گوناگون

مادران فروشنده کابوس خواب مرگ وار نوزادان

پارسینه: با شدت هرچه تمام تر سعی می کنی وارد مترو شوی و اینکه بتوانی دو پای خود را جایی سفت کنی و دستگیره ای برای افتادن احتمالی بیابی، کافی است، که مطمئن شوی بالاخره با هر ضرب و زوری هست به مقصد میرسی.

ما هنوز روی زمین واگن فرود نیامدی که صداهای مختلف گوشت را پر می کند که هریک به نحوی خود را تبلیغ کرده و بدنبال مشتری بیشتر هستند.



از روسری، شال، لباس های مختلف و لوازم آرایشی گرفته تا ابزار آلات صنعتی، همه چیز در این بازار شام پیدا می شود.



جایی برای ایستادن نیست اما باید به قیمت له شدن خود، راه را برای این فروشندگان که چیزی شبیه فروشندگان دوره گرد خاطرات پدر و مادر بزرگ هایمان است البته کمی مدرن تر و با تیپ ها و آرایش های آنچنانی، باز کنی.



در عین حال باید منتظر باشی تا پس از رد شدن خودش، کوله بار و کیسه های خود را هم به این طرف و آن طرف ببرد؛ و در این حال وای به حال مسافرانی است که به تمیزی پاچه شلوار خود بسیار اهمیت می دهند .



اما در میان این هیاهوی خرید و فروش و تبلیغ و چانه زدن، زنی با نوزادی چند روزه، تمام وسعت چشمانت را پر می کند، زنی که از شدت رنگ پریدگی مانند زنان تازه زاست، بینی تیغ کشیده شده، رنگ زرد، سختی در راه رفتن و بدتر از همه اینها نوزادی که آنقدر آرام به خواب رفته که چیزی شبیه مرگ را تداعی می کند.



این زن نه تیپ و آرایش معمول فروشندگان مترو را دارد، نه ناز و ادای آنان، نه نایی که با بلندتر کردن صدایش بالای صدای دیگران بیاید و جنس خود را تبلیغ کند، با صدایی زیر " ویفر" های کاکویی خود را فریاد می زند، حال کودک خواب در آغوش او و حال نزارش، بیشتر خود را نشان می دهد.


هرکس که خرید می کند یا حتی نمی کند از حال نوزاد می پرسد که آیا شیر خورده و خوابیده و این زن بدون یک کلام حرف و پس از گرفتن پول، از کنار مردم رد می شود، نمی دانم که صدای مردم را می شنود و جواب نمی دهد یا در عوالم خود بسر می برد.



شاید رویاهای از دست رفته خود، شاید ازدواجی اشتباه، شاید نوزادی که با داروهای خواب آور اینچنین آرام و بی حرکت در آغوش او سر گذاشته است، ذهنش را پر کرده، هرچه هست معصومیت نوزاد آنقدر گیرا است که هر رهگذر و مسافر را مجبور به خرید می کند.


" نکند بچه از آن این زن نیست ونه با شیر که با داروهای بی حس کننده و خواب آور به خوابی اینچنین عمیق و مرگ وار رفته است،" اینها در ذهنم می چرخد، اما حباب بالای سرم را به زور می ترکانم؛ حتی گمان کلیشه ای و فیلم گونه، که این بچه کرایه ای، برای خانواده ای معتاد و ندار است و حالا با گرفتن او بساط فروشندگی خود را تهیه کرده اند، آزار دهنده است.


در مقابل، " نکند این زن واقعا تازه این کودک را به دنیا آورده اما خرج خانواده و نداشتن مردی محکم که سایه اش ملجا این زن و نوزاد باشد، وی را وادار به فروشندگی کرده "، نمی دانم آنچه می دانم و چیزی که می بینم این است که این زن و کودک در آغوش او، فوران مشکلات زیر پوست این پایتخت ۷۲ ملت است.



زمانی قرار بود فروشندگان مترو ساماندهی شوند، طرح های مختلفی ارائه شد، یکی آنکه به این افراد غرفه هایی داده شود تا بتوانند در آن به فروش اجناس خود بپردازند، که اگر این کار صورت می گرفت این زن و نوزادش نیز از این قافله عقب نمی ماندند؛ به مشکلات بر سر راه شهرداری کاری نداریم اما نمی دانیم ارگان های کمک کننده به افراد نیازمند کجا هستند؟



تعداد این زنان نوزاد بر دوش کم نیست، تعداد فروشندگانی که برای درآمد خود کودک کرایه می کنند کم نیست، از مترو که بگذریم باندهایی که زنان و کودکان سر چهارراه ها را اداره می کنند، هنوز هستند، فقط گویا برای من وتوی رهگذر دیدنشان عادت شده، شاید این افراد از حاشیه نشینان تهران و مهاجرانی باشند که بی هیچ پشتوانه ای وارد پایتخت شده اند، اما این افراد خارج از دایره ایرانی بودن، نیستند، اینان همان کسانی هستند که تصمیمات مسئولان اولین تاثیر خود را بر این قشر می گذارد.


نه قصد تخریب داریم و نه جای آن در این گزارش است، اما روا نیست افرادی زیر بار مشکلات به نحوی استخوان له کنند، که کار و کسب معیشت به زنان تازه زا و نوزادان چند روزه برسد...



منبع:ندای انقلاب

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار