عبدی: درسهایی که از یک رئیسجمهور میآموزیم
پارسینه: رابرت موگابه هم پدیده مهمی است و هم اینکه سخنان آموزندهای دارد، هرچند مقصود او از این سخنان چیزی غیراز آن است که از آن میآموزیم.
او در سال 1303 به دنیا آمده، پس از سالها مبارزه و زندان و تحمل رنج و سختی توانست با همکاری یارانش، یان اسمیت را از قدرت به زیر کشد و زیمبابوه شبه مستعمره را از دست سفیدپوستان حاکم و نژادپرست نجات دهد.
وی از سال 1359 یعنی در 57 سالگی نخستوزیر زیمبابوه بود و پس از چند سال رییسجمهور شد و اکنون هم در سن 89 سالگی همچنان رییسجمهور است.
ولی زیمبابوه نجات یافته از دست یان اسمیت، سالها با تورم صدهاهزاردرصدی مواجه بوده و اکثریت آنان به زیر خط فقر افتادهاند و همچنان آقای موگابه بر سریر قدرت تشریف دارند.
و اما موضوع این یادداشت سخنان اخیر وی است چنان که نقل شده: «رییسجمهوری زیمبابوه در مصاحبهای با یک شبکه تلویزیونی دولتی کشورش، به مناسبت هشتاد و نهمین سالگرد تولدش اظهار کرد که دیگر کسی برای وی باقی نمانده تا با او به مرور خاطرات دهههای 1930 یا 1950 بپردازد. وی تاکید کرد که همکاران وی بیشتر به سخنان او گوش میدهند تا اینکه ایدههایی را مطرح کنند زیرا آنها بیش از حد جوان هستند تا به حد دانش و تجربه وی برسند.»
1- آقای موگابه از بس در بند گذشته خود و انقلاب زیمبابوه است، در نتیجه هیچکس را در اطراف خود پیدا نمیکند که با او همسخن شود و این را ضعف اطرافیان میداند، در حالی که اطرافیان او از گذشته عبور کردهاند و اکنون در فکر حال و آینده خود هستند و آقای موگابه نه میخواهد و نه میتواند که درباره این موضوع مهم و عینی و ملموس با اطرافیان خود وارد گفتوگو شود و آنان هم در تعجب هستند که چرا موگابه به حال و آینده نمیپردازد؟
کافی است گفته شود طی 20 سال گذشته طول عمر مردم از 55 سال به 35 سال کاهش یافته و حدود 35 در صد مردم مبتلا به ایدز هستند و رقم بیکاری بالای 50درصد است، 70درصد مردم زیر خط فقر هستند و بقیه وضع کشور را خودتان حدس بزنید.
2- آقای موگابه معتقد است که اعضای کابینه او بیش از حد جوان هستند تا به حد دانش و تجربه او برسند. ولی واقعیت این است که آقای موگابه بیش از حد پیر است که بتواند مدیریت و سازماندهی یک کشور جوان را عهدهدار شود.
ولی فقدان تجربه یا دانش جوانان اطراف او بیش از آنکه ناشی از جوانی یا بیاستعدادی آنان باشد، ناشی از عامل دیگری است. تجربه نشان داده است که اگر افراد را در محیطهای بستهای قرار دهیم، به طوری که نتوانند خلاقیتهای خود را بروز دهند، چنین افرادی با حد و اندازههای کوچک و محدود آن فضای بسته انطباق مییابند.
در یکی از آزمایشها شیشهای را بالای محفظهای قرار دادند تا حشرهای هنگام پرش با این شیشهها برخورد کنند، پس از مدتی این حشرهها یاد گرفتند که به اندازهای بپرند که با شیشهها تصادم نکنند، وقتی به این حد از پرش عادت کردند، شیشهها را برداشتند و مانعی برای پرش بالاتر آنها وجود نداشت، ولی این حشرات همواره به همین اندازهای که عادت کرده بودند میپریدند و توان پرش بیشتر را نداشتند.
محدودیتهای آقای موگابه که بالای سر این جوانان (البته منظورش از جوان احتمالا افراد بالای 45 سال است!) بوده موجب شده که آنان فاقد دانش و خلاقیت و تجربه شوند و مسئولیت چنین وضعی متوجه آقای موگابه است و نه آن جوانان.
3- دلیل دیگر حرف نزدن این افراد جلوی آقای موگابه، ترسی است که از تبعات حرف زدن حس میکنند.
چنین نیست که هیچ حرفی ندارند، یا همه حرفهای آنان نامفید است. بلکه نگاه آنان به چشمان آقای موگابه و تغییرات خطوط پیشانی وی موجب میشود که در بیان هر نظری احتیاط کامل به خرج دهند. تجربه به آنان نشان داده، کسانی که حرفی میزنند، حذف میشوند، پس دلیل سکوت آنان را باید در وجود و رفتار آقای موگابه دید.
4- نگاهی به رهبران پیشرفتهترین کشورهای غربی نشان میدهد که با ورود به عصر اینترنت و اطلاعات، میان جوانان و افراد سالمند، نوعی شکاف در تواناییها رخ داد که موجب طلوع ستارههای جوان شده است.
وقتی به کشورهایی مثل آمریکا، انگلستان و اسپانیا و... نگاه میکنیم که رهبران انتخاب شده آنان کمتر از 50 سال سن دارند، متوجه این واقعیت میشویم. ولی فقط در کشورهای توسعهنیافته است که با بحران کهنسالی مواجه میشویم. و هنوز هم نگاه عدهای از نخبگان جامعه برای حل مشکلات، همچنان به افراد پیری است که حتی توان راه رفتن درست و حسابی هم ندارند.
استعفای پاپ که پس از چند صد سال رخ داده است، انعکاسی از این ارزش جدید است. اگرچه به لحاظ ساختارهای جمعیتشناسی، نسبت افراد پیر از کل جمعیت بسیار بالا رفته و هر روز هم در حال افزایش است و در مقابل سهم جوانان از جمعیت کمتر شده، ولی الزامات دنیای جدید به گونهای است که نوعی از جوانگرایی را حتی به کلیسا و واتیکان دیکته کرده است، به طوری که برای پاپ بعدی سقف سنی هم تعیین کردهاند.
5- فارغ از اینکه افراد مسن دانش یا تجربه بیشتری دارند یا نه و فارغ از اینکه آیا این افراد، زندانی چارچوبهای گذشته خود هستند یا نه، این نکته هم مهم است که دیدن یک چهره مثل موگابه برای چهار دهه، تا حدی هم خستهکننده خواهد بود، حتی اگر روزی بهترین بوده است!
منبع: بهار
ارسال نظر