داستانکهای یک بلاگر حزباللهی دربارهٔ «بدحجابی»
محمدهادی صحرابان در وبلاگ «نو اندیش» نوشت :
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیك شد و با لحنی مؤدبانه گفت:ببخشید آقا! من می تونم یه كم به خانوم شما نگاه كنم و لذت ببرم؟
مرد كه اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری كه رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار كوفت و فریاد زد مردیكه عوضی، مگه خودت ناموس نداری. ... میخوری تو و هفت جد و آبادت ... خجالت نمی كشی؟ ...
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینكه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عكس العملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد: خیلی عذر می خوام فكر نمی كردم این همه عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میكنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم كه نامردی نكرده باشم ... حالا هم یقمو ول كنین، از خیرش گذشتم.
مرد خشكش زد ... همانطور كه یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز كرد ...
مادر دست دختر بَزک کرده اش را گرفته و در بازار مشغول خرید است. برخی از جوانان و مردان هم طبق معمول دختر را برانداز می کنند. فکر کردم مادر متوجه این قضیه نیست.به طرفش رفتم.گفتم حاج خانم میشه یک عکس با دختر خانمتان بگیرم؟مادر که چهره اش برآشفته شده بود،گفت:مگه بی صاحبه؟!! گفتم : برای من شد صاحب دار؟تمام دوربین های سَر مردای توی بازار،منظورم چشماشونه،دارند از دخترت فیلم و عکس می گیرن ولی من که اجازه گرفتم ...
داشتم توی پیاده رو رد می شدم دیدم مادری با حجاب دست دختر بدحجابی را گرفته و وارد مغازه ای شدند.خیلی تعجب کردم مادر که سن و سالی ازش گذشته با حجاب اما دختر جوانش با یک مانتو بدن نما و کوتاه و تارهای موهای سرش از روسری کوچکش از پشت و از جلو زده بیرون! با خودم گفتم: بزار از مغازه بیرون بیان سوال کنم علتش چیه؟!! مادر و دختر که از مغازه بیرون آمدند سوال کردم:حاج خانم میشه بپرسم چرا وضعیت پوشش شما با دخترخانمتون زمین تا آسمون فرق داره؟ مادر جواب داد: آبجی،من که سن و سالی ازم گذشته و تناسب اندام و هیکلم بهم ریخته ، اگه بخوام مثل دخترم مانتو بپوشم خیلی بد تیپ می شم،چادر که می پوشم خوش تریپ تر میشم! رو کردم به دخترش گفتم:وقتی چادر عیب و عیوبای بدن شما رو می گیره و خوشکل تر میشی، پس حتما اگر دخترخانمت هم خودشو بپوشونه خوش تیپ تر میشه.از طرفی دل مردای کوچه و بازار رو ریش ریش نمی کنه.آخه میدونی مردا با چشمهاشون هم ارضای روحی میشن و دخترشما هم وسیله ای برای ارضای اونها می شه!!!
خیلی جالب بود
خیلی جالبه
چرا داستانک درباره حجب و حیای مردان نمی نویسه؟
فرض کنید این آقایون به ظاهر مسلمان شما در یک جامعه فاسد گیر افتادن،هرکاری کنن مجازه؟!
شاید افتادن توی قوم لوط
همه چیز این جامعه برای توجیه مردهاست.