ماجرای خواندنی سلیمان نبی (ع) و مرگ پسرش
پارسینه: «خدایا! مرا ببخش و از اینکه بر اثر یک لحظه غفلت به نیروی خود تکیه کردم و تو را فراموش نمودم. معذرت می خواهم، مرا بیامرز.»
پارسینه-گروه فرهنگی: حضرت سلیمان علیه السّلام دارای یک پسر شد، [نشانه های نبوغ و استعداد و نورانیت در آن پسر به گونه ای بود که] سلیمان علیه السّلام به او امیدوار شد (که او مثلا امید آینده ی من است و بعد از مرگ من، جانشین من می شود و خانه و سایر شئون زندگی مرا نگه می دارد و نمی گذارد در خانه ما بسته باشد).
آن پسر در سنین کودکی فوت کرد، جنازه ی او را روی تخت سلیمان در برابرش گذاشتند، خداوند به این ترتیب به سلیمان علیه السّلام هشداد که امور خود را به خدا واگذار کند و تسلیم خدا باشد، دل از دیگران ببرد و به خدا متصل نماید (و پیوسته به یاد او باشد و به او اتکا داشته باشد نه دیگران).
سلیمان علیه السّلام متوجه لغزش (و ترک اُولی) خود شد، توبه و انابه کرد و به خدا توجه نموده، عرض کرد: «خدایا! مرا ببخش و از اینکه بر اثر یک لحظه غفلت به نیروی خود تکیه کردم و تو را فراموش نمودم. معذرت می خواهم، مرا بیامرز.»
منبع:
۱. داستان هایی از یاد خدا، ص۲۷-۲۸.
افکارنیوز
ارسال نظر