من قاتلم، پسرم را آزاد کنید
پارسینه: زنی که متهم است با همدستی پسرش دست به قتل زده در جلسه محاکمهاش مدعی شد جنایت را به تنهایی انجام داده و پسر نوجوانش در این واقعه نقشی ندارد.
شرق: در ابتدای این جلسه محاکمه که در شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد نماینده دادستان تهران گفت: مهناز و پسرش مهدی متهم هستند یکسال قبل زنی به نام افسانه را به قتل رساندند و جواهراتش را به سرقت بردند. این دو متهم برای بهدستآوردن پول دست به این کار زدند و بعد جواهرات سرقتی را فروختند. متهمان در مراحل مختلف بازجویی به قتل اعتراف کردند و بهعنوان نماینده دادستان درخواست صدور حکم قانونی دارم.
در ادامه اولیایدم مقتول در جایگاه حاضر شدند و درخواست صدور حکم قصاص کردند. دختر 12ساله مقتول گفت: نمیگذارم با حرفهایی که مهناز میزند حق مادرم پایمال شود و درخواست مجازات این مادر و پسر را دارم. سپس مهناز در جایگاه حاضر شد. او گفت: اتهام قتل را قبول دارم اما آنچه در دادسرا گفتم اشتباه است. من در این قتل تنها بودم. افسانه مدتی قبل از حادثه به من پیشنهاد کرد کمی پول به او بدهم و در عوض سودش را ماهانه بپردازد. او گفت با این پول صندوق قرضالحسنه محلی تشکیل میدهد و میتواند کسب درآمد کند و من که خیلی به پول احتیاج داشتم، توانستم مبلغی را از فامیلهایم قرض بگیرم و به افسانه بدهم اما مدرکی نداشتم که ثابت کند به افسانه پول دادهام تا اینکه یکروز من را به خانهاش دعوت کرد و خواست لباس بپوشم. او گفت میتواند این لباس را به من بدهد اما من قبول نکردم وقتی داشتم آن را در میآوردم مرد نقابداری آمد و از من فیلمبرداری کرد. افسانه به من گفت این فیلم را از تو گرفتم تا دیگر نتوانی پولت را از من پس بگیری و هروقت صحبت از پول کردی این فیلم را پخش میکنم. نمیدانستم باید چطور پول را پس بگیرم به همین دلیل هم نقشه قتل را
طراحی کردم.
متهم ادامه داد: وارد خانه افسانه شدم و به بهانه اینکه میخواهم با او صحبت کنم در فرصت مناسب روسری را دور گردنش پیچیدم و فشار دادم. او بیحال روی زمین افتاد و من با زدن میز تلفن به سرش وی را کشتم و بعد هم طلاهایش را دزدیدم. در این میان پسرم سر رسید. او دید من چه کردم از آنجایی که شنیدهبودم اگر پسر نوجوانی مرتکب قتل شود قصاصش نمیکنند از او خواستم جرم من را گردن بگیرد و پسرم قبول کرد. بعد با هم به طلافروشی رفتیم و طلاها را فروختیم و با پولش به خانه برگشتیم. میدانستم دیر یا زود ماموران میآیند و ما را بازداشت میکنند. با پسرم سناریویی طراحی کردیم و قرار شد او بگوید میز تلفن را به سر افسانه کوبیده است. حرفهایی که زدهام دروغ است، واقعیت این است که پسرم هیچ نقشی در این ماجرا ندارد.
در ادامه پدر مهدی در جایگاه حاضر شد و در پاسخ به این سوال که آیا حاضر است سهم دیه فرزندش را در صورت مجرم بودن بپردازد، گفت: بله میپذیرم. زمانی که پسرم بازداشت شد سن شرعی نداشت و دادگاه هر جریمهای درنظر بگیرد من قبول میکنم.
سپس مهدی در جایگاه حاضر شد. او نیز گفتههای مادرش را تکرار کرد و گفت: من اصلا نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است، مادرم گفت درخواست کمک دارد و من میتوانم به او کمک کنم، من هم قبول کردم. به دلیل کمسن بودن مهدی ادامه رسیدگی به پرونده توسط هیات قضات غیرعلنی اعلام شد و قضات بعد از پایان جلسه دادگاه برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.
ارسال نظر