گوناگون

اشک‌های بی‌گناهی زن تنها در سرقت از طلافروشی

پارسینه: زن تنها كه تصور مي‌كرد خواستگار مناسبي دارد در برابر اتهام سرقت از طلافروشي قرار گرفت. اين زن مي‌گويد: اصلاً نمي‌دانست خواستگار چرب زبانش دزد است و فريب خورده و قرباني نقشه ماهرانه وي شده است. پسر و دختران اين زن كه همگي ازدواج كرده‌اند 7ميليون پول طلافروش را داده‌اند اما هنوز مشخص نيست وي در اين دزدي چه نقشي داشته است.

عقربه‌هاي ساعت 12 و 2 دقيقه ظهر سه‌شنبه پانزدهم اسفند ماه را نشان مي‌داد. زن و مردي پاي در يك طلافروشي در ورامين گذاشتند و با خونسردي زياد از مرد جواهرفروش خواستند 2 مدل از گردنبندهاي طلايي كه پشت ويترين است را در اختيارشان قرار بدهد.

مرد طلافروش كه زن 46 ساله و مردي جوان را پيش روي خود مي‌ديد فكر نمي‌كرد چه سناريويي در انتظارش است.

مرد جوان كلاهي به سر داشت و با زن جوان درباره زيبايي 2 گردنبند طلا حرف مي‌زد. وقتي گردنبندها وزن شدند مرد جواهرفروش قيمت يكي از آن‌ها را 7 ميليون تومان و ديگري را 5 ميليون تومان اعلام كرد و مرد جوان كه ادعا مي‌كرد بين خريد 2 گردنبند دودل شده است خواست تا همسرش آن‌ها را به گردن بيندازد تا در انتخاب طلاها مطمئن شود.

زن و مرد با اجازه مرد طلافروش ابتدا گردنبند 5 ميليوني را برداشته و زن براي به گردن انداختن طلا به سمت آينه گوشه مغازه رفت و مرد جوان كه به دنبال فرصت مناسب بود گردنبند 7 ميليوني را از روي ميز برداشت تا آن را نيز به همسرش بدهد. سپس به سمت اين زن رفت، همزمان مرد ديگري وارد مغازه شد و مرد كلاهپوش به جاي اين‌كه گردنبند را به همسرش بدهد خيلي آرام با طلايي كه در كيف كوچكش جاسازي كرده بود از مغازه بيرون رفت و پا به فرار گذاشت.

مرد جواهرفروش كه باور نمي‌كرد به همين راحتي طلاي 7 ميليوني‌اش به سرقت رفته باشد وقتي ديد زن مرموز نيز مي‌خواهد آنجا را ترك كند وي را دستگير كرد و به پليس 110 زنگ زد.

با اعلام سرقت طلاي 7 ميليوني تيمي از ماموران كلانتري 12 ورامين در محل حاضر شدند و «مهري» كه اصرار بر بي‌گناهي داشت را دستگير كردند. اين زن زماني كه در برابر بازپرس شعبه اول دادسراي ورامين قرار گرفت گفت كه مرد كلاهپوش را نمي‌شناسد و با اين ادعاي عجيب بازپرس مسعودي دستور داد تا تيمي از ماموران پليس آگاهي ورامين براي افشاي راز مجرمانه اين زن وارد عمل شوند.

«مهري» در تحقيقات ابتدايي كارآگاهان گفت: چندي پيش «رضا» به تلفن من زنگ زد و خواست تا با هم براي ازدواج آشنا شويم. خيلي چرب‌زبان بود. به وي اعتماد كردم و به پيشنهادش با وي قرار گذاشتم و تنها دو بار رضا را در خيابان ديدم چون همسرم زنده نيست ماجراي ازدواجم با «رضا» را تنها با يكي از دخترانم در ميان گذاشتم ولي هنوز تصميم نگرفته بودم تا اين‌كه «رضا» خواست تا در خريد طلا براي مادرش وي را همراهي كنم. چون به «رضا» اعتماد پيدا كرده بودم به همراه وي به ورامين آمدم و بعد از اين‌كه 2گردنبند طلا را انتخاب كرديم. وارد مغازه شديم و «رضا» خواست يكي از آن‌ها را براي امتحان و مشاهده برگردنم بيندازم. من نيز به گوشه مغازه كه آينه‌اي داشت رفتم اما زماني كه برگشتم متوجه شدم «رضا» گردنبند طلايي گرانقيمت را دزديده و پا به فرار گذاشته است.

در حالي كه كارآگاهان ردي از «رضا» به دست نياورده بودند، «مهري» كه مي‌گويد خانواده‌اي مرفه دارد با پرداخت پول طلاي دزديده شده كه 7 ميليون تومان است خواست تا خود را از اين مخمصه بيرون بكشد اما اين زن براي تحقيقات گسترده و افشاي ديگر جرايم احتمالي‌اش در اختيار پليس آگاهي ورامين است.

بنابر اين گزارش، بازپرس مسعودي خواست كساني كه به اين شيوه و شگرد در دام سرقت‌هاي طلايي و احتمالي اين زن و مرد گرفتار شده‌اند براي شناسايي و اعلام شكايت به شعبه اول بازپرسي دادسراي ورامين و يا به پليس آگاهي ورامين مراجعه كنند.

گفت‌وگو با زن گريان

«مهري» كه هنوز از دستگير شدنش شوكه است اصرار بر بي‌گناهي دارد و هر لحظه با گرفتن دستانش روي صورتش قصد دارد خود را گريان نشان دهد اما هيچ اشكي روي گونه‌هايش جاري نيست و ادعاهاي جالبي براي اين سناريوي دزدي دارد.

سابقه‌داري؟

نه، اصلاً دزدي نكردم وگرنه نمي‌گفتم بي‌گناهم.

«رضا» را مي‌شناختي؟

«رضا» حدود يك ماه پيش با موبايلم تماس گرفت و ادعا كرد من را مي‌شناسد و مي‌داند زن تنهايي هستم اما من چيزي به ياد نداشتم تا اين‌كه با چرب‌زباني‌هايش توانست مرا شيفته خودش كند و خواست تا باهم ازدواج كنيم، من نيز كه تنها هستم درباره پيشنهادش فكر كردم و فقط دو بار وي را در پارك محله‌مان ديدم.

خانه‌ات كجاست؟

در تهران و خيابان پيروزي زندگي مي‌كنم.

پس در ورامين چه مي‌كردي؟

«رضا» ادعا كرده بود از يكي از دوستانش پول طلب دارد و مي‌خواهد جاي پول از وي براي مادرش طلا بخرد و از من خواست براي انتخاب طلا همراهي‌اش كنم و من نيز قبول كردم و به ورامين رفتم.

در طلافروشي چه شد؟

با «رضا» وارد مغازه شدم، 2 گردنبند گرانقيمت را انتخاب كرديم و «رضا» از من خواست كه گردنبند 5ميليوني را براي امتحان به گردنم بيندازم در حالي كه گوشه مغازه و جلوي آينه بودم وقتي برگشتم ديدم كه «رضا» نيست و گردنبند 7ميليوني را دزديده و من به اتهام همدستي در سرقت طلا دستگير شدم.

«رضا» صاحب مغازه را مي‌شناخت؟

نه، طلافروش غريبه بود.

مگر قرار نبود پيش دوست «رضا» برويد؟

قرار بود اما نرفتيم و من نيز حرفي نزدم چون به «رضا» اطمينان داشتم و فكر نمي‌كردم دزد باشد.

بچه داري؟

يك پسر و 2 دختر كه همگي ازدواج كردند.

خبر دارند دستگير شدي؟

بله، حتي خانواده‌ام 7ميليون پول كه ارزش گردنبند طلا بود را به مرد جواهرفروش دادند و پيگير كارهايم هستند تا بي‌گناهي‌ام ثابت شود.


منبع: ایران

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار