گوناگون

موسیقی من اول حرام بود و بعد مکروه شد!

پارسینه: رضا صادقی گفت: چند سال پیش من برای گرفتن جایزه بهترین تیتراژ برای سریال «ارث بابام» و«کوله‌پشتی» به صداوسیما دعوت شدم حتی هنوز لوح تقدیر آن را در خانه دارم اما اتفاق جالبی افتاد؛ آنجا بنا بر دلایلی در برنامه نام شخص دیگری را بردند. آن روز فهمیدم که خبری از انصاف نیست. این اتفاق را الان برای اولین بار تعریف کردم چون تابه‌حال اصلا دلم نمی‌خواست یاد آن بیافتم. موسیقی من اول حرام بود و بعد مکروه شد.

رضا صادقی یک سال ونیم با سکوتش اعتراض کرد تا بالاخره بتواند حقش را بگیرد. حقی که خیلی ناچیز بود؛ این‌که برای دل خودش بخواند. صادقی برای «حاشیه» از نا‌عدالتی‌ها و آدم‌های کوچکی گفت که دنیای موسیقی ایران را قبضه کرده‌اند تا مثل خودشان کوچک بماند. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگو با این هنرمند است:



تا اواخر دهه 70 وزارت ارشاد برای خواننده شدن مراحل و تست‌هایی را پیش روی هنرجویان می‌گذاشت که بعد از گذر از این مراحل تازه یک فرد می‌توانست اقدام به خواندن کند اما این مراحل برداشته شد و نتیجه‌اش این شد که سیل عظیمی از خوانندگان وارد بازار موسیقی شدند. آیا در این بازار شلوغ همه چیز به مساوات و بر اساس توانایی تقسیم می‌شود؟

من موافق بودم که این مراحل برداشته شود و همگان بیایند؛ احساس می‌کردم با این حرکت نوعی فضای فکری و فرهنگی موسیقیایی هم در مملکت جاری می‌شود که مردم مجوز پذیرش فلان صدا یا بهمان موزیک را می‌دهند ولی متاسفانه اذهان مثل همیشه دچار بن‌بست هستند. ما ورودی خوبی در موسیقی سرزمین‌مان داریم اما خروجی‌مان صفر است و البته گاهی هم می‌بینیم ورودیمان هم به صفر و حتی به زیر صفر می‌رسد؛ طوری‌که تولیدات زیر خط استاندارد جهانی را می‌پذیریم و برایش دست می‌زنیم، حتی الگوبرداری می‌کنیم و این حرکت ادامه پیدا می‌کند. این رویکرد خوب بود اگر با این اتفاق، فرهنگ موسیقیایی هم در جامعه جاری می‌شد و مردم موسیقی را بیشتر می‌فهمیدند ولی وقتی که نیفتاد، شد بلای جان و به نظر من بعد از آن دیگر اتفاق خوبی نیفتاد.

اما اینکه رضا صادقی کجای این وضع قرار دارد، باید بگویم هیچ جایش. نه رضا صادقی نه صادق رضایی و نه هیچ یک از دوستان خوبی که در این آشفته بازار حرکت می‌کنند اقبالی ندیده‌اند.من بعد از 20 سال کار موسیقی که 10سالش به‌صورت رسمی بوده و طی آن در کنار آدم‌های بزرگی بودم، هنوز هم فرصتی برای کسانی یا مجموعه‌ای هست که جلوی خواندن من را بگیرند و من نتوانم کارم را ارائه کنم. اگر امروز من و امثال من با سابقه کاری که داریم و البته با لطفی که خدا و مردم به ما داشته‌اند، نتوانیم کار کنیم و در کنار مردم باشیم، بدون تعارف کسی یا کسانی خواهند آمد که فضا را پر می‌کنند و در نتیجه من به رکود دچار می‌شوم و البته به یکسری پیشرفت‌های محدود در دنیای پاپ. انصافا من به حقم نرسیده‌ام. البته به جز محبت مردم، این هم نه به خاطر اینکه شعارم مردم‌سالاری باشد، یک واقعیت است.

چند سال پیش من برای گرفتن جایزه بهترین تیتراژ برای سریال «ارث بابام» و«کوله‌پشتی» به صداوسیما دعوت شدم حتی هنوز لوح تقدیر آن را در خانه دارم اما اتفاق جالبی افتاد؛ آنجا بنا بر دلایلی در برنامه نام شخص دیگری را بردند. آن روز فهمیدم که خبری از انصاف نیست. این اتفاق را الان برای اولین بار تعریف کردم چون تابه‌حال اصلا دلم نمی‌خواست یاد آن بیافتم.

موسیقی من اول حرام بود و بعد مکروه شد. این وسط به من ستاره نمی‌دهند، من هم منتظرش نیستم.


شما خواننده‌ای هستید که برای گرفتن مجوز خواندن تلاش کردید و خود این دوستان بالاخره به شما مجوز داده‌اند اما باز هم آن نگاه سلیقه‌ای وجود دارد، ریشه این نگاه کجاست؟ چرا ارشاد و گاهی تهیه‌کننده‌ها بنابر سلیقه شخصی خودشان به شما نگاه می‌کنند؟

وقتی که حرف می‌زنی، تبدیل می‌شوی به آدم بد داستان. جامعه ما مظلوم‌پرور است. قرار نیست رضا صادقی آدم خوبی باشد یا قرار نیست همیشه بد باشد. این قضیه را کنار بگذاریم چون به خودم ربط دارد. من الان فریاد رضا صادقی را می‌زنم که یک دهه به طور جدی کنار مردم بود، من از طریق انتشار آلبوم خواننده نشدم؛ مردم «مشکی رنگ عشقه»، «بغض ترانه»، «تو با منی» و... را شنیده بودند، بعد من را دیدند. عکس جلد آلبومم هم با بینی عملی یا ابروی برداشته و این حرف‌ها نبود. من خودم بودم.ولی وقتی الان به این روند نگاه می‌کنم، می‌بینم که در این 34 سال عمری که از خدا گرفتم، 20 سال آن را کاملا صرف موسیقی کردم؛ یعنی فقط 14 سال کودکی کردم آیا حق من این است؟ اگر من با این همه زحمت و عمر که به پای علاقه‌ام گذاشته‌ام، با این مشکلات مواجه هستم، برادرم که بعد از سه سال می‌خواهد وارد این عرصه شود با چه مشکلاتی روبه‌رو می‌شود؟
اینکه چرا برای من این مشکلات پیش می‌آید، فکر می‌کنم به خاطر این است که برخی مواقع و در واکنش به موضوعات خاصی، خیلی‌ها سکوت می‌کنند اما من سکوت نمی‌کنم؛ یکبار در کنسرتم صدای مردم را به خودشان برگرداندم و گفتم اگر تهیه‌کننده‌ها، مقداری طول جیب‌هایشان را کوتاه کنند و بلیت‌ها را ارزان‌تر بفروشند تا همه بیایند، چه می‌شود؟

قیمت بعضی چیزها در ایران بیهوده بالاست، طوری‌که به آرزو تبدیل شده‌اند. سوار هواپیما شدن، زندگی راحت داشتن، اجاره کردن خانه و... آرزو شده؛ حالا کنسرت رفتن هم به آرزو بدل شده؛ خیلی خنده‌دار است.


شما که درحال‌حاضر برداشت مالی خوبی از هنرت‌ داری، چرا فکر می‌کنی باید اینها را بگویی؟

من خواننده‌ای نیستم که بخوانم. من خواننده شدم که بمانم؛ اگر قرار باشد آدم به خواننده شدنش و صدایش اکتفا کند، خیلی‌ها هستند که صدایشان از من بهتر است، این تفکر من است. وقتی می‌آیم و می‌گویم مشکی رنگ عشق است، نخواستم بیلبورد بسازم. گفتن این جمله به خاطر اعتراض به روندی است که درست نبود و نیست. این خنده‌دار است که چون حساب مالی من پر است، صدایم در نیاید. از آن زمان به بعد، احساس کردم برایم یکسری فضاها ایجاد شد و بعدش هم رسیدم به تمام شدن قراردادم با ایران‌گام. ماجرا این بود که تنها خواسته من این بود که برای خودم کار کنم. این چیز زیادی نبود و نیست؛ خلاف که نکردم. قرارداد من تمام شد و خواستم خودم کار کنم. ولی جواب جالبی شنیدم: «اجازه نمی‌دهیم.» البته صرف‌نظر کردم از اینکه قراردادهای ما از ترکمانچای خنده‌دارتر است.


چرا؟

یکسری قراردادها آلبومی است و یکسری دیگر سفارشی؛ یعنی اگر قرارداد نبندی اجرا نخواهی داشت. بدون شرح. ولی یکسری قرارداد دیگر هست به نام سالانه. من با شرکت ایران‌گام یک قرارداد سه ساله داشتم که خیلی دوستانه کار می‌کردیم و افتخار هم می‌کردم. الان هم همین‌طور چون برای من خیلی زحمت کشیدند. بعد از آن گفتم می‌خواهم تنهایی به کارهایم فکر کنم و خودم تصمیم بگیرم. متاسفانه بنا به مشکلاتی که بین تهیه‌کننده سابق من و تهیه‌کننده الان من وجود داشت، مسائلی پیش آمد که من اصلا ناراحت نشدم! چون اگر تهیه‌کننده سابق من آن کارها را نمی‌کرد، تعجب می‌کردم. او باید از مواضع شغلی و تجاری‌اش دفاع می‌کرد.


دقیقا منظور شما از آن کارها چیست؟

اینکه از خواندن ترانه‌هایی که ایشان تهیه‌کننده‌شان بودند، در اجراهایم جلوگیری کند. چیزی که برای من خیلی دردآور بود و هست این است که چرا من کسی را نداشتم که از حقم دفاع کند، چرا حقوق مولفان و مصنفان همیشه تضییع می‌شود؟ مگر من آن آهنگ‌ها را نساختم؟ مگر من عمرم را نگذاشتم؟ اگر یک شرکت پول داده، من هم عمر داده‌ام که با هیچ پولی جبران نمی‌شود. زمانی‌که همه در ماشین‌هایشان نشسته‌اند و با ترانه‌های من و همکارانم حال خوبی دارند، ما در گوشه خانه نشسته‌ایم و به کار بعدی که همان حال را بدهد، فکر می‌کنیم. ولی وقتی پای من برای این قضیه به دادسرا باز شد، یک نفر از ارشاد نیامد بپرسد آیا زبان دادسرا را بلدی؟

داسرا جای من نبود، من درگیر یک کلاهبرداری شدم و شک ندارم باز هم درگیر می‌شوم اما چیزی که دل من را سوزاند، این بود که کسی را نداشتم از من دفاع کند. من همیشه برای رضایت خودم و مردم روی صحنه رفتم؛ هیچ منتی نیست. می‌خواهم بدانم کسانی که متولی هستند چرا این را نمی‌بینند؟ چرا همیشه از شرکتی دفاع می‌شود که همیشه آلبوم دارد اما من که سالی یکبار آلبوم می‌دهم، بی‌دفاع هستم.


منظورت از «بدون شرحی» که گفتی، این بود که هر کسی در نهایت می‌خواهد از رضا صادقی سود ببرد؟

بله می‌تواند طعنه به تهیه‌کننده و بالاتر از تهیه‌کننده باشد. بگذارید من قسمتی از متن قراردادم را برای شما بگویم: این آثار در زمان حیات و بعد از ممات، امتیازش برای شرکت است. اشکال ندارد؛ بعد از مرگم هم امتیازش مال شما اما این را به من نگو! شاید آن تهیه‌کننده هم نداند این تبصره‌ها چیست، چون وقتی از او پرسیدم، گفت نمی‌دانم وکیل نوشته. به‌هرحال آنها همیشه وکیل دارند. وقتی به آن قراردادها نگاه می‌کنم، کلا دلسرد می‌شوم. تنها دلخوشی‌ام این است که تا زمانی‌که محترم می‌خوانم بخوانم.


بسیاری از مسوولان لاف حمایت از هنرمندان را می‌زنند؛ مثلا تا یکی از چهره‌ها در بستر بیماری می‌افتد، به عیادتش می‌روند و عکس یادگاری می‌گیرند اما آیا تا‌به‌حال بدون هیچ چشمداشتی از شما حمایتی شده است؟ رئیس‌جمهور مثلا به کنسرت محسن یگانه آمده بود...

نه و مثلا چون می‌دانند من چشمداشتی برآورده نمی‌کنم، کسی به کنسرتم نمی‌آید. دولت من دولت عشق است، اما اگر بخواهم در مورد این سوال حرف بزنم، مغز استخوان می‌سوزد و اگر حرف نزنم دلم می‌سوزد ولی ترجیح می‌دهم چنین جواب تو را بدهم: «دل گفت مرا علم لدنی هوس است/ تعلیمم کن اگر تو را دسترس است/ گفتم که الف گفت دگر هیچ نگو/ در خانه اگر کس است یک حرف بس است.» حرف منم چیه؟ مشکی رنگ عشقه. هنوزم عشق یک رنگ است.


اگر این فضا عوض شود، این رنگ عوض می‌شود؟

من اصراری به رنگ ندارم. اگر روزی ببینم عوض کردن رنگ لباسم دل کسی را شاد می‌کند، حتما این کار را می‌کنم. چند شب پیش برنامه 90 را می‌دیدم، رحمتی حرف جالبی زد. گفت اگر یک پسری به پدرش بگوید از خانه می‌روم، باباش نمیگه برو، میگه چرا میری؟

مدیران موسیقی نباید منتظر باشند تا ما بگوییم آخ! اینها باید وقتی حتی اندکی هم حال امثال من بد است، بگویند چه شده؟!!


اگر خودت تهیه‌کننده کارهایت باشی مشکلی پیش می‌آید؟

بله مشکل پیش می‌آید. قطعا این اتفاق در سرزمین ما نمی‌افتد و اگر کسی این موقعیت را برای خودش پیش بیاورد مطمئنا فقط در یک مدت کوتاه می‌تواند سالم بماند. قراردادها باید بین شخص حقوقی با شخص حقوقی باشد. قرارداد حقیقی با حقوقی برای احقاق حق مشکل پیدا می‌کند.


پس یک مافیای موسیقی وجود دارد که اذیت می‌کند؟

من منتظر همین کلمه بودم وقتی به یک نفر که آفتابه دزد است بگویی شاه دزد ابرو بالا می‌ندازد. اینها مافیا نیستند. این‌جوری اسم مافیا هم خراب می‌شود. ما زود تسلیم شدیم و این اتفاق‌ها افتاد. هیچ کسی فکر نمی‌کرد من یک‌سال‌ونیم سکوت و مبارزه می‌کنم و من با کفش‌های آهنی چنین کردم. لطفا این آدم‌های کوچک را بیهوده بزرگ نکنید. بزرگان دنیای موسیقی، اهالی موسیقی هستند.همه جای دنیا، تهیه‌کننده به دنبال خواننده است؛ درست برخلاف روال اینجا. اتفاقاتی که برای من افتاد، خیلی نگرانم کرد؛ طوری‌که اگر زمانی وصیت‌نامه بنویسم، حتما تاکید می‌کنم بعد از من آثارم را دست کسی بدهند که بداند با دنیای فکری من چه می‌کند.


شما هم شنیده‌اید که می‌گویند خواننده‌های زیرزمینی اگر با ستادهای انتخاباتی همکاری کنند، یک‌شبه مجوز می‌گیرند؟

خیلی‌ها با هزار ترفند وارد می‌شوند و فکر می‌کنند ماندنی هستند اما نهایتش چندماه است. بعد سی‌دی‌هایشان از ماشین‌ها بیرون ریخته می‌شود و دوباره فرهاد و فریدون فروغی گذاشته می‌شود.‌ مجوز دادن در این شرایط خیلی ساده است. اما مهم این است که همین هنرمندان چطور از مردم مجوز بگیرند. اما در این قهقرای بی‌فرصتی اگر دوستانی که بعضی‌هایشان فوق‌العاده هستند، بتوانند از این فرصت استفاده کنند؛ چرا که نه؟ بعد همه توسط مردم غربال می‌شوند.



منبع: حاشیه

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار