حملات ۱۱ سپتامبر؛ بلایی که آمریکا سر خودش آورد و شاید باز تکرار شود
پارسینه: امروز ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱ مصادف است با بیستمین سالگرد حملات تروریستی القاعده به خاک آمریکا که به واشنگتن بهانه داد برای آنچه نبرد علیه تروریسم میخواند، دو جنگ ویرانگر را در افغانستان و عراق آغاز کند. همزمانی سالگرد این رویداد با خروج تحقیرآمیز آمریکا از افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت موجب شده است تا بسیاری از تحلیلگران به جنبههای مختلف حملات ۱۱ سپتامبر و جنگ علیه ترور آمریکا بپردازند.
امروز ایالات متحده در افغانستان، ایران، لیبی، سوریه و یمن چیزی که بتوان به آن سفارتخانه گفت ندارد. این کشور تأثیر چندانی بر متحدان اسمی خود مانند پاکستان که دهها سال است به طالبان کمک میکند و عربستان سعودی که باعث طولانی شدن درگیری در یمن شده است هم ندارد. در عراق، جایی که تقریباً ۵۰۰۰ سرباز آمریکایی و متحدانش از سال ۲۰۰۳ جان خود را از دست داده اند، آمریکا باید این صحنه را تحمل کند که رهبران سیاسی عضویت خود در گروههای تحت حمایت ایران، که واشنگتن برخی از آنها را سازمانهای تروریستی میداند را به رخ بکشند.
بیست سال پس از حملات ۱۱ سپتامبر، با صرف تریلیونها دلار و تلفات بی شمار، نفوذ ایالات متحده به طور سیستماتیک در بسیاری از جهان اسلام از بین رفته است، روندی که با اشتباهات خود آمریکا همراه شد. متأسفانه بسیاری از این موارد توسط تروریستهایی که آن حملات را انجام داده بودند پیش بینی شده بود.
در سال ۲۰۰۴، القاعده رسالهای را به نام «مدیریت توحش» منتشر کرد. این کتاب استراتژی موجود القاعده را مدون و آن را به سه مرحله تقسیم کرد بود که مرحله نخست آن شامل استفاده از خشونت برای ایجاد «مناطق توحش» در مجاورت یکدیگر بود که در آنها دستورات حکومتهای سنتی راه به جایی نمیبرد.
ما اکنون شاهد موفقیت این استراتژی هستیم. درک اینکه چقدر از جهان اسلام در دست بازیگران غیر دولتی است، بسیار شگفت آور است. در لیبی، جناحهای مسلح برای کس برتری میجنگند. شبه نظامیان تحت حمایت ایران در عراق، سوریه، لبنان و یمن دست بالا را دارند و اغلب با گروههای سنی رقیب که برخی از آنها وابسته به القاعده هستند، مبارزه میکنند. سومالی علائم کمی از خروج از چنگال شاخه محلی القاعده، یعنی الشباب نشان میدهد و البته طالبان بار دیگر افغانستان را کنترل میکنند. روی هم رفته، این امر باعث شکل گرفتن هلال هرج و مرج از شمال آفریقا تا آسیای مرکزی شده است.
افغانستان بدترین فاجعه را تاکنون به نمایش گذاشته است. مدتها قبل از خروج آمریکا در ماه گذشته، القاعده دوباره ایجاد شبکه اردوگاههای آموزشی را که قبل از ۱۱ سپتامبر در این کشور فعالیت میکرد، آغاز کرده بود. در سال ۲۰۱۵، برای آن که یکی از این اردوگاهها در نزدیکی مرز پاکستان برچیده شود، ۶۳ حمله هوایی صورت گرفت و ۲۰۰ سرباز آمریکایی هم روی زمین وارد میدان شدند. البته در افغانستان القاعده تنها نیست. طالبان امروز به دنبال پناه دادن به انواع گروههای تروریستی خارجی است، درست مانند دهه ۱۹۹۰. در ماه مه ۲۰۲۱، یک تیم نظارتی سازمان ملل متحد تعداد جنگجویان خارجی در افغانستان را بین ۸۰۰۰ تا ۱۰.۰۰۰ نفر تخمین زد که شامل اعراب، ساکنان آسیای مرکزی و اویغورها میشد. هدف اصلی این مبارزان همان چیزی است که در دهه ۹۰ وجود داشت: آموزش در افغانستان برای اعزام به سراسر جهان. نظارت مشاوران اطلاعاتی و امنیتی من در گروه سوفان نشان میدهد که در حال حاضر «پچ پچ» در شبکههای اجتماعی در حال افزایش است که نشان میدهد گروههای جهادی در سوریه و آسیای جنوب شرقی سربازان احتمالی را برای آموزش اولیه به افغانستان هدایت میکنند.
ترکیب رویکرد منفعلانه آمریکا و افزایش گروههای جهادی در افغانستان باید زنگ خطر را برای هر کسی که با سابقه نبرد کشتار آمریکاییها توسط القاعده آشنا است، به صدا درآورد. تنها تفاوت این است که اکنون افغانستان تنها منطقه توحش نیست.
هنگامی که اسامه بن لادن در سال ۱۹۹۶ به آمریکا اعلان جنگ داد - چند ماه پس از بازگشت به افغانستان - از جمله عواملی که او را وادار به این کار کرد، رقابت شدید بر سر جنگجویان بود. بودجه گروه او در آن زمان به لطف ثروت شخصی بن لادن خوب بود، اما القاعده باید خود را از گروههای تروریستی دیگر مستقر در افغانستان متمایز میکرد. بن لادن استدلال کرد که به آمریکا حمله کرده و پاسخی را برانگیزد، تا به این ترتیب خود را بیش از پیش به قهرمانی در میان گروههای بنیادگرا تبدیل کند.
اما واکنش ایالات متحده به اولین حملات بزرگ القاعده بن لادن را ناامید کرد. در پی بمبگذاری سفارتخانههای آمریکا در شرق آفریقا در سال ۱۹۹۸ که در آن بیش از ۲۰۰ نفر کشته شدند، ایالات متحده حدود ۶۶ موشک کروز را به اردوگاههای القاعده در افغانستان شلیک کرد که بدون اطلاعات دقیق برای هدایت آنها، فقط یک آشپزخانه، یک مسجد و یک حمام ویران شدند. هیچ یک از رهبران القاعده کشته یا زخمی نشد. آمریکا به حمله انتحاری به ناوشکن یو اس اس کول، در سال ۲۰۰۰ هم هیچ واکنشی نشان نداد، چرا که توجه مردم بر انتخابات ریاست جمهوری آن سال متمرکز بود. وقتی در سال ۲۰۰۱ راننده و محرم بن لادن، سلیم حمدان را مورد بازجویی قرار دادم، به من گفت: «خودتان ۱۱ سپتامبر را به سرتان آوردید. شما به [حمله به]کول جواب ندادید، بنابراین بن لادن مجبور شد محکمتر ضربه بزند.»
حملات ۱۱ سپتامبر که در القاعده به نام «عملیات هواپیماها» شناخته می شود، زاییده یک تروریست مستقل تسهیلگر به نام خالد شیخ محمد بود که عموی «رمزی یوسف» بمب گذار اولین حمله به مرکز تجارت جهانی در ۱۹۹۳ بود. شیخ محمد که در محافل انتظامی و اطلاعاتی آمریکا با نام مختصر «کی اس ام» شناخته میشود، در سال ۱۹۹۶ یعن همان زمان که بن لادن به افغانستان بازگشت، وارد این کشور شد. شیخ محمد برنامه خود را به بن لادن اعلام کرد: هواپیماهای کوچک «سسنا» بخرید، آنها را با مواد منفجره بارگذاری کنید و به مناطق شناخته شده آمریکا بکوبید.
بن لادن تصور میکرد که این طرح ظاهراً عجیب و غریب به اندازه کافی جاه طلبانه نیست و در عوض پیشنهاد کرد از هواپیماهای تجاری پر از سوخت به عنوان موشک استفاده شود. او پرسید: «چرا وقتی که میتوانید از بولدوزر استفاده کنید، با تبر به جنگ بروید؟»
طی چند سال آینده، این طرحها توسط تعدادی از رهبران ارشد القاعده تهیه شد که به دلیل پایگاه امن این سازمان در افغانستان، قادر به هماهنگی تنگاتنگ و رازداری بودند. هر ۱۹ نفر از هواپیماربایان نهایی از بین خیل نیروهای خارجی که در اردوگاههای آموزشی القاعده در افغانستان آموزش میدیدند، انتخاب شدند. هر ۱۹ نفر ویزای معتبر آمریکا دریافت کردند. (۱۵ نفر از آنها سعودی بودند و این موضوع به آنها کمک کرد که کسی فکر نکند برای کارگری غیرمجاز برنامه ریزی میکنند.) برخی از آنها وارد ایالات متحده شدند، آنجا را ترک کردند و بازگشتند. یکی از آنها تنها در مدت ۱۴ ماه بین ورود اولیه خود و ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، هنگامی که او پرواز ۹۳ خطوط هوایی یونایتد را در مزارع روستایی پنسیلوانیا ساقط کرد، حداقل پنج بار برای دیدن دوست دخترش به آلمان سفر کرده بود.
بیست سال بعد، افغانستان بیش از هر زمان دیگری به عنوان سکوی پرتاب برای بنیادگران جهانی جذاب است. طالبان پیچیدگی بیشتری دارد و احتمالاً بسیار بیشتر از پنج سالی که دفعه قبل مدیریت کرده بود دوام خواهد آورد. به عنوان مثال، این گروه در حال مذاکره با چین است، یک خیرخواه بالقوه که برای رد هرگونه تحریم پیشنهادی در شورای امنیت سازمان ملل دارای حق وتو است. طولانیترین جنگ آمریکا، افغانستان را با سلاحهای پیشرفته پر کرده است که بیشتر آنها اکنون در دست طالبان است. علاوه بر آن، غرب میلیاردها دلار برای ارتقای زیرساختهای افغانستان هزینه کرده است. در همین حال، ایالات متحده در این کشور و مهمترین همسایگان آن، یعن پاکستان و ایران عملا نفوذی ندارد. با توجه به اینکه آمریکا در سراسر جهان اسلام در حال عقب نشینی است، افغانستان ممکن است به مرکز گروههای دارای شبکه در بسیاری از مناطق دچار خلا قدرت تبدیل شود.
وقتی بن لادن به افغانستان بازگشت، القاعده نزدیک بود شکست بخورد. دولت سودان نه تنها او را اخراج کرد بلکه تقریباً تمام دارایی هایش را مصادره کرده بود. پیروان او تنها به چند ده نفر کاهش یافته بود. پنج سال بعد، القاعده هزاران سرباز را در اردوگاههای خود در افغانستان آموزش داده و آنها را برای بی ثبات سازی رژیمها در سراسر منطقه فرستاد و بدترین حمله تروریستی در تاریخ را برنامه ریزی کرد.
القاعده امروز از بنیان بسیار قوی تری برخوردار است که میتواند بر اساس آن بنا شود. گروههای تشکیل دهنده آن به عنوان جنگجویانی در درگیریهای یمن، سوریه و جاهای دیگر حضور دارند. در مجموع، این گروهها هزاران مبارز دارند. القاعده از دیرباز برای داشتن «صبر استراتژیک» مشهور بوده است، که به آن امکان میدهد تا زمان مناسب برای تجدید حملات به غرب صبر کند. امروزه، مانع کمی برای از سر گرفتن چنین حملاتی باقی مانده است. در واقع، با بالا گرفتن رقابت برای سربازگیری، ممکن است القاعده دوباره این حملات را یک ضرورت وجودی تلقی کند.
با تکمیل مرحله اول طرح مدیریت توحش، القاعده به مرحله دوم میرود: اخاذی از خلاء ایجاد شده توسط این درگیریها برای ایجاد رژیمهای «اسلامی» مانند طالبان، که با خروج آمریکا از سراسر جهان اسلام تسهیل میشود. تا آنجا که این امر به خوبی پیش برود، بی ثباتی و غرب ستیزی عمیقتر خواهد شد و از آنجا که چنین نباشد، این احتمال وجود دارد که القاعده به حمله مستقیم به غرب روی بیاورد. صد البته که ممکن است هر دو استراتژی را هم به طور همزمان دنبال کند. برای مقابله با هر دو سناریو، ایالات متحده باید فوراً برای بازسازی نفوذ دیپلماتیک و شبکههای اطلاعاتی خود در سراسر منطقه تلاش کند تا به طور موثر با تهدید مقابله کرده و به دستیابی به راه حلهای سیاسی برای درگیریهای مختلف کمک کند.
در غیر این صورت با چشم انداز مرحله سوم مواجه است: مناطق تحت کنترل القاعده و پیروان آن به عنوان یک خلافت اعلام میشود. آخرین باری که چنین چیزی رخ داد در سال ۲۰۱۴ در عراق و سوریه بود و پیامدهای آن فاجعه بار بود.
ارسال نظر