بمب های پنهان زیر پوست شهر!
پارسینه: "پانسیون ها" را باید تلاقی معصومیت و محرومیت و غربت به حساب آورد،غریب سراهایی که به دلیل تنوع مشتریانش همیشه در معرض آسیب بوده اند.
پارسینه: طیف مشتریان معمول پانسیون ها این چنین است: بچه های طلاق، زنان مطلقه،کارمندهای مجرد، سالمندان بی خانه مان که با یک حقوق بازنشستگی فقط از عهده مخارج پانسیون برمی آیند، دانشجویان شهرستانی، زنان شاغل اما بی سرپرست و بدون خانواده، حتی عشق فیلمی هایی که از شهرستان ها برای شرکت در کلاس های بازیگری به تهران می آیند"
اما اتفاق دیگری در راه است، شانزده درصد جمعیت هر جامعه ای، آسیب دیده روانی تعریف می شوند و شش درصد "روان پریش"، به زبان خودمانی این شش درصد دوم، "روانپزشک لازم" هستند و باید حتما بستری و درمان شوند.
بارها گفته شده است که این وضع به معنی و مفهوم "دیوانه بودن" نیست، اما تابوهای ناشکسته هنوز همچنان محکم باقی مانده است و معمولا در جامعه ما تفکیکی بین "آسیب دیده روانی" و "دیوانه زنجیری" وجود ندارد، در این خصوص زیاد گفته شده و بسیار هم شنیده ایم، کلیشه گویی و نصیحت های فله ای و ... اما این قصه، یک روی دیگر هم دارد: یک خانواده متوسط و فقیر ایرانی وقتی با واقعیتی تلخ به نام "فرزند روانپریش" مواجه می شود چه می کند؟ مثلا فرزند روانپریشی که در معرض خودکشی، آزار دیگران، افسردگی شدید و ...است.
"ترس و تابوی مراجعه به پزشک روانی"، واهمه از آسیب دیدن دیگر اعضای خانواده، ترس از بایکوت فامیل و اطرافیان، ترس از آبرو بخاطر بستری شدن در مراکز روان درمانی، هزینه سرسام آور بستری شدن در کلینیک های مخصوص و... در این معادله ساده ترین و کم هزینه ترین جواب برای یک خانواده معمولی شهری چیست؟
متاسفانه، جواب ساده و شایعی -که کم کم به یک پدیده تبدیل می شود- یک کلمه ای است: "پانسیون"
اضافه شدن مخفیانه و بدون سر وصدای "روان پریش ها" به پانسیون ها، این غریب سراهای شهرهای بزرگ، می تواند هشداری برای روشن شدن چاشنی بمب های ناهنجاری زیر پوست شهر باشد.
شاید جای یک قانون در این زمینه خالی باشد: مسئولیت و الزام خانواده یک بیمار روانپریش برای معرفی بیمار به مراکز رسمی و نظارت بر پانسیون ها از منظر سلامت روانی متقاضی.
ارسال نظر