داریوش مهرجویی: آرزو داشتم رماننویس شوم
پارسینه: داریوش مهرجویی را بیشتر با فیلمهایش میشناسیم، اما او غیر از فیلمسازی، هم ترجمه میکند و هم داستان مینویسد.
رمان «آن رسيد لعنتي» چه زماني نوشته شده است؟ در مورد داستان اين رمان توضيح ميدهيد؟
اين رمان را دو سال پيش نوشتهام. رمان «آن رسيد لعنتي» تم حرص و آز دارد كه از طريق ديگر سفر به يك زندگي جديد را دنبال ميكند. موضوع داستان، يك كارگردان تلويزيوني است كه سريالي ساخته و صداوسيما قرار است پولي را بابت آن بپردازد. كارگردان براساس اينكه اين پول به دستش خواهد رسيد، زندگياش را دگرگون ميكند و براي همين با چالشها و مشكلاتي مواجه ميشود. اين داستان در واقع درباره گذر از برزخ و رسيدن اين پول به شخصيت اصلي رمان است.
اين تم حرص و پولدار شدن در رمان ديگرم يعني «سفر به سرزمين فرشتگان» هم وجود دارد. با اين تفاوت كه در اين رمان علاوه بر اين مضمون، موضوع معصوميت و خوشقلبي در جريان فريبكاريهاي مالي و گول خوردنها هم در نظر گرفته شده است. داستان «سفر به سرزمين فرشتگان» روايت يك زوج فريبخورده است كه گرفتار آگهيهاي تبليغاتي مثل برنده شدن چند ميليون دلاري جايزه شدهاند و براي رسيدن به اين جايزه مسيري را طي ميكنند. «سفر به سرزمين فرشتگان» در واقع روياي توهمآميزي است كه بيشتر ما داريم و حاصل دلخوشيهايي است كه براي چيزهاي كوچكي مثل بردن يك جايزه ايجاد ميشود و در نهايت زندگيها را تحتتاثير قرار ميدهد.
اين رمان چند سال در انتظار مجوز چاپ بود و آيا تغييراتي هم در آن اعمال شده است؟
نه، تا آنجا كه من اطلاع دارم هيچ تغييراتي در آن اعمال نشده است. البته اطلاعات بيشتر در اين مورد را ميتوان از ناشر پرسيد.
اين سوال را از اين بابت پرسيدم كه قبلا در خبرها و همزمان با چاپ رمان ديگر شما، «در خرابات مغان» اعلام شد كه «آن رسيد لعنتي» هم براي دريافت مجوز به ارشاد فرستاده شده است...
نه، اينطور نبود. من رمان «آن رسيد لعنتي» را بعد از «در خرابات مغان» نوشتم. حتي در مورد «در خرابات مغان» هم تصور اشتباهي در آن زمان ايجاد شد. اسم واقعي اين رمان «خدا در كازينو» است، در صورتي كه همه فكر ميكنند كه كتاب در رابطه با حافظ نوشته شده است موضوع ديگري دارد. داستان «در خرابات مغان» درباره يك بچه مسلمان ايراني است كه بعد از روزگاري مجبور شده در يك كازينو كه پدر زنش كارمند آن بوده است كار كند. تمام اعمال اسلامياش مثل نماز و روزهاش سرجاي خودش است، اما از بد روزگار در فيلادلفيا و آتلانتيك سيتي، مركز كازينوهاي امريكا زندگي و كار ميكند.به جز «آن رسيد لعنتي» كتابهاي بعدي من همه بعد از «در خرابات مغان» نوشته شده است.
در خبرها اعلام شده بود دو كتاب «خاطرات پاريس» و «عوج كلاب» هم براي مجوز به ارشاد ارايه شدهاند؛ در مورد آنها توضيح ميدهيد؟
دو كتاب خاطره هستند كه يكي از آنها مربوط به سالهاي اول بعد از انقلاب ميشود. من يك دوره سهچهار ساله را در پاريس بودم. آن زمان ما را به فستيوال كن براي فيلم «مدرسهاي كه ميرفتيم» دعوت كردند و با وجود اينكه ويزاي ما صادر شد فيلم توقيف شد و به جشنواره نرسيد و در آنجا ماندگار شديم. اين خاطره، داستان سه يا چهارسالي است كه من در آنجا بودم. داستان «عوج كلاب» هم سوءتفاهمي است كه در دوبي رخ داد و من را به خاطر چند قرص آسپرين و سرماخوردگي دستگير كردند و خلاصه چهار شب من را بازداشت كردند.
«آن رسيد لعنتي» يا رمان ديگرتان به نمايشگاه كتاب امسال ميرسد؟
احتمالا ميرسند، اما از كتابهاي خاطرات خبر ندارم كه مجوز گرفتهاند يا نه.
از كتابها و ترجمههاي ديگرتان در نمايشگاه امسال چاپ جديدي منتشر خواهد شد؟
اطلاعي ندارم. دو رمان و چندتا كتاب ترجمه دارم. ميدانم كه كتاب «جهان هولوگرافيك» تا الان به چاپ چهلم رسيده و فكر ميكنم كه چاپ جديدتر آن اين روزها بيرون بيايد.
شما فيلم ميسازيد و حرفه اصليتان كارگرداني است و در كنار آن كار ترجمه و كارگرداني تئاتر هم ميكنيد. چرا سراغ نوشتن رمان رفتيد؟ داستاننويسي چه ويژگي داشت كه با فيلمسازي نميشد بيانش كرد؟
هركسي ميتواند در عين حال چند كار را همزمان انجام دهد و مجبور نيست كه تنها در يك حوزه كار كند. در واقع من بيشتر نويسندهام و تمام سناريوهايم را هم خودم نوشتهام. هميشه آرزويم اين بوده كه يك رماننويس شوم و بنويسم. در اين ميان به سينما هم خيلي علاقه داشتم. اما شما تا بخواهيد يك فيلمي را شروع كنيد و به سرانجام برسانيد يكي دو سال زمان ميبرد. در اين بين شما چه كار بايد كنيد؟ من ترجيح ميدهم بنشينم رمان بنويسم و ترجمه كنم.
ارسال نظر