از گلستان و ترکمانچای تا ژنو!
فریدون مجلسی تحلیلگر روابط بینالملل در شرق نوشت:
اینروزها ایرانیان اعتدالی از طیفهای گوناگون، از تفاهم ژنو میان نماینده ایران، آقای ظریف و وزیر خارجه آمریکا، آقای کری و همکارانشان در « 1+5 »، حمایت میکنند، زیرا آن را به سود کشور و ملت ایران میدانند. اینان، اعم از وفاداران یا رنجیدگان، با اکثریت مطلق به برنامهای که منجر به این تفاهم شد رای دادهاند و طرف مقابل که شعارش ادامه روند گذشته نتوانست بیش از 10درصد آرای شرکتکنندگان در انتخابات را هم به دست آورد.
با این حال اکنون که حمایت عمومی از این تفاهم آشکار شده، واکنشی تند ناشی از استیصال و نومیدی در میان طیفهای گوناگون پدید آورده است. اجزای تفاهمنامه را تحلیل میکنند تا ثابت کنند که در فلان نقطه و بهمان سطر به زیان ایران بوده است! نمیبینند صدهامیلیارددلار زیانی را که عدم امضای آن در سالیان پیش به بار آورده و ادامه دارد و تیم ظریف را سرزنش میکنند که چرا زیر بار این تفاهم رفته و «حقوق ایران» را استیفا نکرده است! اما هیچکدام نمیگویند چگونه؟ بیش از این چه امتیازی میتوانست بگیرد؟ چرا مردم ایران آن شب تا صبح نخوابیدند؟
و اگر بهجای خبر نیل به آن تفاهم موقت خبر بینتیجهماندن مذاکرات اعلام میشد و لابد تشدید و تحریمها را در پی داشت، چه حال و هوایی میداشتند! تا جایی که مجری یکی از رسانههای دولتی خارج از کشور، در مصاحبه با سخنگوی فارسیزبان وزارت خارجه آمریکا چنان در طرح اینگونه ایرادهای جانبدارانه زیادهروی کرد که سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در پاسخش گفت: «آقا! شما چرا بزرگنمایی میکنید؟» و مجری، کاسه داغتر از آش، ناچار شد حالت تدافعی و انفعالی به خودش بگیرد. باری، منتقدان بیتاب داخلی و خارجی را میتوان به این ترتیب برشمرد:
1- اسراییل، که نگران آن است که بهانه چندینساله زورگوییها، شهرکسازیها در سرزمینهای اشغالی و انواع باجستانیهای بینالمللی در پناه ایرانهراسی را از دست بدهد.
2- عربستان و همگنانش، که میکوشند با صادرکردن افراطگرایی و سلفیگری به بیرون از مرزهای خود بر عمر استبداد فاسد و غارتگر و نامشروعشان بیفزاید و با ناسیونالیسم عربی- وهابی جگرخوار، در میان عوام محبوبیتی با هزینه بسیار بخرند، غافل از آنکه این غولی که از بطری درآوردهاند وبال گردن خودشان هم خواهد شد!
3-منتقدان ایرانی شامل سلطنتطلبان کلاسیک و سلطنتطلبان استالینی هستند که برای خودشان شاه و ملکهای هم دارند. اینان در توهمات خودشان ترجیح میدهند روزی به ایرانی ویرانه بازگردند و انتظار دارند مردم برایشان فرشقرمز بگسترانند و آنان را بر دوش بگیرند!
4- در کنار آنان گروه افراطیون داخلی را نباید فراموش کرد که احساس میکنند ممکن است در شرایط عقلانی و اعتدالی امور حسابوکتابی یابد و اینان از منافع انحصاری از خوان نعمت منابع کشور بینصیب بمانند و غافلند از اینکه باید کشوری برجا و صنعتی در کار باشد که خوانی گسترده بماند! این «سازشستیزان»، از هر طیف و نوع، در یک ویژگی و یک شعار شریک هستند: ویژگی اینکه همگی افراطی و ستیزهگرند و شعار اینکه همگی، در داخل و خارج، تفاهم ژنو را با قراردادهای «ننگین» گلستان و ترکمانچای همتراز میدانند! پس ببینیم این قراردادهای ننگین چیستند و چه کسانی بر ما تحمیل کردند:
آغامحمدخان قاجار در تلاش برای یگانهسازی کشور با کمک سردارانی، که همین فتحعلیشاه با آن افسانههایی که برایش ساختهاند یکی از آنان بود، ایران کنونی را که قفقاز و هرات و ترکستان نیز در آن میگنجید از آن خود کرد. آغامحمدخان در جنگ گرجستان بیرحمیها و خونریزیهایی کرد که ملت ایران را وامدار پوزشی تاریخی از آن ملت کرد. تنها پاسخ و توضیح ما این است که همسایگان عزیز، آن مرد بیرحم با خود ما نیز در شیراز و کرمان کمتر از آن نکرد! اما گرجستان که در طول تاریخ همیشه در کنار ما و گاهی در میان ما بوده، برای خودش همیشه هویتی شامل نژاد و مذهب و زبان و خط و آداب و رسوم جداگانه داشته و اغلب مستقل یا متحد و گاهی در جنگ با ما بوده است. در واقع با معیارهای امروزی باید بپذیریم که دورانهای سلطه ما بر آنان به سلطهای استعماری نزدیک بوده است، هرچند ویژگی امپراتوری در دوران صفوی موجب میشد که با ملل تحت سلطه با نوعی برابری رفتار شود که احساس بیگانگی نکنند.
اللهوردیخان و گرگینخان و بسیاری از رجال و خصوصا سرداران صفوی گرجی بودند. با این حال باید بدانیم که با رفتن به جنگی نابرابر و نامتناسب با روسیه گریزی از شکست نبود و شکست خوردیم و گوشمالی شدیم و به موجب «قرارداد صلح گلستان» سرزمین گرجستان را از دست دادیم و از برخی«ادعاها» نسبت به داغستان و چچن و اینگوش صرفنظر کردیم! از قدیم هم گفتهاند که هرکه خربزه میخورد باید پای لرزش هم بنشیند! ما میگوییم گرجستان را از دست دادیم، گرجیها میگویند از ایران رها شدند، گرچه به دام روسیه افتادند که دستکم با آنان هم مذهب بود!
اما ترکمانچای چیست؟ بعد از قرارداد گلستان، دولت روسیه فشار میآورد که چون برخی دختران گرجی که در خانههای اعیان و رجال ایرانی بودند به زور به ایران آورده شدهاند باید بتوانند نزد خانوادههایشان بازگردانده شوند. بحث کوچکی که با کشدار شدن و مذاکره و طرح مصادیق و رسیدگی به آنها قابل حل و فصل بود، به تریج قبای غیرتمداران آن روزی برخورد و درخواست کردند بجنگیم تا «پوزه روسیه به خاک مالیده شود!» و رفتیم پوزه روسیه را به خاک بمالیم، این بار بخشهای به راستی ایرانی قفقاز را از دست دادیم و فقر و فلاکت و ضعف ناشی از آن موجب شد نخست هرات را و سپس به موجب قرارداد آخال سرزمینهای تاریخی ترکستان شامل سمرقند و بخارا و مرو و تاجیکستان را که همگی قلب تپنده فرهنگی ایران بودند، از دست بدهیم.
اجازه دهید به نامه فتحعلیشاه که سه هفته پیش از آغاز جنگ منجر به قرارداد ترکمانچای به فرزندش عباس میرزا نوشته بود، اشاره کنم:
«در هر مورد من قصد و نظر شما را انجام دادم. شما مصلحت دانستید آقا سیدمحمد [مجاهد طباطبایی] به اینجا آورده شوند. بسمالله آنها آمدهاند. شما به من گفتید به سلطانیه بیایم. بسمالله من اینجا هستم. شما پول میخواستید. شما پول داشتید، اگر پول بیشتری میخواهید من آوردهام. شما وضع سرحد و اوضاع و احوال امور را میدانید.
اگر فکر میکنید صلح مصلحت باشد صلح نمایید. اگر خواهان جنگ هستید آن را شروع کنید و مسوولیت آن را به گردن بگیرید. چون مرا تا اینجا کشاندهای دیگر بهانه نیاور که من همراهی نکردهام.»
و پس از شکست و آن قرارداد ننگین نیز مسوولیت عباس میرزا را [با وجود همه فداکاریها] یادآور میشود که: «... چه لازم که رای خود را در رای نوکر و چاکر مستهلکسازی و خود بالمره عامل و مستدرک باشی. خواه قائم مقام باشد و خواه میرزا محمد و میرزا تقی یا دیگران که همگی آمر و ناهی بودند و جملگی خاطی و ساهی [غافل] شدند...»
اگر نگاهی به گزارشهای ابوالحسنخان شیرازی، وزیر خارجه بعدی ایران در سفارت سن پترزبورگ و نامههای التماسآمیزش به تزار بیندازیم (تاریخ سیاسی ایران در دوره قاجاریه- دکتر ابراهیم تیموری)، که با چه خفت بیحاصلی به سردار روس التماس میکرد که لااقل بخشی از اراضی موضوع عهدنامه گلستان را ببخشد، یا در مقابل وجه به ایران بفروشد، حیرت میکنیم که چگونه در شرایط ضعیفتر به جنگ دوم تن دادیم! و میرزا بزرگ قائم مقام و پس از مرگ او میرزا ابوالقاسم قائم مقام و عباس میرزا به چه اصراری سیدمحمد مجاهدطباطبایی را با فتوای جهاد از کربلا به تهران و شمشیر به دست به چمن سلطانیه و کشور را به جنگ کشاندند و بعد پشیمان شدند!
یک دولت، یک کشور، باید در تصمیمات خودش با عقل و اندیشه اقدام کند. ایران توان جنگ با روسیه را نداشت. روسیه قبلا، در حالی که ایران شاهد و ناظر بود، کمر ناپلئون را شکسته بود. عثمانی را شکست داده بود و ایران را در زمانی که قویتر بود در هم کوبیده بود و شمال قفقاز و گرجستان را گرفته بود.
قرارداد ننگین ترکمانچای حاصل تصمیم و عملکردی ننگینتر بود! اما تفاهم ژنو نه گلستان است و نه ترکمانچای! تفاهم ژنو پیمان صلح نیست. قرارداد متارکه جنگی است. اگر تاشش ماه دیگر وفای به عهد کنیم و متقابلا به تعهداتمان پایبند باشیم، در شرایطی که طرف مقابل نیز به اهمیت ایران، پس از کسب تجربیات بسیار، واقف و به همکاری با این کشور، در منطقهای آشوبزده و بیثبات نیازمند است، میتواند به قرارداد صلحی بینجامد که متضمن آسایش و رفاه و توسعه اقتصادی و اجتماعی و رفاه این کشور باشد و جز دستاورد و ورود به عرصه تعاملات محترمانه بینالمللی، هیچ زیانی برای ایران نخواهد داشت. ترکمانچای، گزینهای است که در صورت فرصتسوزی و تسلیم شدن به شعارهای جنگ افروزانه تندروان ناآگاه ناچار خواهیم شد در شرایطی بازنده به آن تن در دهیم! باید همین روال عقلانی را ادامه دهیم تا ناچار نشویم انگشت حسرت به دندان بگزیم.
اینروزها ایرانیان اعتدالی از طیفهای گوناگون، از تفاهم ژنو میان نماینده ایران، آقای ظریف و وزیر خارجه آمریکا، آقای کری و همکارانشان در « 1+5 »، حمایت میکنند، زیرا آن را به سود کشور و ملت ایران میدانند. اینان، اعم از وفاداران یا رنجیدگان، با اکثریت مطلق به برنامهای که منجر به این تفاهم شد رای دادهاند و طرف مقابل که شعارش ادامه روند گذشته نتوانست بیش از 10درصد آرای شرکتکنندگان در انتخابات را هم به دست آورد.
با این حال اکنون که حمایت عمومی از این تفاهم آشکار شده، واکنشی تند ناشی از استیصال و نومیدی در میان طیفهای گوناگون پدید آورده است. اجزای تفاهمنامه را تحلیل میکنند تا ثابت کنند که در فلان نقطه و بهمان سطر به زیان ایران بوده است! نمیبینند صدهامیلیارددلار زیانی را که عدم امضای آن در سالیان پیش به بار آورده و ادامه دارد و تیم ظریف را سرزنش میکنند که چرا زیر بار این تفاهم رفته و «حقوق ایران» را استیفا نکرده است! اما هیچکدام نمیگویند چگونه؟ بیش از این چه امتیازی میتوانست بگیرد؟ چرا مردم ایران آن شب تا صبح نخوابیدند؟
و اگر بهجای خبر نیل به آن تفاهم موقت خبر بینتیجهماندن مذاکرات اعلام میشد و لابد تشدید و تحریمها را در پی داشت، چه حال و هوایی میداشتند! تا جایی که مجری یکی از رسانههای دولتی خارج از کشور، در مصاحبه با سخنگوی فارسیزبان وزارت خارجه آمریکا چنان در طرح اینگونه ایرادهای جانبدارانه زیادهروی کرد که سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در پاسخش گفت: «آقا! شما چرا بزرگنمایی میکنید؟» و مجری، کاسه داغتر از آش، ناچار شد حالت تدافعی و انفعالی به خودش بگیرد. باری، منتقدان بیتاب داخلی و خارجی را میتوان به این ترتیب برشمرد:
1- اسراییل، که نگران آن است که بهانه چندینساله زورگوییها، شهرکسازیها در سرزمینهای اشغالی و انواع باجستانیهای بینالمللی در پناه ایرانهراسی را از دست بدهد.
2- عربستان و همگنانش، که میکوشند با صادرکردن افراطگرایی و سلفیگری به بیرون از مرزهای خود بر عمر استبداد فاسد و غارتگر و نامشروعشان بیفزاید و با ناسیونالیسم عربی- وهابی جگرخوار، در میان عوام محبوبیتی با هزینه بسیار بخرند، غافل از آنکه این غولی که از بطری درآوردهاند وبال گردن خودشان هم خواهد شد!
3-منتقدان ایرانی شامل سلطنتطلبان کلاسیک و سلطنتطلبان استالینی هستند که برای خودشان شاه و ملکهای هم دارند. اینان در توهمات خودشان ترجیح میدهند روزی به ایرانی ویرانه بازگردند و انتظار دارند مردم برایشان فرشقرمز بگسترانند و آنان را بر دوش بگیرند!
4- در کنار آنان گروه افراطیون داخلی را نباید فراموش کرد که احساس میکنند ممکن است در شرایط عقلانی و اعتدالی امور حسابوکتابی یابد و اینان از منافع انحصاری از خوان نعمت منابع کشور بینصیب بمانند و غافلند از اینکه باید کشوری برجا و صنعتی در کار باشد که خوانی گسترده بماند! این «سازشستیزان»، از هر طیف و نوع، در یک ویژگی و یک شعار شریک هستند: ویژگی اینکه همگی افراطی و ستیزهگرند و شعار اینکه همگی، در داخل و خارج، تفاهم ژنو را با قراردادهای «ننگین» گلستان و ترکمانچای همتراز میدانند! پس ببینیم این قراردادهای ننگین چیستند و چه کسانی بر ما تحمیل کردند:
آغامحمدخان قاجار در تلاش برای یگانهسازی کشور با کمک سردارانی، که همین فتحعلیشاه با آن افسانههایی که برایش ساختهاند یکی از آنان بود، ایران کنونی را که قفقاز و هرات و ترکستان نیز در آن میگنجید از آن خود کرد. آغامحمدخان در جنگ گرجستان بیرحمیها و خونریزیهایی کرد که ملت ایران را وامدار پوزشی تاریخی از آن ملت کرد. تنها پاسخ و توضیح ما این است که همسایگان عزیز، آن مرد بیرحم با خود ما نیز در شیراز و کرمان کمتر از آن نکرد! اما گرجستان که در طول تاریخ همیشه در کنار ما و گاهی در میان ما بوده، برای خودش همیشه هویتی شامل نژاد و مذهب و زبان و خط و آداب و رسوم جداگانه داشته و اغلب مستقل یا متحد و گاهی در جنگ با ما بوده است. در واقع با معیارهای امروزی باید بپذیریم که دورانهای سلطه ما بر آنان به سلطهای استعماری نزدیک بوده است، هرچند ویژگی امپراتوری در دوران صفوی موجب میشد که با ملل تحت سلطه با نوعی برابری رفتار شود که احساس بیگانگی نکنند.
اللهوردیخان و گرگینخان و بسیاری از رجال و خصوصا سرداران صفوی گرجی بودند. با این حال باید بدانیم که با رفتن به جنگی نابرابر و نامتناسب با روسیه گریزی از شکست نبود و شکست خوردیم و گوشمالی شدیم و به موجب «قرارداد صلح گلستان» سرزمین گرجستان را از دست دادیم و از برخی«ادعاها» نسبت به داغستان و چچن و اینگوش صرفنظر کردیم! از قدیم هم گفتهاند که هرکه خربزه میخورد باید پای لرزش هم بنشیند! ما میگوییم گرجستان را از دست دادیم، گرجیها میگویند از ایران رها شدند، گرچه به دام روسیه افتادند که دستکم با آنان هم مذهب بود!
اما ترکمانچای چیست؟ بعد از قرارداد گلستان، دولت روسیه فشار میآورد که چون برخی دختران گرجی که در خانههای اعیان و رجال ایرانی بودند به زور به ایران آورده شدهاند باید بتوانند نزد خانوادههایشان بازگردانده شوند. بحث کوچکی که با کشدار شدن و مذاکره و طرح مصادیق و رسیدگی به آنها قابل حل و فصل بود، به تریج قبای غیرتمداران آن روزی برخورد و درخواست کردند بجنگیم تا «پوزه روسیه به خاک مالیده شود!» و رفتیم پوزه روسیه را به خاک بمالیم، این بار بخشهای به راستی ایرانی قفقاز را از دست دادیم و فقر و فلاکت و ضعف ناشی از آن موجب شد نخست هرات را و سپس به موجب قرارداد آخال سرزمینهای تاریخی ترکستان شامل سمرقند و بخارا و مرو و تاجیکستان را که همگی قلب تپنده فرهنگی ایران بودند، از دست بدهیم.
اجازه دهید به نامه فتحعلیشاه که سه هفته پیش از آغاز جنگ منجر به قرارداد ترکمانچای به فرزندش عباس میرزا نوشته بود، اشاره کنم:
«در هر مورد من قصد و نظر شما را انجام دادم. شما مصلحت دانستید آقا سیدمحمد [مجاهد طباطبایی] به اینجا آورده شوند. بسمالله آنها آمدهاند. شما به من گفتید به سلطانیه بیایم. بسمالله من اینجا هستم. شما پول میخواستید. شما پول داشتید، اگر پول بیشتری میخواهید من آوردهام. شما وضع سرحد و اوضاع و احوال امور را میدانید.
اگر فکر میکنید صلح مصلحت باشد صلح نمایید. اگر خواهان جنگ هستید آن را شروع کنید و مسوولیت آن را به گردن بگیرید. چون مرا تا اینجا کشاندهای دیگر بهانه نیاور که من همراهی نکردهام.»
و پس از شکست و آن قرارداد ننگین نیز مسوولیت عباس میرزا را [با وجود همه فداکاریها] یادآور میشود که: «... چه لازم که رای خود را در رای نوکر و چاکر مستهلکسازی و خود بالمره عامل و مستدرک باشی. خواه قائم مقام باشد و خواه میرزا محمد و میرزا تقی یا دیگران که همگی آمر و ناهی بودند و جملگی خاطی و ساهی [غافل] شدند...»
اگر نگاهی به گزارشهای ابوالحسنخان شیرازی، وزیر خارجه بعدی ایران در سفارت سن پترزبورگ و نامههای التماسآمیزش به تزار بیندازیم (تاریخ سیاسی ایران در دوره قاجاریه- دکتر ابراهیم تیموری)، که با چه خفت بیحاصلی به سردار روس التماس میکرد که لااقل بخشی از اراضی موضوع عهدنامه گلستان را ببخشد، یا در مقابل وجه به ایران بفروشد، حیرت میکنیم که چگونه در شرایط ضعیفتر به جنگ دوم تن دادیم! و میرزا بزرگ قائم مقام و پس از مرگ او میرزا ابوالقاسم قائم مقام و عباس میرزا به چه اصراری سیدمحمد مجاهدطباطبایی را با فتوای جهاد از کربلا به تهران و شمشیر به دست به چمن سلطانیه و کشور را به جنگ کشاندند و بعد پشیمان شدند!
یک دولت، یک کشور، باید در تصمیمات خودش با عقل و اندیشه اقدام کند. ایران توان جنگ با روسیه را نداشت. روسیه قبلا، در حالی که ایران شاهد و ناظر بود، کمر ناپلئون را شکسته بود. عثمانی را شکست داده بود و ایران را در زمانی که قویتر بود در هم کوبیده بود و شمال قفقاز و گرجستان را گرفته بود.
قرارداد ننگین ترکمانچای حاصل تصمیم و عملکردی ننگینتر بود! اما تفاهم ژنو نه گلستان است و نه ترکمانچای! تفاهم ژنو پیمان صلح نیست. قرارداد متارکه جنگی است. اگر تاشش ماه دیگر وفای به عهد کنیم و متقابلا به تعهداتمان پایبند باشیم، در شرایطی که طرف مقابل نیز به اهمیت ایران، پس از کسب تجربیات بسیار، واقف و به همکاری با این کشور، در منطقهای آشوبزده و بیثبات نیازمند است، میتواند به قرارداد صلحی بینجامد که متضمن آسایش و رفاه و توسعه اقتصادی و اجتماعی و رفاه این کشور باشد و جز دستاورد و ورود به عرصه تعاملات محترمانه بینالمللی، هیچ زیانی برای ایران نخواهد داشت. ترکمانچای، گزینهای است که در صورت فرصتسوزی و تسلیم شدن به شعارهای جنگ افروزانه تندروان ناآگاه ناچار خواهیم شد در شرایطی بازنده به آن تن در دهیم! باید همین روال عقلانی را ادامه دهیم تا ناچار نشویم انگشت حسرت به دندان بگزیم.
درود بر شما و قلم شیوایتان
بزدلی و ترس از متن تان برمی آید. ایرانی می میرد ذلت نمی پذیرد
ننگ بر کاسبان تحریم و فتنه.
البته تاریخ گواهی میدهد که از۲۰۰ سال به اینور همواره شبه« روش ان فکران» قداره بند ومستبد ایرانی نما و فکل کراواتی و ریش بزی از ابوالحسن شیرازی فراماسون تا هویدا و۰۰۰ خاک ایران راتوبره کرده اند۰ شرق موذیانه داره میندازه تقصیرمیرزا محمد مجتهد(روحانی ستیزی!)!!!
موافقم با این مقاله >> تازه اگر هم توافق ژنو البته به نظر بی تدبیران (تندروها) نوعی باج دادن باشد کسانی باید پاسخ دهند که تحریمها رو کاغذ پاره می خواندند و در مجمع عمومی سازمان ملل انشای نابودی ملت می خواندند . من توافق ژنو را پیروزی میدانم پیروزی که از زیر آوارهای هشت سال توهم گویی بیرون امده .