آن نوای ملتمسانه...
نمي دانم آن لحظه كه كودك گرسنه است و در آغوش مادر گريه مي كند درك كرده اي يا نه؛ درست لحظاتي كه حس مي كند تا ثانيه هايي ديگر شير خواهد خورد صدايي دوست داشتني به همراه نفسهاي تند تندش براي مادر دل ربايي مي كند؛ مادر عاشق آن لحظه پر از تمناست، شير ندادني در كار نيست، آخر مادر سراسر وجودش عشق است اما آن نواي ملتمس كودك آرام جان است؛
حالا مي فهمم كه چرا گفت فذكروني اذكركم؛ آخر او هم عاشق است و صداي بنده اش را دوست دارد؛ اصلاً مي داني ندادن هم در كارش نيست...
ام حسنا میهن پرست
حالا مي فهمم كه چرا گفت فذكروني اذكركم؛ آخر او هم عاشق است و صداي بنده اش را دوست دارد؛ اصلاً مي داني ندادن هم در كارش نيست...
ام حسنا میهن پرست
*جو جو ملوس ناز * بالاخره متوجه نشدیم برچسب متعلق به کیه؟؟؟؟ آقا مرتضی یا آقا صادق؟؟؟؟
خدا کارش درسته شاید ما گریه کردن ( درخواست کردن ) را بلد نیستیم
خیلی زیبا بود.
پارسینه مگه تو این مطالب رو هم بلدی منتشر کنی؟ از بس در مورد مسائل جنسی می نویسی شرم دارم که این سایت رو به دیگران معرفی کنم.
در هر صورت انتخاب با خودته که چه مطالبی بذاری !!!! ما به شما علاقه داریم !
آفرین پارسینه ، تمثیل خوبی بود.