چرا خاطرات کودکی را به یاد نمیآوریم؟
پارسینه: بیشتر افراد از دو سه سال اول زندگیاش هیچ چیزی در خاطر ندارد و بسیاری از افراد از هفت یا هشت سال اول زندگیشان نیز خاطرهای ندارند
علت به یاد نیاوردن خاطرات کودکی و تعریف یادزدودگی
شخصیت ما از همان دوران کودکی شکل می گیرد ولی به خاطر آوردن دوران خردسالی، به ویژه تا پیش از سن 4 سالگی خیلی دشوار است و بیشتر ما آدم ها این دوران را به خاطر نمی آوریم. آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا حافظه ما برای آن دوران یاری نمی کند ؟ این حالت به یادزدودگی کودکی معروف است. بررسی های بسیاری نیز در این باره انجام شده اند که در این مطلب آن را به صورت خلاصه برای شما بیان خواهیم کرد.
نکته اول
اشخاص از نظر به یادآوری خاطرات دوران کودکی مختلف هستند. بعضی اشخاص تجربیات در ارتباط با سنین پایین تر را به خاطر میآورند؛ ولی بعضی دیگر تقریباً هیچ چیز را از دوران کودکی خود به یاد نمیآورند.
ریشه این فرق به یکی از دو چیز بازمیگردد:
اول اینکه بعضی اشخاص از نظر هوش و استعداد در اندازه بالاتری قرار دارند؛ بنابراین تجربیات سنین کمترتر را به خاطر میآورند. در مقابل، افرادی که هوش معمولی یا کمتر از معمول دارند، موارد کمتری را به خاطر میآورند.
دوم اینکه بعضی اشخاص به این علت تجربیات زودهنگام دوران کودکی را به خاطر میآورند که آن حوادث بار هیجانی بیشتری داشتهاند. بررسی های روانشناسی نشان میدهند که هر تجربه یا خاطره که بار هیجانی مثبت یا منفی به دنبال داشته باشد، بیشتر به خاطر میماند.
نکته دوم
درباره اینکه افراد بزرگسال اغلب خاطرات چه دورانی را به یاد میآورند، هم میان اشخاص فرق دارد. ظاهراً تجربیات و خاطرات پیش از سه سالگی را هیچکس به یاد نمیآورد؛ ولی پس از هفت سالگی را تقریباً همه به یاد میآورد. در مورد خاطرات میان سه تا هفت سالگی اشخاص فرق دارند. بعضی اشخاص تعدادی زیادی از خاطرات میان سه تا هفت سالگی را به خاطر میآورد؛ ولی بعضی دیگر تعداد کمتری از خاطرات درارتباط با این سنین را به یاد دارند.
نظریات روانشناسان هم در این باره از همجهتی لازم برخوردار نیست. برای اولین بار فروید این مطلب را بیان کرد که بزرگسالان خاطات پیش از شش سالگی را به یاد نمیآورند. ولی امروزه اعتقاد دارند که این دوره در حدود چهار یا حتی سه سالگی به پایان میرسد.
حافظه ما با توانایی حرف زدنمانمان، ارتباط نزدیکی دارد
یکی از نظریه هایی که ما خاطرات دوران کودکی خود را به یاد نداریم، این است که در آن زمان نمی توانستیم ارتباط شفاهی برقرار کنیم. زمانی حافظه ما به کار افتاد که از کلمات استفاده می کردیم و می توانستیم جزئیات را از روش زبان بیان کنیم. بیشتر کودکان تا پیش از سن دو سالگی حرف نمی زدند پس کاملاً عادی است که حافظه آن ها در این دوران در طولانی مدت خیلی خوب عمل نکند.
رشد مغزی خیلی اهمیت دارد
همانگونه که سن ما بالا می رود، مغز ما نیز پخته تر و کامل تر می شود. آنگاه سلول های جدیدتری تولید می کند و در نتیجه حافظه تقویت شده و می توان به حافظه بلند مدت اطمینان کرد ولی تا پیش از سن 4 سالگی، حافظه روزانه به طور کامل فعال نیست چون مغز به اندازه کافی کامل نشده و رشد مورد نظر در آن صورت نگرفته است.
نقش والدین بسیار اهمیت دارد
پژوهش های دیگر نشان می دهد که خانواده های ما می توانند نوع بیان ما از دوران کودکی را عوض کنند. در باره این موضوع فکر کنید. همه ما تمایل داریم که حافظه خود را در بلند مدت قدرتمند نگه داریم و رویدادهای گوناگون را به خاطر بسپاریم ولی جالب است بدانید بچه ها وقتی که یک مسئله را برای پدرشان تعریف می کنند، آن را به طوری متفاوت به خاطر می سپارند و برای مادرشان، مسئله را جور دیگری تعریف می کنند. بچه ها در این مورد ضعیف هستند. بهتر است به آن ها کمک کنید که چیزها را بهتر به خاطر بیاورند.
خاطرات کودکی با اهمیت نداشتن عاطفی
بیشتر خاطراتی که مربوط به اتفاقات معنادار یا تجربیاتی که احساسات شدیدی به وجود می آورند، مثل خجالت، عشق، شادی یا غم از یاد می روند. کودکان خردسال به صورت کامل از احساسات برخوردار نیستند. در نهایت، امکان دارد تجارب دوران کودکی با همان اهمیت احساسی که در دوران نوجوانی یا بزرگسالی داشته در ذهن ثبت نشود.
شخصیت ما از همان دوران کودکی شکل می گیرد ولی به خاطر آوردن دوران خردسالی، به ویژه تا پیش از سن 4 سالگی خیلی دشوار است و بیشتر ما آدم ها این دوران را به خاطر نمی آوریم. آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا حافظه ما برای آن دوران یاری نمی کند ؟ این حالت به یادزدودگی کودکی معروف است. بررسی های بسیاری نیز در این باره انجام شده اند که در این مطلب آن را به صورت خلاصه برای شما بیان خواهیم کرد.
نکته اول
اشخاص از نظر به یادآوری خاطرات دوران کودکی مختلف هستند. بعضی اشخاص تجربیات در ارتباط با سنین پایین تر را به خاطر میآورند؛ ولی بعضی دیگر تقریباً هیچ چیز را از دوران کودکی خود به یاد نمیآورند.
ریشه این فرق به یکی از دو چیز بازمیگردد:
اول اینکه بعضی اشخاص از نظر هوش و استعداد در اندازه بالاتری قرار دارند؛ بنابراین تجربیات سنین کمترتر را به خاطر میآورند. در مقابل، افرادی که هوش معمولی یا کمتر از معمول دارند، موارد کمتری را به خاطر میآورند.
دوم اینکه بعضی اشخاص به این علت تجربیات زودهنگام دوران کودکی را به خاطر میآورند که آن حوادث بار هیجانی بیشتری داشتهاند. بررسی های روانشناسی نشان میدهند که هر تجربه یا خاطره که بار هیجانی مثبت یا منفی به دنبال داشته باشد، بیشتر به خاطر میماند.
نکته دوم
درباره اینکه افراد بزرگسال اغلب خاطرات چه دورانی را به یاد میآورند، هم میان اشخاص فرق دارد. ظاهراً تجربیات و خاطرات پیش از سه سالگی را هیچکس به یاد نمیآورد؛ ولی پس از هفت سالگی را تقریباً همه به یاد میآورد. در مورد خاطرات میان سه تا هفت سالگی اشخاص فرق دارند. بعضی اشخاص تعدادی زیادی از خاطرات میان سه تا هفت سالگی را به خاطر میآورد؛ ولی بعضی دیگر تعداد کمتری از خاطرات درارتباط با این سنین را به یاد دارند.
نظریات روانشناسان هم در این باره از همجهتی لازم برخوردار نیست. برای اولین بار فروید این مطلب را بیان کرد که بزرگسالان خاطات پیش از شش سالگی را به یاد نمیآورند. ولی امروزه اعتقاد دارند که این دوره در حدود چهار یا حتی سه سالگی به پایان میرسد.
حافظه ما با توانایی حرف زدنمانمان، ارتباط نزدیکی دارد
یکی از نظریه هایی که ما خاطرات دوران کودکی خود را به یاد نداریم، این است که در آن زمان نمی توانستیم ارتباط شفاهی برقرار کنیم. زمانی حافظه ما به کار افتاد که از کلمات استفاده می کردیم و می توانستیم جزئیات را از روش زبان بیان کنیم. بیشتر کودکان تا پیش از سن دو سالگی حرف نمی زدند پس کاملاً عادی است که حافظه آن ها در این دوران در طولانی مدت خیلی خوب عمل نکند.
رشد مغزی خیلی اهمیت دارد
همانگونه که سن ما بالا می رود، مغز ما نیز پخته تر و کامل تر می شود. آنگاه سلول های جدیدتری تولید می کند و در نتیجه حافظه تقویت شده و می توان به حافظه بلند مدت اطمینان کرد ولی تا پیش از سن 4 سالگی، حافظه روزانه به طور کامل فعال نیست چون مغز به اندازه کافی کامل نشده و رشد مورد نظر در آن صورت نگرفته است.
نقش والدین بسیار اهمیت دارد
پژوهش های دیگر نشان می دهد که خانواده های ما می توانند نوع بیان ما از دوران کودکی را عوض کنند. در باره این موضوع فکر کنید. همه ما تمایل داریم که حافظه خود را در بلند مدت قدرتمند نگه داریم و رویدادهای گوناگون را به خاطر بسپاریم ولی جالب است بدانید بچه ها وقتی که یک مسئله را برای پدرشان تعریف می کنند، آن را به طوری متفاوت به خاطر می سپارند و برای مادرشان، مسئله را جور دیگری تعریف می کنند. بچه ها در این مورد ضعیف هستند. بهتر است به آن ها کمک کنید که چیزها را بهتر به خاطر بیاورند.
خاطرات کودکی با اهمیت نداشتن عاطفی
بیشتر خاطراتی که مربوط به اتفاقات معنادار یا تجربیاتی که احساسات شدیدی به وجود می آورند، مثل خجالت، عشق، شادی یا غم از یاد می روند. کودکان خردسال به صورت کامل از احساسات برخوردار نیستند. در نهایت، امکان دارد تجارب دوران کودکی با همان اهمیت احساسی که در دوران نوجوانی یا بزرگسالی داشته در ذهن ثبت نشود.
منبع : بیتوته
ارسال نظر