاحات دیرهنگام، اشکال دیگر حکومت بشار اسد است. باید گفت بشار امروز گرفتار تعلل و تاملی است که سالها بخاطر نه گفتن به برخی از تندرو های دورن سیستم کرد.
مشهور است که بشار حدود 12 سال پیش در اولین جلسه ریاست جمهوری خود از اعضاء کابینه اش پرسید چه کسی مخالف حکومت است و در مقابل سکوت و حیرت حاضران گفت خودم اولین مخالف این سیستم و خواهان اصلاحات در آن هستم. وی طرح « بهار دمشق» را برای گفتگو با گروههای مختلف و اصلاحات مطرح کرد اما این تئوری فقط در حد نقل قول از بشار باقی ماند و حدالقل یک دهه از دوران ریاست جمهوری وی، نه حالت فوق العاده برداشته شد و نه مطبوعات مستقل و نهادهای مدنی آزادنه فعالیت کردند.
البته بشار اسد تاکید داشت که اصلاحات را باید از بالا و راس حاکمیت بر اقشار جامعه وارد کند، به جای اینکه فضای روشنفکری جریان اصلاح طلبی را از نهادهای مردمی به حاکمیت برسانند. اما با توجه به اینکه هیچ نهاد مدنی در این کشور فعالیت شاخص و مستقلی نداشت و جریان روشنفکری نیز خاطراتی از زندانی شدن و سرکوب فراوان داشت، جامعه به اصلاحات توسط خود سیستم امیدوار بود که با موانع بسیاری در درون سیستم بعث روبرو شد.
نتیجه این حرکت کند اصلاحات، بی اعتمادی جامعه به روند اطلاح طلبی و گسترش مخالفات های مسلحانه بود و دیگر کسی اهمیت نمی داد که بشار چقدر بخاطر اصلاحات تحت فشار حزب بعث قرار گرفت. که اگر جرات و قدرت نه گفتن را زودتر پیدا کرده بود، اکنون سوریه سرنوشتی دیگری غیر از جنگ داخلی پیدا می کرد.
در واقع باید اشکالات حکومت بشار را پتانسیلی دانست که بخاطر مواجهه شدن با شرایط منطقه و بوجود آمدن موج انقلابهای منطقه ای که عمدتا در محور غربی منطقه بود، تبدیل به جنگ داخلی شد.
اما مسئله ای که کمتر مورد توجه قرار میگیرد این است که مخالفان سوریه اکنون نه نماینده جامعه روشنفکران این کشور هستند و نه محبوبیت کاملی بین مردم دارند. هیچ کدام این گروهها مانیفست دقیقی از خود ندارند که مواضع و دیدگاههایشان را نشان دهد و در حقیقت دیکته های ننوشته ای هستند که اگر پیش از این اجازه ورد به سیاست را داشتند، اکنون انقدر بی غلط نبودند.
اما به نظر می رسد در شرایط فعلی و اوج گرفتن شدت درگیری ها ، جامعه سوریه فقط منتظر است تا بحران جنگ داخلی کاهش یابد و کمتر به موضع گیری و مانیفست مخالفان توجه دارد.
ارسال نظر