گوناگون

چرا اغلب ما از خود متنفریم

چرا اغلب ما از خود متنفریم

پارسینه: افرادی که از خود تنفر دارند، معمولاً این افکار را با خود تکرار می‌کنند و یک منتقد درونی مدام آن‌ها را سرزنش می‌کند وقتی دچار احساس تنفر از خود هستیم، گویی این سرزنش‌ها هیچ‌وقت تمام نمی‌شوند آن‌ها در تمام مدت ما را سرزنش و مسخره می‌کنند و اجازه نمی‌دهند حس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم.

قبل از هر چیز شاید بهتر باشد که واژۀ تنفر از خود را شرح دهیم. شاید برای بسیاری از ما سخت باشد که بفهمیم این احساس از کجا می‌آید و به چه معناست، یا شاید تصور می‌کنیم از خود تنفر نداریم و حتی خودمان را دوست داریم اما درواقع تنفر از خود به معنای روشی منتقدانه، بی‌رحمانه و سرزنشگرانه در صحبت کردن و رفتار کردن با خود است.

افرادی که از خود تنفر دارند، معمولاً این افکار را با خود تکرار می‌کنند و یک منتقد درونی مدام آن‌ها را سرزنش می‌کند. افکاری نظیر این‌که: تو به درد هیچ کاری نمی‌خوری، هیچ‌کس تو را دوست ندارد، تو یک شکست‌خورده هستی، چرا بازم گند زدی و ...

وقتی دچار احساس تنفر از خود هستیم، گویی این سرزنش‌ها هیچ‌وقت تمام نمی‌شوند. آن‌ها در تمام مدت ما را سرزنش و مسخره می‌کنند و اجازه نمی‌دهند حس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم.

دلیل این‌که بیشتر افراد از خود تنفر دارند، به عوامل زیادی بستگی دارد و این مسئله به علت اتفاق‌های متعددی در طول دورۀ کودکی، نوجوانی و ... به وجود می‌آید که برخی از آن‌ها به شرح زیر می‌باشند:

1) انتظارات والدین
یکی از دلایلی که باعث می‌شود حس خوبی به خودمان نداشته باشیم، برآورده نکردن انتظارات والدینمان یا افراد مهم زندگی‌مان است. زمانی که به هر دلیلی قادر نیستیم انتظارات والدینمان را برآورده کنیم، احساس ارزشمند و دوست‌داشتنی بودن از ما رخت برمی‌بندد و به‌اشتباه فکر می‌کنیم که مشکل از ماست و احساس شکست و ناکامی می‌کنیم. حتی ممکن است این حرف را که ارزشمند و دوست‌داشتنی نیستیم یا به درد هیچ کاری نمی‌خوریم به‌صورت مستقیم از والدین یا افراد مهم زندگی‌مان شنیده باشیم. این جمله به‌طور ناهشیار مدام در ذهن ما تکرار می‌شود و به‌سرعت بخشی از منتقد درونی ما می‌شود.

2) توقع ما از خویش
گاهی اوقات توقعات و انتظارات ما از خودمان به‌قدری بالا است که از عهدۀ هیچ انسانی برنمی‌آید. حتی گاهی با این‌که خود نیز می‌دانیم انتظارات ما از خودمان نامعقول است، اما بازهم در ما احساس ناقص بودن و شکست ایجاد می‌کند. درواقع منتقد درونی‌مان مدام ما را سرزنش می‌کند و به ما یادآوری می‌کند که چقدر ناکام و بی‌ارزش هستیم و همین موضوع باعث تنفر از خودمان می‌شود.

به‌ویژه اگر انسان کمال‌گرایی باشیم، اجازۀ هیچ‌گونه اشتباه یا خطایی به خودمان نمی‌دهیم و در تمام زمان‌ها و مکان‌ها از خود انتظار داریم که کامل و بی‌نقص باشیم و اگر زمانی اشتباهی از ما سر بزند، نمی‌توانیم خود را ببخشیم و به‌شدت خود را سرزنش می‌کنیم. غافل از این‌که ما انسان هستیم و اگر مانند سایر انسان‌های کرۀ زمین هستیم، اشتباه کردن امری اجتناب‌ناپذیر است و برای همه انسان‌ها رخ می‌دهد. بنابراین به خاطر اشتباهاتی که ناشی از انسان بودن ماست احساس سرزنش، خجالت، طرد، ناکامی و تنهایی می‌کنیم.


3) گذشته
اغلب ما انسان‌ها دارای تجربیات تلخ و چالش‌برانگیز از گذشته‌هایمان هستیم. این تجربیات شامل طرد شدن، خشونت یا مورد سوءاستفادۀ فیزیکی، جنسی یا عاطفی قرار گرفتن است. در این هنگام به دنیای بیرون به‌سختی اعتماد می‌کنیم و دنیا و اطرافیان را خطرناک قلمداد می‌کنیم. بنابراین به دلیل تجارب دل‌خراش خود در ارتباط با دیگران فکر می‌کنیم که ارزشمند یا دوست‌داشتنی نیستیم و همین امر باعث تنفر از خودمان می‌شود.

4) مقایسه
بیشتر اوقات ممکن است ما در دام مقایسه با دیگران بیفتیم. ممکن است این کار در کودکی توسط والدین یا مراقبین اولیه‌ی ما انجام‌گرفته باشد و حال، خود نیز دچار همین اشتباه می‌شویم و اغلب خود را از جنبه‌های مختلف مانند شکل ظاهر، شغل یا موقعیت اجتماعی، میزان تحصیلات، میزان دارایی و ... با دیگران مقایسه می‌کنیم و از این راه روی خودمان ارزش‌گذاری می‌کنیم.

گرچه این‌یک تمایل طبیعی است و همۀ ما دوست داریم بهترین عملکرد را داشته باشیم و از دیگران عقب نمانیم، اما اغلب عملکرد و موقعیت دیگران ما را آشفته و پریشان می‌سازد. درواقع نفس رقابت سالم و سازنده با دیگران ضرری ندارد و حتی می‌تواند موجب موفقیت و پیشرفت ما گردد، اما اگر بر روی آن‌ها ارزش‌گذاری صورت گیرد و ما بدین‌وسیله ارزش خود و دیگران را بسنجیم، می‌تواند به‌شدت مخرب و آسیب‌زا باشد.

زمانی که در دام مقایسه و ارزش گذاشتن بر این‌که چه کسی بهتر و بدتر است بیفتیم، این مسئله می‌تواند باعث کم‌ارزش شمردن خویش و تنفر ما از خودمان شود. شاید برایتان جالب باشد که بدانید ریشه بیشتر ناراحتی‌ها و ناآرامی‌های ما به علت مقایسه خود با دیگران است.


5) تأیید طلبی
در تعاملات اجتماعی وقتی دیگران با ما احساس شادی دارند، ما نیز احساس خوبی نسبت به خود، خواهیم داشت، اما این روش تفکر سالم نیست و می‌تواند به افتادن در دام تأیید طلبی منجر شود. گاهی، برخی افراد وقتی نمی‌توانند توقعات و نیازهای دیگران را برطرف کنند، نسبت به خویش احساس تنفر پیدا می‌کنند و به‌اشتباه گمان می‌کنند که مشکل از آن‌هاست.

این افراد زمانی خوشحال می‌شوند که همه از دست آنان راضی و خشنود باشند، اما این امر غیرممکن است که انتظار داشته باشیم همه از ما راضی باشند، چون عملاً هیچ‌گاه اتفاق نمی‌افتد. این طرز تفکر غیرمنطقی باعث می‌شود انرژی و زمان زیادی را برای برآورده کردن توقعات دیگران هدر دهیم و چون همیشه این امر میسر نیست، درنتیجه احساس بدی نسبت به خود پیدا می‌کنیم.

6) نداشتن حس شفقت به خود
هنگامی‌که مهارت شفقت و مهربانی نسبت به خویش را یاد نگرفته باشیم، به هنگام سختی‌ها و دشواری‌های زندگی، با خود رابطۀ خوب و صمیمانه‌ای نداریم و نمی‌توانیم خود رنج‌هایمان را تسکین دهیم و درنتیجه شجاعت لازم برای رویارویی با دشواری‌های زندگی را نداریم. در این مواقع نسبت به خویش نه‌تنها بیگانه هستیم بلکه تلاش می‌کنیم با خوابیدن یا خوردن بیشتر یا فیلم دیدن بیش‌ازحد و استفاده از مواد مخدر از روبرو شدن با خویش اجتناب کنیم. چون در این‌گونه مواقع منتقد درونی شروع به‌تحقیر و سرزنش ما کرده و ما از روبه‌رو شدن با خود وحشت می‌کنیم.

7) روابط عاشقانه
اولین شرط برای داشتن یک رابطۀ عاشقانۀ سالم، این است که ابتدا عاشق خویشتن خویش شده و خودمان را با همۀ عیب و نقص‌هایمان بپذیریم. کسانی که حس تنفر از خود را تجربه می‌کنند، در برقراری روابط عاشقانه دچار سردرگمی و کلافگی می‌شوند.

همۀ ما انسان‌ها نیاز داریم که دوست بداریم و دوست داشته شویم، اما تنفر و سرزنش خود مانع صمیمیت و نزدیکی با دیگران می‌شود. افرادی که احساس تنفر نسبت به خویش دارند و خود را ارزشمند نمی‌دانند همیشه بیم آن رادارند که اگر کسی به آن‌ها نزدیک شود متوجه نقص و بی‌ارزشی آن‌ها شود، ازاین‌رو از نزدیکی و صمیمیت بیشتر با دیگران هراس دارند چون اگر دیگران نیز این انتقادها و نقص‌ها را در آن‌ها ببینند، به‌شدت آن‌ها را سرخورده می‌کند.

8) هدف‌گذاری
نفرت از خود باعث ترسو شدن ما می‌شود و پیامش به ما این است که من نمی‌توانم به اهدافم برسم و به‌راحتی شکست می‌خورم، به همین خاطر نفرت از خود، بین شما و اهدافتان قرار می‌گیرد و احساس می‌کنید اهداف و آرزوهایتان، غیرممکن و دور هستند. زمانی که دیگران را می‌بینید که به خواسته‌هایشان رسیده‌اند، شما همچنان درگیر انتقاد از خود هستید.

این روشی بسیار انرژی بر و تخریب‌کننده است و باعث از دست دادن اشتیاق برای هدف‌گذاری و برنامه‌ریزی برای رسیدن به خواسته‌ها می‌شود. بنابراین دچار خستگی مفرط می‌شوید زیرا مدام در حال تلاش برای خاموش کردن صدای منتقد درونی هستید و بنابراین تمایلی برای خطر کردن جهت رشد و ترقی نخواهید داشت، زیرا موفقیت و رسیدن به اهداف، به انرژی و انگیزه بالایی نیاز دارد. درنتیجه فرصت برای برقراری ارتباط با دیگران را از دست می‌دهید و خود را در الگوهای منفی درونی که شمارا فلج و ناتوان می‌سازند، گرفتار می‌کنید.


ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار