گود؛ تاريخي يا تخيلي؟
پارسینه: منتشر شده در روزنامه شرق 23-2-1395
تعطيلات عيد فرصتي پيش آمد تا كتاب گود نوشته آقای مهدی افشارنیک را بخوانم. رماني سياسي كه موضوع آن به هر دليلي از تعلقات خاطر نسل ماست. نسلي كه در انقلاب بوده و اكنون در پي بازتعريف وضعيت گذشته نيز هست. مشكلي كه كتاب برای من داشت، سخت بودن برقراري ارتباط با خط داستان كتاب در چند بخش اوليه آن بود. هرچند اين ایراد پس از خواندن حدود 70 صفحه برطرف ميشود. ضعفي كه به دليل طرح موضوعات گوناگون و موازي با تاريخهاي پس و پيش و نيز تنوع اشخاص برای خواننده ايجاد ميشود. مشكل ديگري كه از همان ابتدا توي ذوق ميزند لحن كتاب است كه چندان تناسبي با خط اصلي داستان كه تصويري از تحول انقلابي در يك نسل از اين سرزمين است ندارد. لحن آن در واقع انعكاسي است از علاقه نويسنده به اين نوع ادبيات و شايد لازم بود براي چنين داستاني ادبيات فاخرتري انتخاب ميشد. نکته دیگر استفاده از اصطلاحاتی است که برای نسل امروز کمی نامانوس است و اگر ممکن بود در زیر صفحه معنای آن نوشته میشد خوب بود. هر چند نمیدانم چنین کار تا چه حد در رمان نویسی مرسوم است.
داستان گود، زندگي شهري با تاکید بر چند محله تهران و تحولات آن را طي چند دهه، بويژه یک دهه پيش و پس از انقلاب نشان ميدهد و نيز موضوعات محوري همچون انقلاب و جنگ رشته اصلي اين داستان است كه دانههاي وقايع در كنار اين رشته اصلي به يكديگر وصل و معنادار ميشوند. خواندن کتاب براي آشنايي با فضاي كلي دهههاي 1350 و 1360 کشور بویژه تهران و سوگيريهاي سياسي و اجتماعي و حتي تغيير جهت دادن افراد آموزنده است. ولي يكي دو نكته انتقادي نيز وجود دارد كه توجه به آن خالي از فايده نيست.
اولين مسأله مرز ميان عينيت و خيال است. وقتي كه يك رمان نوشته ميشود ممكن است، هيچ بخشي از آن در واقعيت رخ نداده باشد و يا هيچ يك از افرادش واقعي نباشند. خواننده اين را ميداند، و با علم به اين موضوع رمان را ميخواند. و يا اگر هم واقعيتي وجود داشته است، آن را بيش از آنكه در قالب مستند و تاريخي به رمان وارد كند، در قالب رمان استفاده ميكند. براي نمونه در رمان كليدر ممكن است (مطمئن نيستم يا اطلاعي ندارم) برخي از اتفاقات آن ريشههايي در واقعيت داشته باشد، ولي خواننده آن را در قالب رمان درك كرده و ميخواند و نه به عنوان يك متنِ مستندِ تاريخي. در حالي كه در رمان گود، ترور شريف واقفي به طور كامل تاريخي و حتي با استفاده از منابع مستند به تصوير كشيده شده است، ولي در ادامه ترور يكي ديگر از اعضاي هسته اصلی داستان، به دست گروه تقي شهرام آمده، که تاكنون در گزارشهاي رسمي ديده نشده است، حداقل من نديدهام. يا درباره نحوه كشته شدن يكي ديگر از دختران گروه در روزهاي پس از انقلاب نيز تاكنون چيزي شنيده نشده است و بعيد است كه چنين واقعهاي رخ داده باشد. در حقيقت مشكل در اصل تصويرپردازي اين وقایع نيست، در فهم خواننده نسبت به
واقعي بودن رخدادها يا خيالي بودن آن است. اين مشكل براي ساير شخصيتهاي تاريخي رمان كه خواننده متوجه ميشود چه كساني هستند؛ نيز صادق است. بايد مرز ميان تاريخنويسي و رماننويسي را رعايت كرد. خواننده ممكن است رمان را بخواند و لذت ببرد و استفاده كند بدون اينكه نيازي باشد كه شخصيتها يا رخدادهاي آن واقعي باشند. ولي اگر قرار باشد یک متن تاريخی بخوانيم قضيه متفاوت خواهد شد.
نكته ديگري كه كمي ايجاد مشكل ميكند وارد شدن موضوعات متنوع در سير داستان است، موضوعاتي كه به نظر ميرسد نويسنده عجله داشته آنها را حتماً در همين داستان بنويسد، در حالي كه هركدام آنها ميتوانست در زمينههاي ديگر و داستانهاي بعدي به كار آيد.
آنچه كه گفته شد ايراداتي بود كه به نظرم رسيد، ولي محاسن آن فراوان است، تصويري كه از روابط اجتماعي و گروههاي شغلي و مسأله بازارچه و محله و ارتقاي طبقاتي افراد ميدهد، قابل درك و براي خواننده جذاب است. تصويري كه از جنگ ظفار و برخورد تبليغاتي رژيم گذشته با آن در كنار جنگ 8 ساله ميدهد، آموزنده است. نحوه و سير حركت دو عضو گروه انقلابي كه پس از انقلاب از يكديگر جدا ميشوند و تا عمليات مرصاد يكديگر را دوباره ميبينند و ديدار بعدي آنان در دهه هشتاد نيز نشاندهنده سير تحول يك نسل است. نسلي كه عليه شاه متحد شدند، پس از آن راهشان جدا شد و يكديگر را كشتند، و اكنون دوباره از مسير ديگري به درك متقابل ميرسند.
عباس عبدی
ارسال نظر