گوناگون

پشت پرده عجیب اعتراف دروغین به جنایت

پشت پرده عجیب اعتراف دروغین به جنایت

پارسینه: زورگیر خشن که از زورگویی‌های هم سلولی هایش خسته شده بود تصمیم عجیبی گرفت. او برای رهایی از بند زندان یک داستان عجیب را پیش روی پلیس قرار داد و ادعا کرد یک جوان را به قتل رسانده است.

خرداد ماه امسال بود که ماموران پلیس تهران در جریان زورگیری‌های خشن دو پسر جوان قرار گرفتند و تیمی از ماموران پلیس آگاهی تهران برای دستگیری دو سارق حرفه‌ای وارد عمل شدند.

ماموران در تحقیقات ابتدایی پی بردند که دو پسر جوان در خیابان‌های خلوت و با تهدید چاقو دست به زورگیری از طعمه هایشان می‌زنند.

کارآگاهان در این مرحله طعمه‌های دزدان خشن را هدف تحقیق قرار دادند. یکی از مال باخته‌ها به ماموران گفت: هوا تاریک شده بود ودر حال عبور از خیابان بودم که ناگهان دو جوان جلوی راهم را گرفتند و با تهدید چاقو خواستند همه پول هایم را در اختیارشان قرار دهم و تهدید کردند اگر مقاومت کنم مرا با چاقو می‌زنند.

ردیابی‌های پلیسی ادامه داشت و ماموران با تحقیق از طعمه‌ها توانستند سرنخ‌هایی به دست بیاورند و با اقدامات پلیسی دو زورگیر جوان را که جواد و حسام نام داشتند، شناسایی کنند.

بازداشت زورگیران خشن

کارآگاهان با این سرنخ‌ها و با تحت نظر قرار دادن مخفیگاه زورگیران، در عملیاتی غافلگیرانه موفق به دستگیری جواد و حسام شدند در حالی که این دو متهم خود را بی گناه می‌دانستند و اصرار می‌کردند دزد نیستند.

این در حالی بود که هفت طعمه آن ها، دزدان پول هایشان را شناسایی کرده بودند. حسام و جواد وقتی در برابر طعمه‌هایشان قرار گرفتند، سناریوی جدیدی را پیش روی ماموران قرار دادند و ادعا کردند ما نیازی به پول نداشتیم و برای تفریح و هیجان به سراغ جوان‌ها می‌رفتیم و آن‌ها را تهدید می‌کردیم، اما هیچ پولی سرقت نکردیم.

تیم پلیسی در ادامه تحقیقات میدانی پی بردند که این دو پسر جوان از دوستان خودشان نیز زورگیری کرده اند، اما آن‌ها از ترس و رفاقتی که با حسام و جواد داشتند اعلام شکایت نکرده بودند و همین اطلاعات پلیسی کافی بود تا دو زورگیر خشن لب به سخن باز کنند.

دو سارق جوان ادعا کردند: برای خوش گذرانی و تفریح نیاز به پول داشتیم به همین دلیل دست به زورگیری می‌زدیم و در خیابان‌های خلوت با تهدید چاقو جیب طعمه هایمان را خالی می‌کردیم.

اعتراف به قتل

تحقیقات از دو متهم ادامه داشت تا این که پس از گذشت مدتی جواد ادعا کرد قصد دارد یک راز پنهان در زندگی اش را فاش کند تا آرام شود.

پسر جوان در اعترافاتش به ماموران گفت: من و حسام در خیابان‌های خلوت پرسه می‌زدیم و پس از شناسایی سوژه هایمان با در دست گرفتن چاقو به سراغ شان می‌رفتیم و دست به سرقت می‌زدیم. در یکی از این سرقت‌ها پسر جوانی در برابر ما مقاومت کرد به همین دلیل مجبور شدم از چاقوی خودم استفاده کنم و او را هدف ضربات چاقو قرار دادم که پسر جوان غرق خون روی زمین افتاد.
وی افزود: ما سریع فرار کردیم و در این مدت به خاطر کاری که کردم و باعث مرگ پسر جوان شدم عذاب وجدان داشتم و یک روز آرامش نداشتم، حالا تصمیم گرفتم دست به افشاگری بزنم تا از عذاب وجدان رهایی یابم.

بدین ترتیب تیمی از ماموران پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس پرونده ماموریت یافتند در محلی که جواد اعلام کرده بود، تحقیقات را آغاز کنند تا مشخص شود کسی در این محل هدف ضربات چاقو قرار گرفته و آیا جوانی به قتل رسیده است یا نه؟
تحقیقات میدانی نشان دهنده آن بود که هیچ جوانی در این محل هدف ضربات چاقو قرار نگرفته است و ادعا‌های پسر جوان دروغ است، اما پسرجوان بر قاتل بودن خودش اصرار می‌کرد.

ادعای دروغین

جواد وقتی دید راز دروغش فاش شده است گفت که برای رهایی از سختی‌های داخل زندان این داستان را مطرح کرده است.

جواد به ماموران گفت: هم‌سلولی هایم از من کار می‌کشیدند و مجبور بودم کار‌های آن‌ها را انجام دهم، چون هیچ راهی برای رهایی از این سختی‌ها نداشتم این داستان را مطرح کردم.


گفتگو با زندانی دروغگو
جواد ۲۷ ساله که یک سارق تازه کار است می‌گوید به دلیل فرار از فشار‌ها و بیگاری برای هم سلولی هایش این داستان را مطرح کرده و می‌خواهد که قاضی پرونده اش به او کمک کند.

سابقه داری؟
نه.

به چه جرمی زندانی شدی؟
زورگیری.

چرا؟
نیاز به پول داشتم و، چون شرایط داخل خانه خوب نبود دست به دزدی زدم.

شرایط خانه چطور بود؟
پدر و مادرم طلاق گرفته بودند و بعد از مدتی ازدواج‌های مجدد داشتند. در این مدت من همراه پدر و نامادری ام زندگی می‌کردم و شرایط داخل خانه برای من زیاد مساعد نبود و نیاز به پول داشتم به همین دلیل با یکی ازدوستانم تصمیم به سرقت گرفتیم.

چرا به قتل دروغین اعتراف کردی؟
من به دروغ گفتم عذاب وجدان دارم و یک نفر را کشته ام، چون داخل زندان مرا اذیت می‌کردند و مجبور بودم کار‌های هم سلولی هایم را انجام دهم و حرف زور می‌شنیدم و ظرف‌هایشان را می‌شستم. زندان آن قدر برای من سخت شده بود که هر روز راضی به مرگ خودم بودم و به دنبال یک راه برای رهایی از این شرایط بودم که این نقشه را طراحی کردم تا به بهانه اعتراف به قتل از زندان به اداره پلیس بروم.

چطور به داستان سرایی ات اعتراف کردی؟
وقتی پلیس متوجه شد که من دروغ گفتم، تصمیم گرفتم علت این داستان سرایی را اعتراف کنم تا شاید یک راه درست جلوی من بگذارند.

حرف آخر؟
من از کار‌هایی که کردم پشیمانم و بعد از آزادی از زندان دیگر کار خلاف نمی‌کنم، چون زندان برای من یک کابوس است و هیچ وقت کاری نمی‌کنم که دوباره به آن جا بازگردم. از قاضی پرونده ام می‌خواهم به من کمک کند تا به زندان باز نگردم و همه اشتباهاتم را جبران می‌کنم.

منبع: خراسان

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار