حملات سیاهی لشگرهای فیسبوکی "نفد" نیست!
پارسینه: میتوان به شیوه سلطنت طلبها و چپهای (تازه از خواب برخاسته) حاکمیت را به عنوان دال اصلی این مشکلات مطرح کنیم و خود را از داشتن نقشی در بوجود آمدن این وضعیت تبرئه نماییم.
پارسینه/محمد تاجاحمدی : "یک کاریکاتوریست به جرم کشیدن کاریکاتور یکی از نمایندگان مجلس به شلاق محکوم شد.یک منتقد عکاسی بخاطر انتقاد از پروژه ی سازمان میراث فرهنگی در یک استان به شلاق محکوم شد.
از اکران عمومی یک فیلم اجتماعی بدلیل آنچه «سیاه نمایی» خوانده شده جلوگیری بعمل آمد.یک مستند اجتماعی به دلیل انتقادات از برخی رویه های مدیریتی در سازمان صدا و سیما توقیف شد.
پژوهشهای معاونت امور زنان ریاست جمهوری در دوران اصلاحات به دلیل پرداختن بی پرده به برخی مشکلات بانوان در دولت مهرورز «خمیر شد»
جملات بالا بخشی از واقعیتهای این سالهاست که با آب و تاب از سوی رسانههای اپوزیسیون مطرح میشود تا از قبل طرح این مسئله عدم مسامحه با منتقدان وضع موجود را به مخاطب بقبولانند.
هرچند که نمیتوان نسبت به اغراض این رسانهها و منابع مالی تامین کننده آنها اعتماد کرد و خوشبین بود اما چه بخواهیم و چه نخواهیم،ظرفیت پذیرش انتقاد در شرایط فعلی در کمترین میزان ممکن قرار دارد.
میتوان به شیوه سلطنت طلبها و چپهای (تازه از خواب برخاسته) حاکمیت را به عنوان دال اصلی این مشکلات مطرح کنیم و خود را از داشتن نقشی در بوجود آمدن این وضعیت تبرئه نماییم.
اما به باور نگارند در چنین شرایط متهم کردن نظام جمهوری اسلامی به عنوان عامل این نابسامانیها و بیظرفیتیها ؛ بیشتر از هرچیز استبداد و خودکامگی ما را میرساند و نه حاکمیت را. این ما هستیم که مسئولیت خود را نادیده گرفته و نهاد حکومت را عامل اصلی بروز مشکلات میدانیم.
بیشک نقش جامعه را نمیتوان در ضعف و ناکارامدی یک سیستم نادیده گرفت و همه چیز را به گردن سیستم اداره کننده جامعه انداخت. اینکار یعنی «فرار از مسئولیت مدنی و اجتماعی».
حدود نیم قرن پیش پدران ما قدم در راحتی گذاشتند که در افق آن «آزادی» را مشاهده میکردند. برای رسیدن به آزادی ؛ و استقلال ، جمهوری اسلامی به مثابه یک آلترناتیو مورد قبول عامه در 12 فروردین 1358 پذیرفته شد.
امروز وارد چهارمین دهه از انقلاب میشویم و هنوز هم خیلیهامان از انتقاد کردن میترسیم!
چرا که توان تحمل تبعات آنرا در خود نمیبینیم. حتی جرات شوخی (و انتقاد تلویحی) را هم از دست دادهایم. کارما به جایی رسیده که مجری محافظهکار برنامه نگاه یک با اضطراب و خجالت از مسئول مربوطه میپرسد : «جسارتا ناراحت نمیشوید اگر از شما انتقاد کنیم؟»
حقیقت اینست که این مشکل تنها به ضعفهای مدیران و صاحبان مناسب مربوط نیست. چند شبیست که رامبدجوان در برنامه خندوانه مسابقهای با عنوان «خنداننده برتر» را برگزار میکنند. متاسفانه این یک روال شده که بعد از اجرای هر برنامه یک گروه ، طبقه و یا طیف اجتماعی نقدها و شوخیها را به خود میگیرند و توهین تلقی میکنند و با راهانداختن دارو دستههای فیسبوکی و اینستاگرامی به جان هم میافتند.
یکی از مهمترین دلایل این مسئله تعریف نشدن جایگاهی برای «نقد اجتماعی» در الگوی ناخودآگاه جمعی مردم ایران است. مسئلهای که فراتر از حیطه اختیارات حکومت یا رسانه ی ملیست و دامنهای به وسعت 80 میلیون ایرانی دارد.
مردم ایران از طنز اجتماعی چیزی نمیدانند. آنها حفظ احترام را با (مدح و ثنای مطلق و بیمنطق) یکی میدانند و گمان میکنند اگر کسی به «خرده فرهنگهای نامناسب رایج در میان اقشار مختلف» ایرادی وارد کند و یا با آن شوخی نماید، به آنها توهین شده است. بنابراین نمایندگان خود؛ جراید خود و کاربران شبکههای اجتماعی خود را بهکار میگیرند تا به خیال خودشان «انتقام سختی از منتقد بگیرند» و او را سر جایش بنشانند.
یکی از اصلیترین مقصرین این نگاه غلط و آسیبزای فرهنگی صداوسیماست. که هیچگاه اجازه نداد تا طن اجتماعی و انتقادی در تلوزیون پخش شود. و در موارد محدودی چون همین استندآپهای خندوانه هم اگر کمدینی نقدی را مطرح میکند باید آمادگی هرنوع اقدام تلافی جویانهای را داشته باشد!
«از خود متشکری» و «خود منزه بینی» و اشتباه گرفتن «تکبر» با غرور جمعی در چنین موارد باعث میشود که حتی روزنامهنگاران و اهل فرهنگ هم که باید کمی جلوتر از دیدرس جامعه را ببینند، در امواج ایجاد شده گرفتار شوند و نفهمند که در حال ترویج استبداد جمعی هستند.
از سوی دیگر سیاهی لشگرهای فیسبوکی و یا اینستاگرامی پیادهنظام این جریان منحط اجتماعیست که هرگاه از بتهای فکری،فرهنگی و هنریشان انتقاد شود با تمام قوا به سمت منتقد هجوم میبرند.
این الگوی ناخودآگاهی غلط جمعی (که در دراز مدت باعث انحطاط خیلی از جوامع شده) عوام و خواص نمیشناسد. فرقی نمیکند شما دکتر باشید یا وکیل پایه یک، فرقی نمیکند شیرازی باشید یا قزوینی، فرقی نمیکند طرفدا تتلو باشید یا شجریان، مهم اینست که از نقد اجتماعی و یا طنز اجتماعی هیچ درک درستی وجود ندارد.
متاسفانه مردم ما ترجیح میدهند به لودگی و هزل بخندند و عرصه را بر طنازان تنگ نمایند.
این مشکل از دوران عبیدزاکانی وجود داشته و هنوز هم و در کمال صلابت در خرد جمعی ما وجود دارد.
ما مردمی هستیم که تمایلی به مشاهده نقائص و ایرادات خود و یا الگوهایمان را نداریم. این الگوها که بعضا ذهنی و کاملا انتزاعی هستند و برخی هم عینی هستند و در شخص یا نهاد خاصی شکل میگیرند عموما یا سیاه ِ سیاه هستند و یا سفید ِ سفید! حد وسطی وجود ندارد و اگر خدای نکرده کسی بخواهد در میانهی این ماجرا قرار بگیرد، باید هزینههای بسیاری بپردازد.
از اکران عمومی یک فیلم اجتماعی بدلیل آنچه «سیاه نمایی» خوانده شده جلوگیری بعمل آمد.یک مستند اجتماعی به دلیل انتقادات از برخی رویه های مدیریتی در سازمان صدا و سیما توقیف شد.
پژوهشهای معاونت امور زنان ریاست جمهوری در دوران اصلاحات به دلیل پرداختن بی پرده به برخی مشکلات بانوان در دولت مهرورز «خمیر شد»
جملات بالا بخشی از واقعیتهای این سالهاست که با آب و تاب از سوی رسانههای اپوزیسیون مطرح میشود تا از قبل طرح این مسئله عدم مسامحه با منتقدان وضع موجود را به مخاطب بقبولانند.
هرچند که نمیتوان نسبت به اغراض این رسانهها و منابع مالی تامین کننده آنها اعتماد کرد و خوشبین بود اما چه بخواهیم و چه نخواهیم،ظرفیت پذیرش انتقاد در شرایط فعلی در کمترین میزان ممکن قرار دارد.
میتوان به شیوه سلطنت طلبها و چپهای (تازه از خواب برخاسته) حاکمیت را به عنوان دال اصلی این مشکلات مطرح کنیم و خود را از داشتن نقشی در بوجود آمدن این وضعیت تبرئه نماییم.
اما به باور نگارند در چنین شرایط متهم کردن نظام جمهوری اسلامی به عنوان عامل این نابسامانیها و بیظرفیتیها ؛ بیشتر از هرچیز استبداد و خودکامگی ما را میرساند و نه حاکمیت را. این ما هستیم که مسئولیت خود را نادیده گرفته و نهاد حکومت را عامل اصلی بروز مشکلات میدانیم.
بیشک نقش جامعه را نمیتوان در ضعف و ناکارامدی یک سیستم نادیده گرفت و همه چیز را به گردن سیستم اداره کننده جامعه انداخت. اینکار یعنی «فرار از مسئولیت مدنی و اجتماعی».
حدود نیم قرن پیش پدران ما قدم در راحتی گذاشتند که در افق آن «آزادی» را مشاهده میکردند. برای رسیدن به آزادی ؛ و استقلال ، جمهوری اسلامی به مثابه یک آلترناتیو مورد قبول عامه در 12 فروردین 1358 پذیرفته شد.
امروز وارد چهارمین دهه از انقلاب میشویم و هنوز هم خیلیهامان از انتقاد کردن میترسیم!
چرا که توان تحمل تبعات آنرا در خود نمیبینیم. حتی جرات شوخی (و انتقاد تلویحی) را هم از دست دادهایم. کارما به جایی رسیده که مجری محافظهکار برنامه نگاه یک با اضطراب و خجالت از مسئول مربوطه میپرسد : «جسارتا ناراحت نمیشوید اگر از شما انتقاد کنیم؟»
حقیقت اینست که این مشکل تنها به ضعفهای مدیران و صاحبان مناسب مربوط نیست. چند شبیست که رامبدجوان در برنامه خندوانه مسابقهای با عنوان «خنداننده برتر» را برگزار میکنند. متاسفانه این یک روال شده که بعد از اجرای هر برنامه یک گروه ، طبقه و یا طیف اجتماعی نقدها و شوخیها را به خود میگیرند و توهین تلقی میکنند و با راهانداختن دارو دستههای فیسبوکی و اینستاگرامی به جان هم میافتند.
یکی از مهمترین دلایل این مسئله تعریف نشدن جایگاهی برای «نقد اجتماعی» در الگوی ناخودآگاه جمعی مردم ایران است. مسئلهای که فراتر از حیطه اختیارات حکومت یا رسانه ی ملیست و دامنهای به وسعت 80 میلیون ایرانی دارد.
مردم ایران از طنز اجتماعی چیزی نمیدانند. آنها حفظ احترام را با (مدح و ثنای مطلق و بیمنطق) یکی میدانند و گمان میکنند اگر کسی به «خرده فرهنگهای نامناسب رایج در میان اقشار مختلف» ایرادی وارد کند و یا با آن شوخی نماید، به آنها توهین شده است. بنابراین نمایندگان خود؛ جراید خود و کاربران شبکههای اجتماعی خود را بهکار میگیرند تا به خیال خودشان «انتقام سختی از منتقد بگیرند» و او را سر جایش بنشانند.
یکی از اصلیترین مقصرین این نگاه غلط و آسیبزای فرهنگی صداوسیماست. که هیچگاه اجازه نداد تا طن اجتماعی و انتقادی در تلوزیون پخش شود. و در موارد محدودی چون همین استندآپهای خندوانه هم اگر کمدینی نقدی را مطرح میکند باید آمادگی هرنوع اقدام تلافی جویانهای را داشته باشد!
«از خود متشکری» و «خود منزه بینی» و اشتباه گرفتن «تکبر» با غرور جمعی در چنین موارد باعث میشود که حتی روزنامهنگاران و اهل فرهنگ هم که باید کمی جلوتر از دیدرس جامعه را ببینند، در امواج ایجاد شده گرفتار شوند و نفهمند که در حال ترویج استبداد جمعی هستند.
از سوی دیگر سیاهی لشگرهای فیسبوکی و یا اینستاگرامی پیادهنظام این جریان منحط اجتماعیست که هرگاه از بتهای فکری،فرهنگی و هنریشان انتقاد شود با تمام قوا به سمت منتقد هجوم میبرند.
این الگوی ناخودآگاهی غلط جمعی (که در دراز مدت باعث انحطاط خیلی از جوامع شده) عوام و خواص نمیشناسد. فرقی نمیکند شما دکتر باشید یا وکیل پایه یک، فرقی نمیکند شیرازی باشید یا قزوینی، فرقی نمیکند طرفدا تتلو باشید یا شجریان، مهم اینست که از نقد اجتماعی و یا طنز اجتماعی هیچ درک درستی وجود ندارد.
متاسفانه مردم ما ترجیح میدهند به لودگی و هزل بخندند و عرصه را بر طنازان تنگ نمایند.
این مشکل از دوران عبیدزاکانی وجود داشته و هنوز هم و در کمال صلابت در خرد جمعی ما وجود دارد.
ما مردمی هستیم که تمایلی به مشاهده نقائص و ایرادات خود و یا الگوهایمان را نداریم. این الگوها که بعضا ذهنی و کاملا انتزاعی هستند و برخی هم عینی هستند و در شخص یا نهاد خاصی شکل میگیرند عموما یا سیاه ِ سیاه هستند و یا سفید ِ سفید! حد وسطی وجود ندارد و اگر خدای نکرده کسی بخواهد در میانهی این ماجرا قرار بگیرد، باید هزینههای بسیاری بپردازد.
البته بعضيا بدشون نمياد بهشون حمله فيسبوكي بشه!
کدوم چپی تازه از خواب برخواسته؟!
چپ واقعی که 50 سال پیش بیدار بود شما خواب بودید قربون!
وقتی مردم امنیت و آزادی نداشته باشند و بصورت مخفی حرفشاون رو با هم بزنند اسمشون رو میذارن سیاه لشکر فیس بوکی.
شما اجازه بدید مردم با امنیت و آزادی حرف بزنن و حضور پیدا کنند اونوقت متوجه میشید اون مردمی که توی فیس بوک هستند سیاه لشکرن یا اقلیتی که همه چیز رو تو دستشون گرفتند و به مردم میگن سیاهی لشکر.
از خودمان شروع کنیم
معنی شوخی رو نمی فهمیم انتقاد رو هم دوست نداریم چرا باید از یه برنامه ای که برای شادی ملت ساخته شده این همه استنباط های غلط بشه؟اصلا شادی به ما نیومده