روایت شاهدان ۲حادثه تروریستی تهران
پارسینه: خبرهای دو حادثه تروریستی در ساختمان اداری مجلس شورای اسلامی و دیگری در محوطه حرم مطهر امامخمینی(ره) از حدود ساعت ۲۱ صبح دیروز از کانالهای تلگرامی، صفحههای اینستاگرام و توییتر و مثل همیشه با تاخیر از شبکههای تلویزیونی و رادیویی مخابره شد.
به نوشته شهروند، مسیر تا بیمارستان شهدای هفتتیر، طولانی است و راههای منتهی به بیمارستان، پُر از مامورهایی است که برای «ایست بازرسی» ایستادهاند. قبل از ظهر بود که پنج نفر از مصدومان حادثه تروریستی حرم مطهر امام خمینی(ره) را به بیمارستان شهدای هفتمتیر که نزدیکترین مرکز درمانی به حرم است، منتقل کردند. مصدومانی که تا ساعت ۳ بعدازظهر روز گذشته، دونفرشان که آسیبهای سطحی از حادثه تروریستی دیده بودند، مرخص شدند. حسن امیری، رئیس بیمارستان شهدای هفتمتیر اولین کسی است که درباره وضع مصدومان منتقلشده به این بیمارستان به «شهروند» توضیح میدهد: « قبل از ظهر بود که به ما اطلاع دادند تعدادی از مصدومان حادثه حرم مطهر را به بیمارستان هفتتیر منتقل میکنند. هر ۶نفر پس از ورود به بیمارستان تحت درمان قرار گرفتند، دونفر از آنها سرپایی درمان شده و مرخص شدند، یک نفر از آنها مامور نیروی انتظامی بود که تیر خورده بود و به یکی از بیمارستانهای ناجا منتقل شد، سه نفر دیگر هم الان در بخش اورژانس و آیسییو بستری هستند.» به گفته امیری، کسانی که مرخص شدند، جزو مصدومانی نبودند که تیر خوردهاند: «هیچکدام از مصدومانی که به این
بیمارستان منتقل شدند، آسیب جدی ندیدهاند.»
«سعید میرکی» یکی از مصدومان حادثه تروریستی حرم مطهر امام خمینی(ره) است که از دیروز بعدازظهر در آیسییو بیمارستان شهدای هفتمتیر بستری است: «کارمند حرم هستم و در پروژه صحن اصلی حرم مشغول به کارم. حدود ساعت ۲۱ صبح بود که با خودروی خاور جرثقیل، به سمت بخشی از حرم رفتیم که سرویس کولرها را خالی کنیم، سهنفر بودیم، دونفر سوار خودرو شدیم و یک نفر همان جا ماند. در مسیر برگشت بودیم که دیدیم دو مرد به سمت کلانتری حرم شلیک میکنند، تفنگشان بزرگ بود، ما در فاصله ۳۱متری از آنها قرار داشتیم، تا آنها را دیدیم، برگشتیم که فرار کنیم اما آنها ما را دیدند و شروع کردند به سمت ما تیراندازی. همان موقع بود که احساس کردم یک چیز تیزی از شانهام رد شد. دست زدم دیدم خون آمده. همان جا حالم بد شد.»
او پس از این اتفاق به درمانگاه حرم منتقل شد و از آنجا به بیمارستان شهدای هفتمتیر؛ «تیری که به من شلیک شده بود، از پشت گردن خورده بود و از شانه جلو بیرون آمده بود. البته به سمت راننده هم شلیک شد، اما تیر از کنار گردنش رد شد و فقط یک خراشیدگی ایجاد کرده بود.»
«سعید میرکی»، ۵۳ساله است و دو دختر دارد، خانهشان رباطکریم است، هنوز کسی از خانواده از جزییات ماجرا خبر ندارد: «همکاران دیگرم داخل حرم بودند که مصدوم شدند، نمیدانم قبل از ما به آنها شلیک شده بود یا بعد از ما.»
او میگوید: آنچه برای او و همکارانش در حرم اتفاق افتاد، «وحشتناک» بود: «لباسهای تیراندازها خیلی معمولی بود، یکیشان یک شلوار ششجیب تنش بود و ریش داشت، شاید ۳۷، ۳۸ساله بود.» به گفته میرکی، فاصله نگهبانی و کلانتری، شاید ۴۱، ۵۱متر بود اما تیراندازها به هر دو بخش شلیک کرده بودند.
همایونی، سرپرست آیسییو، همانجا بالای سر «سعید» ایستاده: «از نظر عمومی شرایط بیمار خوب است، تنها دو مسیر سوراخ روی شانهاش وجود دارد، باید به اتاق عمل برود تا ببینیم ترکشی در بدنش مانده یا خیر.»
«حمید» برادر سعید پشت در آیسییو همراه با داییاش ایستاده. داییشان هم کارمند حرم است: «ما خبر حادثه را از تلگرام فهمیدیم، تماس که گرفتیم، فهمیدیم چه اتفاقی افتاده.» دایی سعید نگران است و موقع بازدید وزیر بهداشت از مصدومان حادثه در بیمارستان حضور داشت: «من خودم از نزدیک مصدومان را ندیدم، اما ظاهرا یکی از آنها کلت داشت و دیگری کلاشینکف.»
و ادامه میدهد: «صدای تیراندازی که بلند شد، بچههای سپاه و ارتش آمدند و نذاشتند که ما نزدیکتر شویم، اما دیدم که موقع تیراندازی یکی از همکاران دوستش را هل داد تا تیر به او نخورد که درنهایت تیر به گوشش خورده بود. او را هم آورده بودند این بیمارستان که همین چند دقیقه قبل مرخص شد. ما صدایش میکردیم اوس حسن». او صدای شلیک هفت هشت گلوله به گوشش خورده بود: «یکی از تروریستها زن بود، یکی دیگر خودش را منفجر کرد، میگویند کنترل دست همان زن بود.» او میگوید، یکی دیگر از مصدومان از کارگران سرویس بهداشتی بود، یکی هم حسین جعفری که سرپایی درمان شد، آن یکی هم مهدی قدرتی بود که نگهبان ورودی اصلی حرم است.
همراهان «مهدی قدرتی» دیروز پشت در اتاق عمل منتظر بودند. برادر و خواهرزادهاش، با چهرههایی که نگرانی روی آن نشسته بود، چشم به درِ سفید دوختهاند: «خبرش را که شنیدم، به موبایلش زنگ زدم، جواب نداد، مدام شمارهاش را گرفتم تا بالاخره همکارش گفت که اینطور شده. ما هم خودمان را رساندیم بیمارستان.» اینها را حسن میگوید، برادر «مهدی». مهدیِ ۵۵سالهای که پسرش از بعدازظهر همان روز منتظر است تا به خانه بازگردد: «برادرم در اتاق نگهبانی بود که به شیشهها شلیک شد، شیشهها خرد شد و میافتاد روی مهدی. الان گونه سمت چپش شکسته و صورتش پر از شیشه است.»
علیرضا رحیمی، یکی دیگر از مصدومان حادثه تروریستی حرم مطهر است. او روی اولین تخت اورژانس بستری شده و دستش را گرفته: «من کارمند امداد خودرو هستم، صدای تیراندازی را که شنیدم، داشتم فرار میکردم که دستم ضربه دید.» علیرضا ۶۲ساله است و بعد از حادثه اوضاع روحی خوبی ندارد.
روایت مجروحان و شاهدان حادثه مجلس شورای اسلامی
ساعتی پس از نخستین شلیکها در مجلس شورای اسلامی و درحالی که هنوز تروریستها در طبقات چهارم و پنجم درحال شلیک بودند، حدود ۱۳نفر از مجروحان این حادثه به بیمارستان سینا در میدان حسنآباد منتقل شدند؛ مجروحانی که در سالن انتظار مجلس درحال رایزنی با مسئولان دفاتر نمایندگان برای دیدار و حل مشکلات خود بودند ولی یکی از وحشتناکترین روزهای عمر خود را به چشم دیدند.
«ابراهیم خلفکش» که از مرند و برای ملاقات با نماینده این شهر به تهران آمده بود، حالا با سه گلوله در بازویش و روی تختی به سمت بخش سیتیاسکن این بیمارستان برده میشود. «محمد حسننژاد»، نماینده جوان مرند و جلفا در مجلس شورای اسلامی همراه با تخت او حرکت میکند و تلاش میکند به او روحیه بدهد. خلفکش درباره وضع جسمی خود و لحظه ورود فرد مهاجم میگوید: «من سه تا گلوله به بازویم خورد ولی حالم الان خوب است. میخواستم نماینده مرند را ببینم. من یک نفرشان را دیدم، همینطور شلیک میکرد و جلو میآمد؛ رگباری شلیک میکردند و خیلی از مردمی که در سالن انتظار بودند، تیر خوردند.»
او این حرفها را قبل از ورود به بخش میگوید. حسننژاد، نماینده مرند و جلفا هم که برای بررسی وضع همشهری و اربابرجوعاش به بیمارستان سینا آمده، روایتی از حادثه مجلس دارد: «من در صحن مجلس بودم ولی دفتر کارم در طبقه چهارم را کلا به رگبار بستند. ایشان ولی مراجعهکننده بودند و در سالن انتظار گلوله خورد.» نماینده مردم مرند و جلفا ادامه میدهد: «اینها تا بانک ملی داخل ساختمان مجلس آمدند و میخواستند بروند طبقه دوم صحن؛ قسمت خبرنگاران و تماشاچیان که از آنجا نمایندگان را به رگبار ببندند، نارنجک هم همراهشان بود، ولی آسانسور دست راست را سوار شدند و به طبقه چهار رفتند. اینجور که ما شنیدیم و گفتند، هدفشان این بوده.»
اما در خبرها و به نقل از محمود صادقی نماینده مردم تهران در مجلس، خبر از درگیری یکی از نمایندگان به تروریستها منتشر شده است.
حسننژاد درباره این درگیری میگوید: «آنها از قسمت ورودی زنان وارد شدند و از همانجا شروع به شلیک کردند و تا داخل ساختمان هم آمدند، بعد سوار آسانسور شدند و رفتند طبقه چهار یا پنج. همه نمایندگان در صحن مجلس بودند. البته آقای کرمپور (کورش کرمپور حقیقی، نماینده مردم فیروزآباد و فراشبند و قیر و کارزین) بیرون بودند و کلت یکی از پاسداران شهید شده بود را برداشت و با آنها درگیر شد.»
«صابر رییسی» مسئول دفتر نماینده چابهار در مجلس شورای اسلامی هم یکی از مجروحان حادثه مجلس است چندین گلوله به ساق پا و بازوانش وارد شده است. «سعيد اربابی»، نماینده سابق ایرانشهر یکی از بستگان رییسی است که حالا پشت در اتاق عمل منتظر بهبودی خواهرزاده خود است. آنطور که اربابی میگوید، مسئول دفتر نماینده چابهار مانند دیگر مجروحان ساکن در این بیمارستان، هنگام ورود به مجلس و در سالن انتظار حادثهدیده است: «صابر، خواهرزاده من و مسئول دفتر نماینده چابهار است. حدود ساعت ۱۰ وارد مجلس شد و هنوز در سالن انتظار بود که این گروه وارد شدند و چند تیر به ساقپا و بازویش زدند. من قبل از ورود به اتاق عمل ندیدمش ولی حال عمومیاش بد نبود و الان هم منتظریم که از اتاق عمل خارج شود.»
«امیرهادی وثوق» هم شهروندی است که لحظه ورود یکی از مهاجمان مسلح به سالن انتظار مجلس، درحال رایزنی و تماس با مسئول دفتر «بهروز نعمتی» نماینده تهران، برای حل مشکل شخصیاش بوده. ساقپای این شهروند هم تیر خورده ولی وضع عمومی مناسبی دارد: «من در سالن انتظار، منتظر بودم که با هماهنگی با دفتر آقای نعمتی، بتوانم او را ببینم که یک مرتبه صدای تیر را شنیدم. خودم فقط یکی از آنها را دیدم که همان هم به من شلیک کرد. آمدند داخل تیر زدند؛ ما اول فکر کردیم صدای ترقه است بعد دیدم از همان دم در قلعوقمع میکند و جلو میآید. من فرار کردم ولی ساقپایم تیر خورد. من داشتم شماره دفتر آقای نعمتی را میگرفتم که صدای تیر را شنیدم؛ تلفن سالن انتظار، ته سالن است و وقتی که نگاه کردم فقط فرار مردم را میدیدم، بعضی هم درحال فرار تیر میخوردند و میافتادند. مهاجم یک نفر بود و من اصلا نتوانستم ببینمش.»
«رضا» اما یکی از شاهدان عینی این حادثه در میدان بهارستان بوده است. او مدتهاست که سوار بر موتورش کنار در ورودی بیمارستان شفا به انتظار مینشیند و بسیاری از تجمعات کنار مجلس را دیده اما میگوید که امروز تجربه عجیب و تلخی را پشت سرگذاشته است: «فرزند کوچک رفیق قدیمی من در بیمارستان شفا بود و دخترش برای ملاقات به سمت بیمارستان شفا میآمد که یکی از عوامل همین حادثه با تیر به سینهاش شلیک کرد و همانجا شهید شد. اول یک پیرمرد را زدند بعد هم دختر رفیق من را.»
او برخلاف برخی اظهارنظرها، از فرار مردم هنگام تیراندازی میگوید: «من پیک موتوری هستم و هر روز کنار همین بیمارستانم. دیروز جلوی مجلس گروهی در اعتراض به کاسپین جمع شده بودند و من اول فکر کردم دوباره همان تجمع است. البته امروز هم معترضان کاسپین بودند و بسیاری از مجروحان هم از همین گروه هستند. مردم وقتی صدای تیر را شنیدند، شروع به فرار کردند، یکی از داعشيها با نیروهای مجلس درگیر شد، بعد به سمت بیرون آمد و روبهروی بیمارستان خودش را منفجر کرد و همانجا خیلی از مردم زخمی و مجروح شدند. وقتی این فرد درحال شلیک از مجلس خارج شد، نیروهای انتظامی تازه رسیده بودند و لحظه انتحار ماموران هم مجبور به فرار همراه مردم شدند. همین که خودش را منفجر کرد، کف خیابان مجاهدین پر از خون شد و الان آتشنشانی خیابان را شسته. من کنار در ورودی بیمارستان بودم و تیراندازی از پنجره مجلس به سمت مردم را به چشم دیدم. یکی از شیشههای پنجره را شکسته بود و به سمت مردم تیراندازی میکرد، چند دقیقه بعد صدای انفجار را شنیدم و شیشه بالایی چندین پنجره با هم منفجر شدند. لحظهای که طرف خودش را منفجر کرد، من ۶۱-۵۱متری محل بودم و همین انفجار بیرون باعث
شد که تعداد زیادی زخمی شوند. بعد از این، هم ماموران مردم را متفرق کردند، البته خود مردم هم ترسیده بودند، چون مردم ترس داشتند که دوباره و در جای دیگری کسی خودش را منفجر کند.»
ارسال نظر