بازیگر «پرنده کوچک خوشبختی»: سینما به من اعتماد به نفس داد
پارسینه: عطیه معصومی با اشاره به ناشنوا بودن خود و ارتباط برقرار کردن با مردم گفت: ناشنوا بودنم را سدی مقابل پیشرفت تصور نکردم. خیلی خجالتی و غیراجتماعی بودم اما زمانی که وارد بازیگری شدم اعتماد به نفسم خیلی بالا رفت.
به مناسبت روز جهانی معلولین و رابطه این روز با سینمای ایران تصمیم گرفتیم به سراغ بازیگر نقش ملیحه در فیلم پرطرفدار «پرنده کوچک خوشبختی» ساخته پوران درخشنده برویم. عطیه معصومی که در آن فیلم نقش کودکی ناشنوا را بازی می کرد اکنون یک همسر و مادر دو فرزند است که هر دو از نعمت شنوایی به خوبی بهره برده اند.
به مغازه عطیه رفتیم و از همسرش درخواست کردیم که با عطیه گفت و گویی را داشته باشیم اما متاسفانه عطیه سر فیلمبرداری فیلم تازه ای بود که قرار است در جشنواره فیلم فجر امسال پخش شود. از همسر او کمک گرفتیم و او گفت که می توانیم به صورت پیامکی با او ارتباط برقرار کنیم. این کار را انجام دادیم اما در آخر به خاطر طولانی بودن سوال ها مجبور شدیم از دختر بزرگ عطیه به نام دینا کمک بگیریم. سوالات را به او می گفتیم و جواب ها را از دینا می شنیدیم.
مصاحبه ای که از نظر شما می گذرد به زبان اشاره عطیه معصومی اما با بیان شیرین دختر هفت ساله او است.
کمی از حال و هوای روزهای بازی در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» برای من بگویید.
۹ ساله بودم که پوران درخشنده برای انتخاب بازیگر به مدرسه باغچه بان آمد و می خواست برای نقش ملیحه فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» دختر ناشنوایی را انتخاب کند. باغچهبان جایی بود که من و دوستانم به معنای واقعی و با عشق فراوان در آنجا زندگی میکردیم. مدیر مدرسه طبق نظر خودش پنج نفر از بچهها را به پوران درخشنده معرفی کرد. مدیر مدرسه اصلاً حواسش به من نبود و چند نفر دیگر را انتخاب کرد اما وقتی درخشنده از بازی آنها خوشش نیامد من معرفی شدم. چند تا تست مختلف مثل راهرفتن، گریه کردن و حرف زدن دادم و کارگردان گفت این نقش را تو بهتر از هرکسی میتوانی بازی کنی و این شد که من برای بازی در فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» و نقش ملیحه انتخاب شدم.
نقش ملیحه را راحت بازی می کردید؟
برایم خیلی سخت بود که وارد اجتماع شوم و خجالت می کشیدم بعد از چند جلسه بازی کم کم اعتماد به نفس پیدا کردم و همه این ها با کمک پوران درخشنده بود.
رابطه دوستی با پوران درخشنده، هما روستا و امین تارخ دارید؟
تنها با پوران درخشنده همچنان دوست هستم و واقعا مثل مادر من می ماند. در کنار خانمی بسیار مهربان و دوستداشتنی بودن برای من لذتبخش بوده و هست. او مرا به اندازه مادرم دوست داشت و حتی یادم میآید روزهایی که تا دیروقت سرکار بودیم مرا به خانهشان میبرد و مثل یک مادر هوایم را داشت تا استراحت کنم و غذا بخورم. من آن موقع سن و سالی نداشتم و نمیتوانستم با سختیهای کار کنار بیایم؛ اما درخشنده مثل یک مادر مهربان به من کمک میکرد تا مشکلاتم را حل کنم.
فیلم آخر درخشنده را دیدهای؟
بله، دلم می خواست تو فیلم هیس بازی کنم چون دیدم و خیلی دوستش داشتم.
سخت ترین مرحله فیلمبرداری برای شما کدام قسمت بود؟
بچه بودم و دلم میخواست زیاد بخوابم و صبح زود از خواب بیدار نشوم؛ اما مجبور بودم به همراه بقیه گروه، کارم را شروع کنم و این برای من سختترین مرحله فیلمبرداری بود.
بازی در این فیلم برای شخصی مثل شما که تا آن زمان به علت مشکلی که داشتید در جامعه حاضر نمی شدید چه مزیت هایی داشت؟
برای من حسنهای زیادی داشت، من خیلی خجالتی و غیراجتماعی بودم و در کل نمیتوانستم با کسی ارتباط برقرار کنم؛ اما زمانی که وارد این کار شدم اعتماد به نفسم خیلی بالا رفت و توانستم کارهایی انجام بدهم که تا آن موقع حتی فکرش هم اذیتم میکرد.
مثلا چه کارهایی؟
یکی از ترسهای همیشگی من دست زدن به مورچه بود. کلا از این موجود خوشم نمیآید و اصلا نمیتوانستم باور کنم روزی دستم به مورچه بخورد. اگر خاطرتان باشد من در فیلم، دختری بودم که به جمع کردن مورچه علاقه داشت. یک جعبه داشتم که داخلش پر از مورچه و خاک بود و باید وانمود میکردم که مورچهها را دوست دارم. این برایم غیرقابل تصور بود؛ اما بالاخره با هر ترفندی که بود توانستم مشکلم را حل کنم.
از خاطرات فیلم برایمان بگویید.
یادم است در صحنهای از فیلم باید با هر توانی که داشتم جیغ میزدم اما اصلا نمیتوانستم این کار را انجام بدهم. دم اذان بود و من آنقدر خسته بودم که دیگر طاقتم تمام شد و بدون اینکه به بقیه فکر کنم یک جیغ محکم از ته دل کشیدم و کلمه «مادر» را ادا کردم. همان موقع همه همسایهها از پنچرههایشان سرک کشیدند که ببینند ماجرا چیست و من چرا جیغ میزنم.
یک خاطره جالب دیگرم هم با امین تارخ دارم که در فیلم نقش پدر من را بازی می کرد و در آن صحنه قرار بود که به من سیلی بزند. تارخ دلش نمیآمد مرا محکم کتک بزند برای همین کارگردان اصرار داشت که صحنه را تکرار کنیم. من که دیگر خسته شده بودم به آقای تارخ گفتم اشکالی ندارد، تو را به خدا به من محکم سیلی بزنید تا کار تمام شود، باور کنید ناراحت نمیشوم؛ اما او قبول نمیکرد و میگفت چرا باید بچه مردم را بزنم؟ خلاصه از من اصرار و از تارخ انکار. بالاخره یک سیلی محکم نوش جان کردم و تا چند ساعت گریهام بند نمیآمد.
با اینکه خود شما و همسرتان کم شنوا هستید اما فرزندانتان از شنوایی کامل بهره برده اند، درباره این موضوع چه نظری دارید؟
ناشنوا بودن من ارثی است و به طور مادرزادی کمشنوا به دنیا آمدم. اما خدا را شکر دینا و میکا با به دنیا آمدنشان تمام سکوتی را که در خانه ما حکمفرما بود و شکستند و لحظهای آرام و قرار ندارند. من و جهانگیر شهریور سال ۸۳ با هم ازدواج کردیم و دینا سال ۸۶ به دنیا آمد و میکا هم در سال ۹۰ با به دنیا آمدنش جان تازه ای به زندگی ما بخشید. دینا زبان اشاره را بهتر از تمام اطرافیان ما بلد است و اگر کسی در صحبت کردن متوجه منظور ما نشود. او کامل برایش توضیح میدهد که ما چه میگوییم و منظورمان چیست.
شوهرم مرد خوبی است و برای رفاه ما تمام تلاشش را میکند. ما هیچوقت ناشنوا بودنمان را سدی مقابل پیشرفت تصور نکردیم. خیلی راحت با مشتریانمان صحبت میکنیم و تمام سعیمان را به کار میگیریم تا بتوانیم حرفهایشان را بفهمیم. ما علاوه بر خودمان از بچههایی ناشنوای دیگر هم کمک گرفتهایم تا همراه ما در مغازه کار کنند و این قدم کوچکی باشند. تا همدردهایم خانهنشین نشوند و در اجتماع باشند. بعضی از مردم ممکن ناشنوایان را مسخره کنند اما من هرگز این اجازه را به خودم ندادم که از ترس این مسئله خودم را خانه حبس کنم .
عکس العمل مردم و مشتریان با شما چگونه است؟
بعضیها مسخره میكنند. میخندند . میگویند اینها كر و لال هستند. ما نیمهناشنوا هستیم، من میشنوم. برای همین میروم پیشش میگویم خانم بگویید ناشنوا، نه كر و لال. خجالت میكشد. میرود فردا، پسفردا میآید جنس میخرد و معذرتخواهی میكند . مشتریهایی هم هستند كه خرید میكنند و یكی، دو روز بعد میآیند میگویند این را از شما خریدیم، شكسته است. دروغ میگویند . میخواهند از ما سوءاستفاده كنند. بحث میكنم. بعد میرویم انتظامات مشكلمان را حل میكنیم .
هنرمندان هم از شما خرید می کنند؟
رضا شفیعی جم زیاد به ما سر می زند و خرید هم می کند . داریوش فرهنگ و پوران درخشنده هم زیاد میآیند و هردفعه كلی خرید میكنند. بقیه هنرپیشهها هم بیشتر سر میزنند و احوالپرسی می کنند.
به کسانی که مانند شما با این مشکل روبه رو هستند نصیحت می کنید؟
بیشتر بچههای ناشنوا خانهنشین و ناراحت هستند. من مربی درجه ۳ والیبال هستم اگر حداقل به بهانه ورزش از خانه بیرون بیایند، هم به زندگی امیدوارتر میشوند، هم دوستانی برای معاشرت پیدا میكنند .
بعد از بازی در فیلم مردم چه استقبالی از شما داشتند؟
خاطرههای عجیب و غریبی از عكسالعمل مردم بعد از نمایش «پرنده كوچك خوشبختی» دارم. یکبار مسئولین یكی از سینماهای شهرستان از من خواست آن صحنه آخر فیلم كه میگویم «مامان» را همزمان از پشتپرده بگویم. وقتی آخر فیلم گفتم «مامان!» همهچیز به یکباره به هم ریخت. آخر شب به زور از سینما آوردندم خانه. چند روزی قایمم كردند چون من واقعا ترسیده بودم.
یك پسری مدام زنگ میزد خانهمان و از من خواستگاری می کرد. مامانم حسابی كفری شده بود چون من تنها ۱۱ سالم بود؛ آخر هم یك تابلو فرش ابریشم برایم فرستاد كه هنوز هم یادگاری نگهش داشتهام.
شنیده ایم باز هم مشغول بازی در یک فیلم هستید، درست است؟
در فیلم سینمایی «تنها در چند دقیقه سکوت» به کارگردانی و نویسندگی «هانیه صادقی جم» بازی می کنم که برای جشنواره سی و دوم فیلم فجر پخش خواهد شد. در این فیلم نقش یک مادر ناشنوا را بازی می کنم و با کوروش تهامی، مینا ساداتی و بابک حمیدیان هم بازی هستم.
ارسال نظر