گوناگون

حسین قدیانی سه سال پیش درباه قالیباف چه نوشت؟

پارسینه: حسین قدیانی سرمقاله نویس روزنامه وطن امروز، این روزها در مقام دفاع از محمدباقر قالیباف در متن‎های خود زبان به شماتت و توهین‎های کم سابقه ای نسبت به جریانات انقلابی و بزرگان مورد احترام نیروهای معتقد و انقلابی آورده است.

به گزارش رجانیوز، دفاع این روزهای قدیانی از قالیباف نه تنها بسیاری از حد و مرزهای ادب و مروت را زیر پا گذاشته بلکه موجب شده است تا برای رسیدن به این منظور با تفریطی عجیبی و سوال برانگیز بسیاری از معیارهای قطعی و اصلی گفتمانی انقلاب اسلامی نیز نادیده گرفته شده و حتی برای آن توجیه و تفسیرهای عجیب تراشیده شود.

شاید این مرزهای گفتمانی که این روزها در نوشته های سرمقاله نویس وطن امروز با تفریط نادیده گرفته می شود را بهتر از هر کتاب و دفتری بتوان در نوشته های پیشین حسین قدیانی جستجو کرد، آنجا که او در بیان این معیارها حتی پا را از مرز انصاف نیز فراتر می گذاشت و به افراط در بیان آنها روی می آورد.

نوشته زیر، متنی است که این نویسنده جوان، اردیبهشت ماه 89 در نقد محمد باقر قالیباف به تحریر درآورده بود. هر چند برخی تعابیر این متن در قبال شهردار تهران خارج از انصاف است اما بازخوانی آن برای یادآوری معیارهایی که این روزها قدیانی به آنها حمله می کند، خالی از لطف نیست:

تنگ شده بود دل خیابان انقلاب برایت ای شهید. می بینی! از مجسمه میدان انقلاب خبری نیست. این روز ها بازار مجسمه دزدی گرم است و شهرداری در روز روشن دزدید مجسمه میدان انقلاب را. مجسمه که سهل است، با اینها باشد حاضرند داوطلیانه خود انقلاب را هم به سرقت ببرند. امام را به موزه بسپارند و یاد تو را به بنیاد باد. دیر آمدی برادر و ندیدی آشوب عاشورا را در همین خیابان انقلاب. برادر شهیدم! کربلا خون می خواست که تو دادی اما این روزها ارئه بلیط نشانه شخصیت ما شده است و در زیرزمین مترو چشم آسمانی ها را دور دیده اند و به ما یاد می دهند چگونه ریش خود را بتراشیم با همان تیغی که گلوی حسین را برید.
چه خوب شد آمدی برادر! دیر کرده بودی، زلزله، برج موسسه تنظیم را آوار کرده بود روی سر حسینیه جماران و علی مطهری حق را به گسل بی بی سی می داد و "صدرا" را می فروخت به سروش و ملاصدرا را به ملای بی سواد و ملانصرالدین را به مایکل لدین و ملای رومی را به جرج سوروس. اگر ریشه محکم تو در خاک کوچه بنی انقلاب نبود ماجراها داشتیم ما با ریشتر این زلزله نرم.
چه خوب شد آمدی برادر! شانه هایم تنگ شده بود برای تابوت تو که درون حجم کوچکش ۴ تکه استخوان نیست، مساحت کل کشور است.
چه خوب شد آمدی برادر! نمایشگاه در مصلی نیست، درون تابوت توست و کتابی که من می خواهم تهیه کنم از "نشر خون" است که نسخه اش خطی است. خط میخی نیست. در این خط و خطوط سیاسی نیست. خط امام است و فقط یک صفحه دارد که همان وصیت نامه تو است. این روزها در مصلی همه جور کتابی خوانده می شود الا نماز.
این روزها در مصلی به جای نماز کتاب راه های رسیدن به خدا را می خوانند و از طریق یوگا می خواهند آدم آهنی ربانی درست کنند اما راه رسیدن به خدا نماز شبی بود که تو در سنگر می خواندی و ذکری بود که تو در قنوت می گفتی و دعایی بود که تو در سجده زمزمه می کردی و تبسمی بود که تو بر لب می نشاندی. لبخند بزن دلاور که گریه سهم ما است. تا "معراج" راهی نیست.
بهشت جاودان مأوای شما، خیابان بهشت از آن ما. تو در بهشت شهردارت مهدی باکری است و شهردار ما در بهشت دارد قالی می بافد برای تبلیغات جهنمی مترو: راه های بستن روسری. راه های خوردن بستنی. راه های سرسره بازی روی خون شهدا. راه های جام زهر دادن به امام. راه های پر کردن شکم از لقمه حرام و فروختن ندای فریب به ندای هل من معین حسین. چشمت ای برادر روز بد نبیند. ما دیدیم. کجا؟ در همین خیابان انقلاب. شمر این بار به جای عبای شریح از زیر عبای شیخ بیرون آمد و آتش زد خیمه عباس را. آتش زد که زد! آقای معاون اول، در مراسم شب چهل پدر وزیر اصلا ببوس دست شیخ را. بگذار ما ملت سر کار باشیم آقای آملی...
...این کاره "علی" بود و علی شما دارد پرسه در مه می زند و یکی به نعل و یکی به میخ می زند و علی ما دارد فریاد می زند "این عمار"؟!

ارسال نظر

  • غمگین تنها سرخورده

    یا هو یا مهدی (ع) کجایی

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار