آخرین نامه بهمن كیارستمی
پارسینه: ۸۰ روز از رفتن عباس کیارستمی گذشت. حالا فرزند او، بهمن، گلایههای خود از نحوه برخورد با پرونده پزشکی پدرش، منتشر نشدن گزارش مربوطه و بلاتکلیف ماندن ۸۰ روزۀ این ماجرا را به رشته تحریر درآورده است.
به گزارش انتخاب، پاییز شد. برگهای پیچک بالای سر ابوی بیحال شدهاند و رنگشان به زردی میزند. غروبها که بخواهی سر خاکش بروی، باید کت تنت کنی و چه چیز لذتبخشتر از آنکه سر کمد خودش بروی و یکی از آن کتهای شیک مخملکبریتی سیاهرنگش را بپوشی که هنوز بویش را میدهد. پاجروی قبراقش را هم که سوار میشوی و دستت را که میگذاری روی دنده، انگار در خوشترین حال او، دستش را گرفتهای، پیچهای لواسان را میراند و کنسرتوی براندنبورگ باخ گوش میدهد. از احوال سانتیمانتال این روزها که بگذریم، اول مهر، هشتادمین روز رفتن او بود و به عبارتی چله دوم. هنوز در سازمان نظام پزشکی کارگران مشغول کارند و در حال شور برای اعلام حکمی عادلانه برای خاطی یا خاطیان. برای چه خطایی؟ آیا شرحش دادهاند؟ آیا گزارشی نوشتهاند؟ آیا این پرونده آنقدر پیچیده است که تا امروز نتوانستهاند جمعبندیاش کنند و یک گزارش دوصفحهای در شرح ماوقع ارائه دهند؟ خیر نیست.
شک ندارم آنچه را که در قالب لایحه هشتبندی در شرح قصورات پزشک و بیمارستان، در جلسه دادگاه هفته گذشته به این دادگاه ارائه شد، رئیس این سازمان از بر است. او این موارد را نه پس از فوت کیارستمی، بلکه نیمه فروردین که به همراه وزیر بهداشت به عیادت کیارستمی آمد میدانست. اما چرا ترجیح داد گزارشی منتشر نشود و دستور داد تنها مقدمات اعلام حکم فراهم شود؟ چون انتشار «گزارش» تبعات دارد، موجب بحث میشود و دامنگیر است. چون حکم، عملکرد فرد را بررسی میکند و گزارش ممکن است به مسائل کلانتر از خطای فردی بپردازد. اما در این دو چله در آنسو چه گذشت؟ پس از رفتن کیارستمی، انگار لولهای پوسیده ناگهان ترکید و صدها گزارش و مقاله نوشته شد.
از مشاهدات و تجربیات شخصی تا تحلیلهای جامعهشناختی و مقالات پدیدارشناسی. داستانهای فراوان خواندیم که نقلشان نهفقط به دلیل آن بود که رفتن کیارستمی داغها را تازه کرده بود و یاد عزیزان را زنده کرده بود که «فضای مجازی» بستر این تبادل و گردش اطلاعات را فراهم آورد و به جبران کمکاری نهادهای رسمی و قانونی در اطلاعرسانی و گردش اطلاعات پرداخت. کیارستمی آخر زمستان به بیمارستان مراجعه کرد، تمام بهار را رنج کشید و اول تابستان رفت. حالا نسیم پاییزی به ما میگوید طلب علم (و نه عدل) از سازمان نظام پزشکی کار بیهودهای است. درعینحال پیش چشممان دریایی است از مشاهدات و تجربیات و گزارشهای مستند، ولی ما هنوز کاسه به دست گرفتهایم و از راهروی ساختمان نظام پزشکی و بیمارستانهای محل طبابت قضات و کارشناسان این سازمان بالا و پایین میرویم... که پرده از اسراری بندازیم که بر همه عیان است؟ گرچه از ابتدا تنها توضیح خواستیم و نه عدالت و جزا، فکر میکنم پزشک معالج و بیمارستان جم قیمت خطای خود و حتی دیگران را پرداختهاند و در نهایت اینکه پزشک معالج سه ماه از طبابت منع شود یا شش ماه، تفاوت چندانی نمیکند.
مضاف بر اینها، در صلاحیت آنکه بعد از هفتهها بررسی کارشناسانه پزشکان و فضلا میگوید اگر گزارش میخواهید، شکایت کنید و بعد اعلام میکند کیارستمی وصیت کرده بود اگر فوت کرد از کسی شکایتی نشود، تردید دارم. گرچه فراهمآوردن امکان دسترسی به سابقه پزشکان و طراحی سازوکاری عملی برای آگاهیبخشی به بیمار، از وظایف سازمان نظام پزشکی است، اما در شرایطی که اولویت سازمان نظام پزشکی حفاظت از اطلاعات پزشکی و پیشینه طبیبان است، کاربران خدمات پزشکی تاریخنگاری خُرد را آغاز کردند تا لزوم آگاهی عمومی و دسترسی آزاد به اطلاعات را یادآور شوند. پس نتیجه را در رأی دادگاه بدوی و تجدید نظر نمیجوییم و امیدواریم حفظ اسرار بیماران و پزشکان، از اولویت سازمان نظام پزشکی خارج شود، حفظ اسرار پزشکی عباس کیارستمی که به کار حفظ جانش نیامد.
ارسال نظر