طنز/ ای قیمت تو برابر جان...
پارسینه: در ادامه سه قطعه طنز شماره 92 هفته نامه شریف گل آقا منتشر شده در تاریخ 9 مهر 1371 را میخوانید.
پسته...!
ای پسته شوخ و شنگ و خندان
ای قیمت تو برابر جان
ای برده دهان دلفریبت
هوش از سر مردم سخندان
عارف به تو گشته است پابند
عامی به جمال توست، حیران
رفتهاست ز وصف مغز سبزت
آوازه بر این بلند کیوان
در مجمع ظرفهای آجیل
هستی تو مثال قیصر و خان
بادام به بزم توست فراش
تخمهست به حضرت تو دربان
ز اعجاز مقام برترت، شد
هر صد گرمت دویست تومان
در محفل اغنیا غنودی
فارغ ز مشقت فقیران
نه در غم مردمان بیپول
نه فکر دوا و قرص و درمان
نه در صف مرغ و گوشت قائم
نه در پی نان و پودر ویلان
نه گوش ترا، که خسته گردد
از ضربه وعدههای چاخان
زان وعده که با دهل سرودند
درباره جنسهای ارزان
القصه دل ترا غمی نیست
آسودهای از جفای دوران
از دامن تو شده است کوتاه
دست من مفلس مسلمان
***
فرهنگ «طنز»
مرحوم «دهخدا» در لغتنامه، معانی بسیاری برای «طنز» نقل کرده است. یکی از آنها «ناز» است.
حال ببینیم «ناز»، یعنی همان «طنز»، در کلمات مختلف (و مرکب) چه معنی میدهد:
«ناز»: طنز!
«نازپرور»: طنزپرداز!
«نازنین» : طنزپرداز زن!
«نازبالش»: متکای طنزپرداز!
«ناز شست»: حقالتألیف طنزنویس!
«نازنازی»: بچه طنز نویسن!
«نازیآباد»: محل سکونت طنزنویسان!
«طناز»: طنزنویسی کهناز کرده و دیگر طنز نمینویسد!
«شهناز»: سلطان طنزنویسها!
«نازا»: طنزنویسی که از نوشتن افتاده است!
«نازکش»: کاریکاتوریست!
«نازل»: بلایی که بر سر طنزنویس میآید!
***
قاراشمیش...!
دوباره، وضع و حال شرکت واحد
قاراشمیش است
گرانی بلیتش، بیش از پیش است
وزین رو، باز ناراضی تراشیها
از این اوضاع هردمبیل
ز تهران تا به تجریش است.
شده هر خط آن قسمت به دو،
پنداشته فرد مسافر بره یا میش است!
*
بههر میدان و ترمینال
مسافرها بلاتکلیف و علافند.
گروهی ساکت و جمعی عنق، یک عده حرافند از این وضع چپ اندرقیچیخطها
روان و فکر و اعصاب خلایق جمله مغشوش است
و توفیری ندارد که
اگر در نازیآباد و خزانه یا که در شوش است!
*
به چشم خویشتن دیدم
پریشب کیف «سامسونیت»! مردی لای در ماندهست.
عیال پیرمردی
اشتباهی رفته
ایشان هم پکر ماندهست!
*
الا ای شرکت واحد
که اوضاعت روانم را بسی فرسود
ندیدم بنده هرگز هیچ کس را راضی و خشنود
برای ما نداری سود
تو وقت هر مسافر را
دهی برباد، همچون دود!
ارسال نظر