۱۰ علت شکست «جان کری» در مذاکرات صلح سازش
پارسینه: جان کری برای سازش بین فلسطین و اسرائیل با ۱۰ مانع مواجه است که هر یک از آنها بهتنهایی برای شکست مذاکرات سازش کافی است. اعلام حمایت از اسرائیل از شروط حمایت سرمایهداران بزرگ آمریکا از کاندیداهای ریاستجمهوری است و هر دو حزب اصلی آمریکا، کاملا تحت نفوذ صهیونیستها قرار دارند.
در آستانه روز قدس امسال، یکی از مهمترین موضوعاتی که پیرامون مساله فلسطین و آرمان صاحبان اصلی این سرزمین مطرح است، آغاز دور جدید مذاکرات بین رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان فلسطین است که ظاهرا با هدف احیای راهحل دو کشور آغاز شده است. بر اساس این راهحل که آمریکاییها پس از پایان جنگ سرد بهدنبال آن هستند، کشوری فلسطینی در کنار اسرائیل تاسیس میشود اما این تنها ظاهر ماجراست، اسرائیلیها تاکنون هرگز به تاسیس کشوری که دارای حق واقعی حاکمیت ملی باشد، تن ندادهاند و دلیلی هم وجود ندارد که تصور شود که از این پس تن میدهند.
مبنای این طرح چنین است که اسرائیل به مرزهای 1967 بازگردد و در برابر تضمینهای امنیتی - که ظاهرا یکی از آنها عدم وجود ارتش مستقل فلسطینی است - اجازه دهد که فلسطینیها دولتی مستقل داشته باشند. اما همانطور که پیشتر هم ذکر شد، این تنها ظاهر ماجراست.
واقعیت آن است که از همان زمان اعلامیه «لرد بالفور»، وزیر امور خارجه بریتانیا در جریان جنگ اول جهانی، که حکایت از تاسیس وطنی برای یهودیان در سرزمین فلسطین داشت، قرار نبود اسرائیل پیش از فلسطین تاسیس شود. بهعبارت دیگر، انگلوساکسونها چندان راضی نبودند که بدون تاسیس یک موجودیت سیاسی بهنام فلسطین، موجودیتی بهنام اسرائیل تاسیس شود. در ضمن، از شروطی که انگلیسیها برای یهودیان قائل شده بودند این بود که به بهانههای مذهبی، حقوق مردم بومی منطقه را ضایع نکنند.
پس از جنگ اول جهانی و فروپاشی امپراتوری عثمانی در «عهدنامه سور»، بر طبق همان چیزی که «عهدنامه سایکس - پیکو» حکم میکرد، بریتانیاییها توانستند در «سانرمو» قیمومیت سرزمین فلسطین را از آن خود کنند اما نکته جالب اینجاست که تا پایان جنگ جهانی دوم و علیرغم مهاجرت گسترده یهودیان به سرزمین فلسطین، موجودیتی سیاسی تحت عنوان اسرائیل تاسیس نشد. انگلیسیها با کمک به مهاجرت یهودیان از اقصینقاط جهان به سرزمین فلسطین، در حال آماده کردن مقدمات تاسیس اسرائیل بودند اما احتمالا نمیخواستند که تاسیس یکجانبه اسرائیل، منجر به خشم متحدان عربشان از آنها شود. انگلیسیها به منابع انرژی اعراب نیاز داشتند و میدانستند بهخشم آوردن اعراب چندان بهنفع آنها نیست.
با پایان جنگ جهانی دوم، ضربات مهلک ارتش آلمان نازی بلایی بر سر بریتانیا آورده بود که در عرصه بینالمللی توان رقابت با ایالات متحده را نداشت و به مرور در حال محو شدن از صحنه خاورمیانه بود. مستعمرات بریتانیا و فرانسه در خاورمیانه یک به یک در حال کسب استقلال بودند و کسی دیگر برای لندن تره هم خورد نمیکرد. در همین شرایط، سرمایهداران یهودی با انتقال سرمایههای خود به ایالات متحده، لابیهای قدرتمند یهودی را در این کشور تاسیس کردند که در این کشور مبتنی بر نظام سرمایهداری، به راحتی توان کسب نفوذ را داشتند.
2 سال بعد از جنگ دوم جهانی، جنگ سرد آغاز شد و ایالات متحده نیازمند یک متحد جدی در خاورمیانه بود تا نمایندگی بلوک سرمایهداری را برعهده بگیرد، آن هم در شرایطی که روشنفکران عرب تمایلات مارکسیستی واضحی داشتند. سرانجام این آمریکا بود که با تاسیس یکجانبه اسرائیل بدون تشکیل کشور فلسطینی موافقت کرد. این آمریکا بود که در جنگ 1948 از صهیونیستها در برابر ارتشهای عربی حمایت کرد و این ایالات متحده بود که در جنگ 1967، اسرائیل را یاری داد تا تمام فلسطین و بخشهای دیگری از کشورهای عربی را تصرف کند چرا که پیروزی در جنگ شش روزه، نهتنها پیروزی اسرائیل بلکه پیروزی تمامعیار بلوک غرب بر بلوک شرق در خاورمیانه و پایان توسعهطلبیهای مسکو در این منطقه بود.
بنابراین، آمریکاییها در واقع خود اسرائیل را بهوجود آوردند و خود آن را به یک رژیم اشغالگر تمامعیار تبدیل کردند که نهتنها سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه را کنترل میکند، بلکه بر شئون مختلف سیاست داخلی آمریکا نیز نفوذ دارد. کار در آمریکا بهجایی رسیده که نمایندگان کنگره بدون داشتن تایید لابیهای صهیونیستی تقریبا نمیتوانند وارد کنگره شوند. اعلام حمایت از اسرائیل از شروط حمایت سرمایهداران بزرگ آمریکا از کاندیداهای ریاستجمهوری است و هر دو حزب اصلی آمریکا، کاملا تحت نفوذ صهیونیستها قرار دارند.
با پایان جنگ سرد، آمریکاییها ساختار خاورمیانه را نیز به ساختاری هژمونیک بدل کردند و دیگر نیازی به یک نماینده تمامعیار در برابر بلوک شرق نداشتند. بنابراین به فکر آن افتادند که راهحل دوستان انگلیسی خود را بار دیگر زنده کنند: «کشور فلسطینی در کنار اسرائیل». به این ترتیب، قصد داشتند مناقشه دردسرساز فلسطین - اسرائیل را حل کنند و خود را از نفرت اعراب هم نجات دهند. اما بدیهی است که دیگر برای این کارها دیر شده بود. اسرائیلی که دیگر نفوذش در آمریکا هم بیشتر از رئیسجمهور آمریکا شده است، چگونه به طرحهای روسای جمهور آمریکا برای از دست دادن سرزمینهایی که در جنگ به دست آورده، تن میدهد؟ اگر چه پیمان اسلو در سال 1993 امضا شد و ابوعمار نیز بهشکل سمبلیک اسلحه خود را به بیل کلینتون تحویل داد، اما نبرد فلسطین - اسرائیل هرگز پایان نیافت.
در دوره اول ریاستجمهوری، تقاضاهای باراک اوباما از بنیامین نتانیاهو برای توقف شهرکسازی در اراضی اشغالی 1967 با هدف ازسرگیری مذاکرات سازش به جایی نرسید و اکنون هم که جان کری مذاکرات سازش را دوباره راه انداخته است، ظاهرا این فلسطینیها هستند که از شرط خود مبنی بر توقف شهرکسازی کوتاه آمدهاند.
بهباور صاحب این قلم، اساسا هر طرحی که بهعنوان طرح سازش در منطقه مطرح شود، دستکم به سه دسته علت، با احتمال زیادی با شکست مواجه خواهد شد که ذیلا به شرح مختصر آنها پرداخته میشود:
* علل ریشهدار در جبهه آمریکایی
1- دولت آمریکا توان اعمال فشار لازم بر اسرائیل را ندارد چرا که در این صورت با ریسک بزرگ حملات لابیها و رسانههای صهیونیستی مواجه خواهد شد و سرمایهداران حامی خود را از دست خواهد داد؛
2- حدود یکسوم از جمعیت آمریکا را مسیحیان صهیونیست تشکیل میدهند که در انتظار آرماگدون و ظهور مسیح هستند. اینان بنیاسرائیل را قوم برگزیده خدا میدانند و بنابراین، حقی برای فلسطینیان قائل نیستند و در نتیجه، صلح با آنها را به رسمیت نمیشناسند. در سیاستمداران نومحافظهکار آمریکایی از این قماش، کم نیستند.
* علل ریشهدار در جبهه صهیونیستی
1- اسرائیل هیچ فشار واقعی بالای سر خود احساس نمیکند که مجبور به کوتاه آمدن باشد. تدابیر اخیر اتحادیه اروپا هم که تندترین واکنشها علیه این رژیم بود، تنها کالاها و موسسات مناطق شهرکنشین اراضی اشغالی 1967 را مدنظر داشت و نه چیزی بیشتر. عموما وقتی از سیاست چماق و هویج علیه اسرائیل استفاده میشود، این رژیم هویج را بدون ترس از چماق، تصاحب میکند؛
2- اسرائیل با مسالهای بهنام شهرکها مواجه است که برچیدن آنها تقریبا غیرممکن است و از سوی دیگر فشار شهرکنشینان نیز مانع از توافق با فلسطینیها میشود؛
3- یهودیان ارتدوکس ساکن فلسطین اشغالی، هرگز رئیس کابینهای را که با فلسطینیان توافق کند، نخواهند بخشید کمااینکه «اسحاق رابین» را نبخشیدند. جرم رابین توافق با عرفات در پیمان اسلو بود.
* علل ریشهدار در جبهه فلسطینی
1- فلسطینیها در آنچه مذاکرات صلح خوانده میشود، نماینده واقعی ندارند. تشکیلات خودگردان آنقدر که از سوی نهادهای بینالمللی تحویل گرفته میشود از سوی مردم فلسطین مورد توجه نیست و آخرین انتخابات برگزار شده در فلسطین نیز همین واقعیت را اثبات کرده است؛
2- هنوز بخش زیادی از مردم و برخی گروههای ذینفوذ فلسطینی نظیر حماس و جهاد اسلامی، اسرائیل را بهرسمیت نمیشناسند که بخواهند توافق با آن را بهرسمیت بشناسند؛
3- مساله حق بازگشت آوارگان فلسطینی هنوز حل نشده است و اسرائیل هرگز حاضر به تن دادن به آن نشده است و بعید است که در آینده هم بشود؛
4- هویت سیاسی فلسطینیها دارای جنبه سلبی قدرتمند است و این جنبه سلبی ناشی از سالها اشغالگری و ظلم صهیونیستهاست. بر این اساس، ملت فلسطین وجود خود را در نفی اسرائیل مییابد و آموزههای اسلام نیز در این مسیر یاریگر اوست؛
5- فلسطین در این مذاکرات با اسرائیل در موضع برابر نیست ولذا قادر به کسب حقوق عادلانه نیست؛ لذا انجام شدن یا نشدن این مذاکرات نفع چندانی برای مردم فلسطین ندارد.
در مجموع، جان کری که قصد دارد با استفاده از وضعیت بحرانی منطقه هرچه سریعتر به توافق مدنظر کاخ سفید دست یابد، موانعی در پیش روی خود دارد که یکی از آنها هم برای شکست مذاکرات کافی است. هر ناظر آگاه منطقهای، یقینا میتواند به 10 علت فوق، علل دیگری برای شکست این مذاکرات بیفزاید.
ارسال نظر