تنها فرانسه نیست كه میمیرد
پارسینه: ایرن نمیروفسكی، 39 سال بیشتر عمر نكرد. اما نمیروفسكی، كه پیش از مرگ، آثاری از جمله «داوید گولدر» را منتشر كرده بود و تا حدی در جامعه ادبی فرانسه شناخته شده بود، در سال های 41 و 42 دست به نگارش اثری سترگ زد: «سوییت فرانسوی».
داستانی كه قرار بوده در پنج بخش، با الهام از سمفونی پنجم بتهوون، نوشته شود، اما سرنوشت به نمیروفسكی اجازه پایان دادن به این شاخص ترین اثرش را نمی دهد و او تنها می تواند دو بخش از این داستان را به پایان برساند: «توفان در ماه ژوئن» و «Dolce». نمیروفسكی در 1926 با جوانی به اسم میشل اپستین ازدواج می كند و ثمره این ازدواج، دو دختر هستند به نام های دنیز و الیزابت.
دخترانی كه به فاصله كمی بعد از دستگیری مادرشان و فرستادن او به اردوگاه مرگ، پدر را نیز كه در نامه یی به مارشال پتن، خواستار جایگزینی خود به جای همسرش در اردوگاه كار اجباری شده بود، به همان طریق مادر، از دست می دهند.
نهایتا دنیز و الیزابت كه آوارگی، سرنوشت شان شده بود، چمدانی از یادگاری های مادر را با خود به دوش گرفتند و هر بار مدتی را در شهری گذراندند.
سال ها بعد كه به سراغ محتویات یادداشت های مادر می روند با دست نوشته هایی با خط ریز در دفتری چرمی مواجه می شوند. این رویارویی سهمگین دختران با ارثیه مادر، موجب كشف «سوییت فرانسوی» می شود و انتشار این اثر پس از چند دهه از زمان نگارش آن را، به دنبال می آورد.
بدون شك اگر نمیروفسكی این مهلت را می یافت تا این اثر مهم خود را آن طور كه در نظر داشته به پایان برساند، اكنون شاهد شاهكاری كامل و بی نظیر می بودیم. هرچند در همین دو بخش هم، می توان ردپای یك اثر ماندگار را مشاهده كرد.
شاهكاری كه تمام قد در مقابل پدیده های شومی از جمله جنگ، اشغال، مهاجرت و فقر می ایستد و آنها را محكوم می كند.
نمیروفسكی كه خود نیز سال های جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه را تجربه كرده بود، به زیبایی هرچه تمام تر، حجم نابودی های ناشی از این جنگ خانمانسوز را به تصویر می كشد. «سوییت» در موسیقی به اصطلاحی گفته می شود كه از چند قطعه كه همگی در یك مایه هستند تشكیل شده است.
این انتخاب از سوی نمیروفسكی كاملاآگاهانه بوده چراكه او در بخش اول كتاب، چند خانواده را به مثابه همان قطعه های موسیقایی در كنار هم قرار می دهد. خانواده هایی كه در یك محور با هم مشتركند: جنگ و اشغال. همه این خانواده ها به نوعی درگیر این جنگ هستند.
همه شان مجبور به مهاجرت می شوند. با فقر و قحطی ناشی از جنگ دست و پنجه نرم می كنند. فرزندان شان راهی جنگ می شوند و برخی شان هیچگاه به خانه برنمی گردند.
ورود آلمان ها به فرانسه و اشغال پاریس و شهرهای دیگر به دست نیروهای رایش سوم. اما در بخش دوم كتاب، «Dolce» كه آن نیز اصطلاحی است در موسیقی و اشاره به آهنگی دارد كه باید آرام و لطیف اجرا شود، نمیروفسكی به پس از روزهای اشغال و استقرار نیروهای آلمانی در فرانسه می پردازد و وقایعی كه برای یكی، دو خانواده در روستاهای حومه پاریس رخ می دهد.
هرچند همچنان داستان در ارتباطی مشخص با شخصیت های بخش اول قرار دارد، ارتباطی منطقی كه خط و اصل آنها با شخصیت های محوری بخش دوم است. در واقع می توان موسیقی را به نوعی شاكله اصلی این داستان قرار داد. نمیروفسكی در قامت یك آهنگساز خبره، قطعات را در كنار هم تنظیم كرده و اثری واحد و در عین حال شنیدنی را خلق كرده است.
ضمن اینكه در ابتدای داستان نیز نمیروفسكی اشارات كوتاهی به این اثر معروف تولستوی و همچنین شخصیت «شاهزاده آندره» می كند
ضمن اینكه در ابتدای داستان نیز نمیروفسكی اشارات كوتاهی به این اثر معروف تولستوی و همچنین شخصیت «شاهزاده آندره» می كند. در ادامه نیز می شود نشانه های مشخصی از این تاثیرپذیری و اشتراك را دید. در «جنگ و صلح» با خانواده هایی از طبقات مختلف جامعه روسی مواجهیم كه كشورشان در جنگ با فرانسه تحت رهبری ناپلئون بناپارت قرار گرفته است.
فرانسه به روسیه حمله كرده و آن را به اشغال خود درآورده است. با این تفاوت كه آن حمله معروف و تاریخی در زمستان رخ می دهد و نهایتا سرمای روسیه سربازان فرانسوی را از پا در می آورد، اما اینجا در فرانسه تابستان است و نیروهای آلمانی اتفاقا به عیش و نوش پس از پیروزی نیز می پردازند. اما «سوییت فرانسوی» در چیزهای دیگری با «جنگ و صلح» مشترك است: جنگ، آوارگی خانواده هایی از طبقات مختلف، فقر و بیچارگی. در «سوییت فرانسوی» نمیروفسكی خانواده هایی از طبقات مختلف را در داستان خود وارد كرده است. از خانواده پرجمعیت پریكان ها كه تلخ ترین سرنوشت ها را پیدا می كنند، تا خانواده میشو كه كارمندانی ساده از طبقه متوسط هستند و از پسرشان كه در جنگ است، بی خبرند.
از خانواده گابریل كرت نویسنده كه نمیروفسكی نوعی تبختر و خودبزرگ بینی آزاردهنده را نیز در شخصیت این آقای نویسنده جاری كرده است، تا مرد تنهایی مثل شارل لانژله كه سرنوشتی جز مرگ در انتظار او نیست.
از ژان ماری میشو تا خواهران ساباری، از لوسیل آنژلیه و افسر آلمانی، تا بنوا ساباری! با این كار، می توان به نوعی فرانسه پس از اشغال را به طور كامل در این اثر مورد بررسی قرار داد.
نمیروفسكی با همین هدف است كه این شخصیت ها را در كنار هم می چیند و اتفاقا موفق می شود تا تصویری واضح و دقیق از آدم هایی به دست بدهد كه هركدام در نتیجه جنگ و اشغال، عكس العمل هایی متفاوت از خود نشان داده اند و هر كدام نیز سرنوشتی متفاوت داشته اند.
این به نوعی دست تقدیر بوده تا «سوییت فرانسوی» را از نابودی و فنا نجات دهد و نهایتا دهه ها بعد آن را به مرحله انتشار برساند.
تقدیری كه در طرف دیگر ماجرا، تاریخی را رقم زده كه صفحات زیادی از آن پر شده با جنگ و غارت و خونریزی و مرگ و اشغال. تاریخی كه تصویری آنچنان دلچسب از خود باقی نگذاشته، چه نگاهی تقدیری به آن داشته باشیم و چه نه.
اما همین تقدیر است كه این رمان را نجات می دهد تا استشهادی دیگر بر محكومیت تاریخی همان جنایات به ثبت برساند.
تا نشان دهد كه در راستای همان تصویر های دلخراش، چه زندگی ها كه نابود نشده اند، چه انسان ها كه از بین نرفته اند و چه سرنوشت ها كه محتوم به فنا نگشته اند.
منبع: اعتماد / نویسنده: امین علی اكبری
ارسال نظر