قصاص؛ فرجام عشق مرگبار مرد متأهل به دختر جوان
پارسینه: مردی که برای رسیدن به دختری جوان، همسر خود را با قرص برنج به قتل رسانده بود، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و به قصاص محکوم شد.
این مرد متهم است یک سال قبل بهجای قرص سردرد قرص برنج به خورد همسرش داده و باعث مرگ او شده است. متهم هرچند در جلسه دادگاه از اولیایدم درخواست بخشش کرد و گفت بهخاطر اعتیاد دست به این کار زد، اما ازسوی اولیایدم بخشیده نشد. براساس محتویات پرونده، آبانماه یک سال قبل مردی به نام امیر همسرش، سودابه، را به بیمارستان برد و مدعی شد او قرص خورده و مسموم شده است. امیر گفت: همسرم سردرد داشت من یک قرص از عطاری خریده بودم، وقتی همسرم آن قرص را خورد، حالش بد شد.
زن جوان جانش را از دست داد. بعد از آن وقتی مأموران از امیر پرسیدند کدام عطاری چنین قرصی به او داده، این مرد نتوانست عطاری را معرفی کند. ضمن اینکه خانواده سودابه از اختلاف بین امیر و دخترشان خبر دادند. این در حالی بود که برادر امیر هم حرفهای ضدونقیضی میزد و نتوانست به مأموران بگوید به چه دلیل بعد از بدحالی همسر برادرش به خواست برادرش به خانه او رفته بود.
بهاینترتیب امیر بازداشت شد. او در بازجوییهای تخصصی به قتل اعتراف کرد و مدعی شد بعد از اینکه قرص را به همسرش خوراند، پشیمان شد، اما دیگر راه چارهای باقی نمانده بود و او نتوانسته به سودابه کمک کند. با توجه به شکایت اولیایدم و صدور کیفرخواست برای امیر به اتهام قتل و همچنین برای برادرش امید به اتهام اختفای ادله جرم پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی ابتدا کیفرخواست علیه دو برادر خوانده شد و سپس مادر و پدر مقتول بهعنوان، ولی دم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند. در ادامه امیر در جایگاه قرار گرفت. او اتهام قتل را قبول کرد. متهم در توضیح آنچه اتفاق افتاده بود، گفت: من در یک شرکت معتبر کار میکردم و زندگی خوبی داشتم. بعد از ازدواج اختلافاتی با همسرم پیدا کردم؛ ما فامیل بودیم. البته اختلافات ما آنقدر جدی نبود که بخواهم همسرم را بکشم. تا اینکه به سمت مواد کشیده شدم. مدتی بود در خانواده صحبت از این بود که برادرزنم میخواهد ازدواج کند، اما فرد مناسبی را پیدا نمیکند. ازطریق دوستانم با خانم جوانی آشنا شدم و ازدواج با او را به برادرزنم پیشنهاد دادم. البته عکسش را هم نشان دادم. بعد از آن خودم عاشق آن دختر شدم. بدون اینکه بگویم متأهل هستم، با او بیرون میرفتم و قرار ازدواج گذاشته بودیم؛ اما، چون مواد میکشیدم، اصلا عقلم درست کار نمیکرد که بدانم چرا دارم دروغ میگویم و این دروغها دامنم را میگیرد. من با خانواده آن دختر نیز آشنا شدم و قرار بود برای خواستگاری بروم. در آن زمان اصلا به این فکر نکردم اگر پدر دختر تحقیق کند، میفهمد من همسر دارم و همه چیز لو میرود. من اصلا رفتار منطقیای نداشتم. حالا که خوب فکر میکنم، میبینم حتی عاشق آن دختر هم نبودم و فقط به خاطر مواد پشتسر هم اشتباه میکردم.
متهم ادامه داد: همان موقع به عطاری رفتم و تا دارویی برای خنثیکردن اثر قرص برنج پیدا کنم، اما مرد عطار گفت چنین دارویی وجود ندارد. با اورژانس تماس گرفتم و همسرم را به بیمارستان بردم. حال او هنوز خوب بود. من به پزشکان گفتم سودابه قرصی را اشتباهی خورده است. پزشکان از من خواستند بقایای قرص را به بیمارستان ببرم. به همین دلیل از برادرم خواستم تا به خانه برود و بقایای قرص را به بیمارستان بیاورد. پزشکان معده همسرم را شستوشو دادند و او را به اتاق عمل بردند، اما او همانجا جان سپرد.
متهم گفت: من خیلی پشیمان هستم. اشتباه کردم و خودم را بهخاطر این اشتباه نمیبخشم من به پای پدر و مادر همسرم میافتم. آنها بهجز خوبی در حق من کاری نکردند و من دخترشان را از آنها گرفتم. از هر دوشان درخواست بخشش دارم. در ادامه برادر متهم به نام امید در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من اتهام را قبول ندارم، چون اصلا از کاری که برادرم کرده بود، خبر نداشتم. او از من خواست پوکه قرص را برایش به بیمارستان ببرم و من هم قصدم کمککردن بود. من از آنچه اتفاق افتاده بود، اصلا خبر نداشتم.
با پایان جلسه دادگاه قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند.
ارسال نظر