سينماي شاعرانه يا سينماي خالي از جهان بيني
پارسینه: سخن گفتن از شعر، سخن گفتن از دنياي پهناوريست که تفکر و جنون هم قدم و هم راه در آن تجلي مي يابد.
سخن گفتن از شعر، سخن گفتن از دنياي پهناوريست که تفکر و جنون هم قدم و هم راه در آن تجلي مي يابد.
سخن گفتن از شعر، سخن گفتن از دنياي ژرفيست که انسان را به زيباترين و تاثيرگذارترين تصاوير جهان رهنمون مي کند، دنيايي که در ميان واقعيت و مجاز غوطه ور است و انسان خاکي را به درجه والاي عاشقي مي رساند.
شعر در ديرباز آنقدر تاثيرگذار بوده است که در يونان باستان شاعران از نگاه افلاطون موجوداتي غرق در توهمات و خطرناک براي ذهن زنان و جوانان شمرده مي شدند، حال آنکه ارسطو فيلسوف ديگر يوناني آنها را مفيد براي جامعه و عامل ساخته شدن آينده مي دانست.
شعر ناخودآگاه با روح ارتباط دارد و ريتم، وزن و استعاره اجزاي جدانشدني اين جادوي انديشه به شمار مي روند. جادويي که تاثيرگذاري اش آنقدر پررنگ است که کم کم هنرهاي ديگر را نيز با خود همراه مي سازد، هنرهايي همچون نمايش، موسيقي و سينما.
در سال 1930 فيلمسازاني از کشور فرانسه همچون ژان گرميون، ژان رنوار، ژولين دوويه و مارسل کارنه با ساخت آثاري که نااميدي، ياس و تقديرگرايي درونمايه آنها را تشکيل مي داد، سبکي را پديد آوردند و آن را سينماي واقع گراي شاعرانه نام نهادند.
سينمايي که سبک پذيري و ميزانسن بخش جدانشدني آن را تشکيل مي داد. رئاليستي که به دليل استفاده از طراحي دکور، صحنه آرايي، نورپردازي و تکيه بر استوديوهاي فيلمسازي غير اصيل و انتزاعي به شمار مي آمد و سبکش با نمادگرايي شاعرانه جفت و جور بود.
اما اين سينما آنقدرها هم دوام نياورد و با شروع جنگ جهاني دوم تقريبا از بين رفت تا دو دهه پس از جنگ با نظريات پازوليني به فرمي ديگر و به نام سينماي شاعرانه، حيات خودش را از سر بگيرد.
اين سبک توسط سينماگراني رشد يافت که سينما را نه جايي براي تفريح که محيطي براي زندگي مي دانستند. سينماگراني چون پازوليني، برسون، تارکوفسکي و... که هرکدام به نحوي شاعرانگي را تبديل به موجوديتي ناب در آثار خويش کردند.
بحث درباره چيستي و ماهيت سينماي شاعرانه آنگونه که جامع و مانع باشد، گسترده تر از آن است که در اين يادداشت بگنجد و تنها به همين ميزان مي توان بسنده کرد که سينما هنري است که بر سر رفرنسيکال بودن يا نبودن آن بحث هاي فراواني وجود دارد و برعکس ادبيات هنري است کاملا انشائي و غير ارجاعي با جهان واقعيت.
پس در يک کلام سينمايي را مي توان شاعرانه ناميد که از برخورد عواطف انديشمندانه با نوع و قالب رواني سينما پديد بيايد، قالبي که شديدا ميل به ارجاع سمت واقعيت دارد.
اما سينماي شاعرانه در بين فيلمسازان کشورمان نيز طرفداراني داشته است،
با نگاهي اجمالي به تاريخ سينماي کشورمان مي توانيم کارگرداناني همچون علي حاتمي، رسول ملاقلي پور، ابراهيم حاتمي کيا و ...را بيابيم که در آثارشان حال و هواي شاعرانگي به چشم مي خورد و با کمي پيش روي به روايت فتح، قلم جادويي شهيد مرتضي آويني مي رسيم که در جايگاه خودش شعري ناب و اصيل به حساب مي آيد.
اما در کنار اين کارگردانان افرادي نيز هستند که شاعراني در اثر را با ريتيم خسته کننده، تدويني بدون انديشه و خواندن شعر در ميان سکانس هاي فيلم اشتباه گرفته اند و اندوه و سياهي را جايگزين استعاره و تشبيه در اثر کرده اند تا به نام سينماي شاعرانه آثار خالي از انديشه خود را برابر چشمان بينندگان قرار دهند، آثاري که نتيجه آنها براي بينندگان چيزي جز مطرح شدن يک سوال نيست: خب که چه؟
اما در کنار اين کارگردانان افرادي نيز هستند که شاعراني در اثر را با ريتيم خسته کننده، تدويني بدون انديشه و خواندن شعر در ميان سکانس هاي فيلم اشتباه گرفته اند و اندوه و سياهي را جايگزين استعاره و تشبيه در اثر کرده اند تا به نام سينماي شاعرانه آثار خالي از انديشه خود را برابر چشمان بينندگان قرار دهند، آثاري که نتيجه آنها براي بينندگان چيزي جز مطرح شدن يک سوال نيست: خب که چه؟
يادداشت از ايمان شمس.
منبع:
باشگاه خبرنگاران
ارسال نظر