امام سجاد(ع)؛ بزرگ مبّلغ و میراثدار قیام عاشورا
پارسینه: سیدالشهدا(ع) مأموریت خویش را در عاشورا به بهترین نحو انجام داد، حضرت زینالعابدین(ع) از ظهر عاشورا بهعنوان حجت خدا در کنار حضرت زینب(س)، میراثدار واقعه کربلا بود و تفکر شیعی را از نو پایهگذاری کرد و بهعنوان بزرگ مبّلغ قیام عاشورا از پیام واقعه عاشورا حفاظت کرد تا اسلام از بین نرود.
امام سجاد(ع) جزو افرادی بودند که در تمام عرصههای واقعه مهم تاریخ اسلام حضور داشتند و از آنجاکه خداوند متعال خواستار حضور امام معصوم در زمین برای ارشاد مردم است ایشان در این رخداد مهم به بیماری مصلحتی مبتلا شدند تا رشته امتداد امامت و ولایت در زمین گسسته نشود و ایشان در این جنگ نابرابر از فتنه آشوبگران کوفی در امان باشند.
به روایتی شهادت این امام عظیمالشأن در روز دوازدهم محرمالحرام و به روایتی دیگر در ۲۵ محرمالحرام واقع شده است، افزود: همه مورخان بر این باورند که امام سجاد(ع) در صحنه کربلا کسالت داشت و این بیماری نیز حکمت و مصلحت الهی برای امت اسلام بوده تا تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) باشد که از کربلا زنده بازگشت تا پرچمدار هدایت امت محسوب شود و پس از قیام عاشورا، وظیفه سنگین انتقال رسالت قیام عاشورا برعهده این امام قرار گرفت و او خود همت گمارد تا یاد و خاطره حماسهسازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامی بارور سازد.
اگر امام سجاد(ع) در واقعه کربلا به شهادت میرسید نهضت امام حسین(ع) همانجا خاموش میشد و به گوش جهانیان نمیرسید و اگر اسلام زنده است به برکت خون سیدالشهدا(ع) و پاسداری حضرت سجاد(ع) و زینب کبری(س) میباشد.
یکیاز رسالتهای بسیار مهم امام سجاد(ع) حفظ دین در زمان خود و انتشار فرهنگ عاشورا به نسلهای بعد بود و با مطالعه زندگی این امام همام متوجه میشویم که ایشان یکی از شیوههایی که اتخاذ کردند زنده نگه داشتن یاد امام حسین(ع) است که در آن دوران بسیار مهم تلقی میشد.
امام سجاد(ع) در متن وقایع عاشورا حضور داشت و تمام حوادث تلخ را در عین بیماری و مشکلات سخت جسمی از نزدیک مشاهده کرد؛ لذا اگر سخنرانیها و پیامرسانیهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) نبود، قیام امام حسین(ع) هیچ پیامرسانی نداشت و محو میشد.
امام سجاد(ع) میراثدار واقعه کربلا
به روایتی شهادت این امام عظیمالشأن در روز دوازدهم محرمالحرام و به روایتی دیگر در ۲۵ محرمالحرام واقع شده است، افزود: همه مورخان بر این باورند که امام سجاد(ع) در صحنه کربلا کسالت داشت و این بیماری نیز حکمت و مصلحت الهی برای امت اسلام بوده تا تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) باشد که از کربلا زنده بازگشت تا پرچمدار هدایت امت محسوب شود و پس از قیام عاشورا، وظیفه سنگین انتقال رسالت قیام عاشورا برعهده این امام قرار گرفت و او خود همت گمارد تا یاد و خاطره حماسهسازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامی بارور سازد.
اگر امام سجاد(ع) در واقعه کربلا به شهادت میرسید نهضت امام حسین(ع) همانجا خاموش میشد و به گوش جهانیان نمیرسید و اگر اسلام زنده است به برکت خون سیدالشهدا(ع) و پاسداری حضرت سجاد(ع) و زینب کبری(س) میباشد.
یکیاز رسالتهای بسیار مهم امام سجاد(ع) حفظ دین در زمان خود و انتشار فرهنگ عاشورا به نسلهای بعد بود و با مطالعه زندگی این امام همام متوجه میشویم که ایشان یکی از شیوههایی که اتخاذ کردند زنده نگه داشتن یاد امام حسین(ع) است که در آن دوران بسیار مهم تلقی میشد.
امام سجاد(ع) در متن وقایع عاشورا حضور داشت و تمام حوادث تلخ را در عین بیماری و مشکلات سخت جسمی از نزدیک مشاهده کرد؛ لذا اگر سخنرانیها و پیامرسانیهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) نبود، قیام امام حسین(ع) هیچ پیامرسانی نداشت و محو میشد.
امام سجاد(ع) میراثدار واقعه کربلا
سیدالشهدا(ع) مأموریت خویش را در عاشورا به بهترین نحو انجام داد، حضرت زینالعابدین(ع) از ظهر عاشورا بهعنوان حجت خدا در کنار حضرت زینب(س)، میراثدار واقعه کربلا بود و تفکر شیعی را از نو پایهگذاری کرد و از پیام واقعه عاشورا حفاظت کرد تا اسلام از بین نرود.
صحیفه سجادیه اثر بینظیری بعد از نهجالبلاغه است که در قالب بسیار زیبا و فراگیر دعا برای همگان قابل استفاده است و نقطه عطفی در تاریخ اسلام بهشمار میرود که این کتاب معنوی، اخلاقی و عرفانی همه چیز را برای بهرهگیری انسانها مطرح کرده است.
امروز همه مؤمنان با الگوبرداری از ابعاد شخصیت حضرت زینالعابدین(ع) میتوانند سعادت دنیا و آخرت را برای خود رقم بزنند.برخی از مورخان معتقدند که امام زینالعابدین(ع) در واقعه جانگداز و خونین کربلا ۲۴ ساله بوده است و بعضی دیگر نوشتهاند که از سن مبارکش ۲۲ سال میگذشت. محمد بن سعد در کتابش مینویسد: «علی بن الحسین(ع) در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش ۲۳ سال می گذشت. فرزند ایشان، امام محمدباقر(ع) که امام سجاد(ع) از کربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زینالعابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسولالله(ع) از فاطمهزهرا(س) در ذریه امام حسین(ع) به امام سجاد(ع) و اولاد او منحصر گردید».
شیخ مفید در این باره میگوید: «همین که امام حسین(ع) شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) نیز حمله برد. امام زینالعابدین در بستر بیماری به سر میبرد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالیکه از بیماری رنج میبرد با اهل بیت به کوفه انتقال داد».
امام سجاد(ع) در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی ـ بنا به مشیت الهی ـ بیمار بود و پس از بهبودی، مدت ۳۵ سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. اینکه برخی این امام همام را دائمالمریض معرفی کردهاند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم(ع) و فداکاریهای ایشان بیتوجهی کردهاند.
نقش امام سجاد(ع) در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
از آنجا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنیامیه داشت و مشروعیت آنرا زیر سؤال برده بود و نیز برای اینکه این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال میکرد. ظلمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا بهقدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آنرا فراموش نکردند.
هر وقت امام میخواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب میافتاد، اشک از چشمانش سرازیر میشد. هنگامیکه سبب گریه آن حضرت را میپرسیدند، میفرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالیکه یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند».
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد(ع) با سخنرانی و خطبههای آتشین خود توانست نهضت حقطلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
امام سجاد(ع) تنها سفیر بازمانده کربلا
پس از عاشورا حضرت سجاد(ع) را همراه دیگر اسرا بهسوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را ۶۴ نفر تا ۸۴ نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را ۱۲ تا ۱۴ نفر نوشتهاند که با چهل شتر ـ که هر شتر هودجی بیسر پوش بر آنها بسته بودند ـ حمل میشدند. همه آنها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند.
تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجاد(ع) بود. دشمن نسبت به ایشان سختگیرتر عمل میکرد. آن چنانکه مورخان نوشتهاند: امام زینالعابدین(ع) را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دستهای مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند.
بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال ۶۱ ه. ق ذکر کردهاند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشتهاند.
خطبهها و سخنرانیهای امام سجاد(ع)
امام زینالعابدین(ع) در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت؛ بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین(ع) از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام(ع) سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبراکرم(ص) درود فرستاد و سپس چنین فرمود: «ای مردم! آنکه مرا میشناسد که میشناسد و آنکه مرا نمیشناسد، من علی فرزند حسین(ع) هستم؛ همانکه در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بیآنکه جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند! من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک و آرامش او ربوده شد و مالش به غارت و خاندانش به اسارت رفت. من فرزند اویم که [دشمنان انبوه محاصرهاش کردند و در تنهایی و بییاوری بیآنکه کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست». امام افزود: «هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامههایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و
[در نامههایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیدهاید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله(ص) خواهید نگریست؟».
سخنان امام چهارم که به اینجا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند و وجدانهای خفته برای چندمین بار بیدار شد. آنها یکدیگر را سرزنش میکردند و به همدیگر میگفتند: تباه شدید و نمیدانید.
امام سجاد(ع) در ادامه سخنانش فرمود: «خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و بهخاطر خدا و رسول به آنچه میگویم عمل کند، زیرا روش رسول خدا(ص) برای ما الگویی شایسته است» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».
قبل از اینکه سخنان حضرت به پایان برسد، کوفیان ابراز همدردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند: ای فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم. با هر که فرمان دهی میجنگیم. با هر که دستور دهی صلح میکنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان میگیریم.
امام زینالعابدین(ع) در پاسخ سخنان ندامتآمیز و شعارگونه کوفیان فرمود: «هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایتهای سرابگونه شما را نخواهم خورد) ای خیانتکاران دغلباز، ای اسیران شهوت و آز. میخواهید همان پیمانشکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟».
وی ادامه داد: «نه به خدا سوگند، هنوز زخمی را که زدهاید، خونفشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها گلوگیر و اندوه من تسکینناپذیر است. از شما کوفیان میخواهم نه با ما باشید و نه علیه ما».
امام سجاد(ع) با این سخنان، مُهر بیاعتباری و بیوفایی را بر پیشانی آنها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعلهور ساخت و با این سخنان بر ندامت آنها افزود: «اگر حسین(ع) کشته شد، چندان شگفت نیست، چراکه پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین(ع) روا داشتند، شادمان نباشید. آنچه گذشت واقعهای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند».
خطبههای امام سجاد(ع) در مجلس عبیدالله بنزیاد
سخنان امام چهارم که به اینجا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند و وجدانهای خفته برای چندمین بار بیدار شد. آنها یکدیگر را سرزنش میکردند و به همدیگر میگفتند: تباه شدید و نمیدانید.
امام سجاد(ع) در ادامه سخنانش فرمود: «خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و بهخاطر خدا و رسول به آنچه میگویم عمل کند، زیرا روش رسول خدا(ص) برای ما الگویی شایسته است» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة».
قبل از اینکه سخنان حضرت به پایان برسد، کوفیان ابراز همدردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند: ای فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم؛ از این پس مطیع فرامین تو هستیم. با هر که فرمان دهی میجنگیم. با هر که دستور دهی صلح میکنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان میگیریم.
امام زینالعابدین(ع) در پاسخ سخنان ندامتآمیز و شعارگونه کوفیان فرمود: «هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایتهای سرابگونه شما را نخواهم خورد) ای خیانتکاران دغلباز، ای اسیران شهوت و آز. میخواهید همان پیمانشکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟».
وی ادامه داد: «نه به خدا سوگند، هنوز زخمی را که زدهاید، خونفشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها گلوگیر و اندوه من تسکینناپذیر است. از شما کوفیان میخواهم نه با ما باشید و نه علیه ما».
امام سجاد(ع) با این سخنان، مُهر بیاعتباری و بیوفایی را بر پیشانی آنها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعلهور ساخت و با این سخنان بر ندامت آنها افزود: «اگر حسین(ع) کشته شد، چندان شگفت نیست، چراکه پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهای برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آنچه نسبت به حسین(ع) روا داشتند، شادمان نباشید. آنچه گذشت واقعهای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند».
خطبههای امام سجاد(ع) در مجلس عبیدالله بنزیاد
حضور امام زینالعابدین(ع) در جمع اسرای کربلا، چشمگیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهمترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود. عبیدالله که تصور میکرد در حادثه کربلا مردی نمانده و همه آنان به قتل رسیدهاند، از مأموران خود در این باره پرسید و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد(ع)، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبراکرم(ص) بهویژه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بود که نمیتوانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب باشد.
طبری، مورخ مشهور آورده است: «با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجاد(ع) رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین(ع) را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین(ع) لحظهای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام گفت: چرا پاسخ نمیدهی؟
امام سجاد فرمود: «خداوند جانها را به هنگام مرگ دریافت میکند، هیچ انسانی نمیمیرد مگر به اذن الهی».
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین(ع) را نیز به شهادت رسانند، ولی حضرت زینب کبری(س) فریاد برآورد: «ای ابنزیاد! آن همه از خونهای ما که ریختهای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا، اگر میخواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.» شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب(س) سبب شد تا ابنزیاد از کشتن امام زینالعابدین منصرف شود.
امام سجاد(ع) در مسیر شام
در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین(ع) بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین(ع) باقی بود. کسانیکه مأموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذیالجوشن بودند. و تنها چهل نفر از سپاه ابنزیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند.
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. هنگامیکه کاروان اهلبیت(ع) به منزل «سفاخ» رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آنجا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی ـاز اصحاب رسول الله از موضوع شهادت امام حسین(ع) و اسارت اهلبیت وی آگاه شود و فرمایشات رسولالله درباره محبت رسول اکرم نسبت به امام حسین را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند.
در برخی از منابع تاریخی آوردهاند: قافله اسیران اهلبیت(ع)از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیکتر میشد، مردمانش از اهلبیت(ع) دورتر بودند و شناخت آنها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.
سلطه بنیامیه بر این مناطق، اجازه نمیداد تا راویان و سخنگویان، فضائل اهل بیت و مناقب علی بن ابیطالب را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند. از این جهت دور از انتظار نمینمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهلبیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه اینکه قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تأسفآور کودکان شلاق خورده و بچههای پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهههای مردم بیخبر از همه جا و سخنان شماتتآمیز آنها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا! در اینجا بود که دختر امیرالمؤمنین،امکلثوم، با مشاهده این وضعیت به آنها چنین نفرین کرد: «خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمیکنند بر شما مسلط گرداند».
سخنان اسوه زهد و تقوا در بعلبک
حضرت امام سجاد(ع) در حالیکه قطرات اشک بر چهرهاش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبک چنین فرمود: «آری روزگار است و شگفتیهای پایانناپذیر و مصیبتهای مداوم آن؛ ای کاش میدانستم کشمکشهای گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه میبرد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمیتابد!
ما را بر پشت شتران برهنه سیر میدهد. در حالیکه سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواریهای راه در امان میدارند! گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفتهایم! وای بر شما، ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید».
امام سجاد(ع) در مجلس یزید
یزید بن معاویه که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا میدانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهلبیت(ع) را وارد کنند و او اهلبیت را تحقیر کند. مأموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین(ع) را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد.
کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زینالعابدین(ع) سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود: «ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟».
امام سجاد(ع) با کوتاهترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل میکند. مردم شام که یزید را خلیفه رسولالله میدانستند و برای پیامبراکرم(ص) احترام قائل بودند، با این فرمایش امام سجاد از خود میپرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام سجاد(ع) چنان ضربهای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زینالعابدین باز کنند.
یزید همچنان مست غرور است. چون مأموران سر سیدالشهدا را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست: «[شمشیرها] سر مردانی را میشکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه میتوان کرد که] آنان در دشمنی و کینهتوزی پیشدستی کردند!».
امام سجاد(ع) در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند میفرماید: «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جانهای شما مگر آنکه در لوح محفوظ است پیش از آنکه آن را پدید آریم. بهدرستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد».
یزید که منظور امام سجاد(ع) و پیام آیه را دریافته بود، بهشدت خشمگین شد و در حالیکه با ریش خود بازی میکرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست: «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دستآوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو میکند» و سپس خطاب به علی بن الحسین(ع) گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی.
امام سجاد(ع) مجددً آیه «ما اصابکم من مصیبة» را تلاوت کرد.یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجدداً آیهای را خواند که قبلاً متعرض آن شده بود.
یزید انتظار داشت که امام سجاد(ع) در برابر اهانتها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود: «طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا میداند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمیکنیم».
یزید که به بنبست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.
علی بن الحسین(ع) فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از اینکه به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسولالله(ص) در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر میدانستی چه کردهای و بر سر پدر و برادر و عموزادهها و خاندان من چه آوردهای به کوهها میگریختی و بر ریگها میخفتی و بانگ و فریاد بر میداشتی».
یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین(ع) و حضرت علی(ع) بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد. امام سجاد(ع) از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود: «خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد».
هنگامیکه سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد(ع) خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آنچه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم». ابتدا یزید رضایت نداد تا اینکه بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام(ع) اجازه داد و گفت: منبر برو و از آنچه پدرت کرد، معذرت بخواه.
امام سجاد(ع) از پله منبر بالا رفت و خطبهای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد و گفت: «من فرزند مکه و منایم. من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم. من فرزند علی مرتضایم. من فرزند فاطمه زهرایم...».
امام زینالعابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آنجا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحتتاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از اینرو برای قطع کردن سخنان امام سجاد(ع) به مؤذن دستور اذان داد. مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه میشنیدند، اذان گفت.
وقتی به اشهد ان محمداً رسول الله(ص) رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمد(ص) که هماکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبر جد توست، دروغ گفتهای و کفر ورزیدهای و اگر باور داری که پیامبر(ص) جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟».
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را بهنحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.
منبع: ایکنا
ارسال نظر