سخنان منتشر نشده شهید آوینی: اندوهی داریم که اندوه خوشی است
پارسینه: اندوهي داريم كه اندوه خوشي است اندوهي كه آدم دلش ميخواهد تمام دلش از آن پر باشد. آن اندوه و غمی که حافظ در شعرهایش به آن اشاره میکند، یا آن غمی که در روضه دنبالش میرویم، یکی است. ولی یک اندوه هم داریم که ریشهاش در یأس و قنوط است. آن اندوه اصلاً قابل تحمل نیست، تخدیر نفس بشر است.
پارسینه: متن ذيل بخشي از تحليل و رهيافتهاي شهيد سيدمرتضي آويني در موضوع هنر در غرب است كه در نمازخانه مجموعه روايت فتح، در جمع عدهاي از علاقهمندان و دوستداران هنر و تبليغات مطرح شده است:
امروزه تبلیغات در غرب جای هنر را گرفته است یعنی بدون هیچ شکی میشود گفت هنر در غرب مرده و به طور کلی اثری از هنر در غرب باقی نیست. از بعد رنسانس این اتفاق به تدریج افتاد و هنر در غرب از بین رفت. تا جایی که عقلم میرسد عرض میکنم که چرا از بین رفت.
آخرین پدیدههای هنری در غرب آپارت و پاپارت هستند. خودشان این اسمها را گذاشتهاند. آپارت از آپتیک است، یعنی آپتیک آرت و فقط به بازیهای بصری ختم میشود؛ بازیهای چشم آن هم فقط در حد فیزیک چشم، در حد قوه باصره ظاهری ما و مشخصاتی که دارد، یعنی با توجه به مشخصات فیزیکی چشم، بازیهای بصری اختراع کردهاند که اسم اینها را آرت ـ هنر ـ گذاشتهاند که اصلاً هنر نیست، مثلاً کارهای «وازرلی» را ببینید که خیلی هم مشهورند و از آنها زیاد صحبت میکنند و از او به عنوان بزرگترین هنرمندان غرب اسم میبرند.
در تلویزیون هم گاهی پشت گویندهها از تابلوهای او استفاده میکنند که در موزه هنرهای معاصر و جاهای منورالفکری هم هست. این کارها فقط مقداری کارهای بصریاند، مثلا خواسته کره را با تعداد دایره دربیاورد و با حالتهایی که به آنها داده، کره را تجسم کرده است؛ چیزهایی که ممکن است برای چشم قشنگ باشد ولی به هر ترتیب خودشان هم اسمش را با توجه به چیزی که هست، گذاشتهاند: «آپتیک آرت» یعنی هنر بصری. فقط هم مقداری بازی است. یعنی از محتوا به طور کامل خالی است و اصلاً محتوایی باقی نمانده است. از بازیهای چشمی چه چیزی دستگیر آدم میشود؟ تابلوهایی هست که از کنار نگاهشان میکنید، یک چیزند و از سوی دیگر که نگاه میکنید، چیز دیگر و به نسبت جهتهایی که میگیریم، صورتهای جدیدی دارند. در این تابلوها چه محتوایی هست؟
آثار خیلی ضعیفی موجودند، اما نه به این مفهوم که هنر باشند. پاپارت هم که میگویند چیزی در همین حد است. یعنی اصلاً ریشه این هنر تبلیغات است؛ تبلیغات تلویزیونی. یک مجسمه همبرگر جزو آثار هنریشان است که با گچ ساختهاند، کاملاً مثل همبرگر است. همان رنگها را هم به آن زدهاند؛ گوشت، پنیر، کاهو و ... خیلی بزرگ ساخته شدهاند. به کتابهای هنریشان مراجعه کنید ـ من دیدهام، کارم این بوده ـ این را به عنوان اثر هنری نمایش میدهند. پاپ از پاپیولار میآید، یعنی مردمی.
هنر مردمی آنها هم صرفاً ریشه در تبلیغات دارد و از آن نتیجه شدهاست. کاری به این معنا نداریم و نمیخواهیم به طور خاص درباره هنر غرب بحث کنیم. اصلاً کاری نداریم، چون هنری در غرب باقی نمانده است. دلیل این اتفاق کاملاً روشن است، چون هنر مستقیماً تجلی روح انسان است.
هنر مردمی آنها هم صرفاً ریشه در تبلیغات دارد و از آن نتیجه شدهاست. کاری به این معنا نداریم و نمیخواهیم به طور خاص درباره هنر غرب بحث کنیم. اصلاً کاری نداریم، چون هنری در غرب باقی نمانده است. دلیل این اتفاق کاملاً روشن است، چون هنر مستقیماً تجلی روح انسان است.
آثار هنری که از انسان ساطع میشوند، همان برتری روح انسان را دارند، یعنی همانقدر نسبت به حقیقت عالم و ذات مقدس پروردگار قرب و بعد دارند. از انسان کاملی همچون حضرت علی(ع)، نهجالبلاغه صادر میشود که البته گزیدهای از فرمایشات و خطبههای ایشان است، ولی به هر ترتیب مشخص است که کلیت آن چه بوده و در تعریف آن گفتهاند: «دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق». از انسان بدبختی مثل وازرلی هم صرفاً یکسری بازی بصری صادر میشود، چون تمدن غرب کلاً از محتوای هنری خالی شده است. محتوای هنر هم همان حقیقت عالم وجود است ولی در اینکه محتوای هنری مستقیماً تجلی روح بشر است، هیچ شکی نیست. بنابراین همان مرتبهای که روح نسبت به حقیقت عالم دارد، در اثر هنری ظاهر میشود و بههیچ وجه نمیشود کلک زد.
این که گفتم هنر، مستقیماً تجلی روح انسان است، منظورم این بود و میخواستم این استفاده را کنم که نهجالبلاغه حضرت علی(ع) هم در همین 28 حرف عربی است. از این 28 حرف خارج نیست. از کلمههای عربی هم خارج نیست. ایشان کلمههای جدیدی برای بیان مقاصدشان نیاورده، بلکه از همان کلمهها استفادههای جدیدی کردهاند؛ در همان 28 حرف و همان قالبها. حتی در همان وزنهای عروضی هم شعرهایی به ایشان نسبت دادهاند؛ همان وزنهای عروضی که عربها بهطور معمول شعر میگویند. اما این کجا و آن کجا؟
دلیلش چیست؟ دلیلش آن روحی است که پشت این معانی است. آن روحی که ریشه تجلی این کلمههاست. در موسیقی هم همینطور است. در موسیقی این چیزی که الان موجود است، جلسههای شبنشینی است که همه در فعل حرام صرف میشوند، اینها اصلاً بوی دود تریاک میدهند و بوی گند مشروب و عرق کشمش از آن بلند است.
اندوهي داريم كه اندوه خوشي است اندوهي كه آدم دلش ميخواهد تمام دلش از آن پر باشد. آن اندوه و غمی که حافظ در شعرهایش به آن اشاره میکند، یا آن غمی که در روضه دنبالش میرویم، یکی است. ولی یک اندوه هم داریم که ریشهاش در یأس و قنوط است. آن اندوه اصلاً قابل تحمل نیست، تخدیر نفس بشر است.
اندوهي داريم كه اندوه خوشي است اندوهي كه آدم دلش ميخواهد تمام دلش از آن پر باشد. آن اندوه و غمی که حافظ در شعرهایش به آن اشاره میکند، یا آن غمی که در روضه دنبالش میرویم، یکی است. ولی یک اندوه هم داریم که ریشهاش در یأس و قنوط است. آن اندوه اصلاً قابل تحمل نیست، تخدیر نفس بشر است.
ارسال نظر