نقد یک بلاگر حزباللهی بر پاسخ اخیر حسن عباسی
سید جواد حسینی در وبلاگش نوشت :
سایت خبری 598 در خبری با عنوان "پاسخ مفصل و علمی حسن عباسی به انتقادات اخیر + جداول و نمودارها " مطلب مفصلی را منتشر کرده است. از شواهد و قرائن برمی آید که این متن سخنرانی نامبرده است که البته به طرزی بسیار ابتدایی و شتابزده تایپ و در اختیار این رسانه قرار گرفته است. ویرایش ابتدایی است ، به این دلیل که مثلا در ابتدای متن فوق الذکر ، بطور مشخص روشن نیست نقل قول ها مستقیم است یا غیر مستقیم ؟ تنظیم ، تنظیم خبری است یا پیاده شده از روی سخنرانی ؟ کسی برای رضایت خدا نیامده ، چند تیتر و عنوان برای بخش های مختلف بحث انتخاب کند تا مخاطب رغبت خواندن این متن طولانی را از دست ندهد. این را گفتم را تا استاد فکری برای انتشار دقیق ، سریع و مطلوب آثارش کند . داخل پرانتز بگویم حداقل کاری که یک شاگرد و هوادار می تواند به جای سینه چاکی بی هزینه بکند ، آموختن قواعد ویرایش برای سر و شکل دادن مناسب به مطالب استاد و مراد است تا از قبل آن ، اندیشه ها از کنج سالن و اتاق های فکر بیرون بیاید و امکان عرضه مطلوب و یافتن مشتری دانش دوست خود را داشته باشد. بگذریم
در ابتدای این خبر ، سایت فوق آورده :
"اخیراً دو- سه وب سایت با هویت خاص، با بریدن یک قطعهی 18 دقیقهای از یک سخنرانی مربوط به دو سال پیش، که در آن عباسی به پرسش یکی از حاضران در خصوص فلسفه و نسبت آن با حکمت، و نقش آن در مبانی نظری نظام جمهوری اسلامی پاسخ میدهد، و سپس چیدن چند فراز گزینشی آن در صفحه در ذیل یک تیتر دروغ، واکنشهایی را در میان جامعهی فلسفی طلب کردند. "
اولا تصور نمی شود در کشوری که به برکت خون شهدا و قانون اساسی از آزادی بیان بهره مند است خبررسانی و تحلیل دوسه سایت از میان ده ها سایت و خبرگزاری نشانه بد و جرمی به شمار آید. . بلکه باید آن را به فال نیک گرفت و در همه حال خود را زیر ذره بین رسانه های منتقد دید.
ثانیا تیتر برگرفته از مطلب فایل صوتی بود و اتفاقا اقدام سایت مذکور در قراردادن فایل صوتی مانع از هرگونه بزرگنمایی و یا کوچک نمایی ژورنالیستی شده است. انتخاب تیتر هم یعنی عبارت " حسن عباسی : همه فلاسفه مسلمان اشتباه کرده اند " نه تنها دروغ نبود بلکه لب کلام استاد به حساب می آمد . از طرف دیگر ، به نظر من ، این سایت اگر می خواست کاملا ژورنالیستی عمل کند می توانست عبارات جنجالی تر دیگری انتخاب کند که از قضا در این فایل صوتی ، کم نبود.
ثالثا آیا 18 دقیقه فرصت کمی است برای جا انداختن و بیان مقصود و منظور گوینده کلام که این گونه این تایم را دستاویز قرار می دهید؟
رابعا در بحث علمی ، پرداختن به انگیزه ها و انگیزه خوانی نازل ترین روش مواجهه است . بهتر است بجای این فرافکنی ها ، به قدرت استدلال توجه بیشتری کنیم.
استاد در بخشی از این سخنان می گوید:
" فلسفه، حکمت نیست، بلکه فلسفه تابعی از حکمت است، و آنچه در قرآن حکمت نامیده میشود مفارق از فلسفه است. مطالبهی او نیز این است کسانی که میگویند انقلاب اسلامی مبتنی بر فلسفهی ملاصدرا است، پس در استمرار حرکت انقلاب اسلامی، در دههی چهارم عمر جمهوری اسلامی که عصر نظامسازی آن با هدایت امام خامنهای سمت و سوی دقیقتری یافته است نیز، اندیشهی صدرایی باید متقبل تولید و ارائه فلسفههای مضاف مورد نیاز جامعه و حکومت شود. آیا این مطالبه، نابجا است!؟ این از لوازم پایبندی یک حکومت و جامعه به یک مکتب فکری، و متقابلاً از تعهد مکتب فکری، به جامعه و حکومت برآمده از آراء خویش محسوب میشود. "
در همین یک پاراگراف، فکر می کنید چند گزاره منطقی و روشن می شود پیدا کرد؟ فلسفه تابعی از حکمت است؟؟؟ این یعنی چه ؟ کدام فلسفه؟ غربی یا اسلامی ؟ اگر منظور ، فلسفه غربی است ، خب به قول شما مبنایش که آرخه است ، دیگر چرا ما آن را تابعی از حکمت بدانیم؟ اگر منظورتان فلسفه اسلامی است ، خب دلیلتان چیست؟ شما که در اصفهان و درآن فایل کذایی گفته بودی ، فلسفه اسلامی همان فلسفه یونانی است و مبنایش آرخه است !!! آخر متوجه نشدیم فلسفه اسلامی داریم یا نداریم؟ اگر داریم ، آن همه سروصدا برای چه بود ، اگر هم نداریم و همه اش یونانی است این لغت "فلسفه" که استاد آن راتابعی از حکمت ، می داند مابه ازایش چیست ؟
شاید در وهله سخنرانی ، برای مستمع این مقدار تمرکز و دقت میسور نباشد که از عبارات به فهم آن منتقل شود اما در حالت مکتوب ، این امکان و فرصت وجود دارد که فارغ از هر حب و بغض ، عبارات بازخوانی شود. تأکید نگارنده این سطور بر تبدیل گفتارها به گفتارنامه و انجام مناظرات مکتوب و نه شفاهی دقیقا ناظر به همین مسأله است . این تازه یک پاراگراف پنج خطی از میان صدها بلکه هزاران عبارت بیان شده استاد در این جلسه و دیگر محافل است.
یکی از ویژگی های اهالی فلسفه ، دقت در بیان و دقت در پذیرش است . شاید یکی از دلائل حساسیت ها نسبت به فلسفه خوانده ها در ایران ، همین استقلال علمی است که به راحتی زیر بار هرگزاره ای نمی رود و مرعوب عبارات فاخری مثل عبارات پایانی پاراگراف فوق الذکر نمی شوند.
" اکنون جمهوری اسلامی نیز که برای مبانی اقتصادی آن، رویههای نئوکینزی، یا فریدمنی تجویز میشود، آیا با همان مشکل استحالهی فکری روبرو نخواهد شد؟! اگر از دوستان صدرایی مطالبه شد که اندیشه و مکاتب موضوعی و کاربردی را نیز از بطن تفکر مکتب صدرا به جامعه و نظام تحویل دهید، با دامنهای از واکنشهای غیرفلسفی و غیرمنطقی روبرو میشوید که شماها ضد فلسفه هستید و این چه انتظاری است که شما متوقعاید که از متن اندیشهی صدرا- طباطبایی، مکتب اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره درآید. "
در عبارات بالا ، دکتر توانایی فلسفه صدرایی را برای ارائه مدل در عرصه های گوناگون حیات بشری محل تأمل و پرسش قرار می دهد . بعد با رد پاسخ احتمالی فلاسفه مبنی بر این که فلسفه ، معرفت برای معرفت است ، بر پرسش خود تأکید می کند.
" مفهوم هنر برای هنر، علم برای علم، و فلسفه برای فلسفه، در خود غرب نیز به چالش کشیده شده است. لذا مقولهی فلسفه برای فلسفه، یا معرفت برای معرفت مطرح نیست و اگر فلسفهی متعهدی مدعی بود که انقلاب اسلامی را پشتیبانی فکری کرده است، طبیعتاً بایستی متعهد به استمرار حرکت آن در موضوعات متعدد فلسفهی مضاف باشد و نمیتواند در فضای انتزاعی خود، اسیر مقولهی معرفت برای معرفت بماند. زیرا در این صورت، فلسفهها و معرفتهای بیگانه، در قالب مکاتب فکری معارض با اساس اسلام، با استفاده از خلاء پیش آمده، خود را تحمیل و جایگزین نموده، و چون متعهد به اسلام و تفکر الهی نیستند، و متعهد و محصور در پیشفرضهایی مغایر با اسلام هستند، در نتیجه به استحالهی نظری جمهوری اسلامی منتج میشوند. "
در پاسخ باید گفت مگر چند درصد فلاسفه اسلامی مدعی شده اند انقلاب اسلامی ، به طورکامل محصول اندیشه های صدرایی است ؟ بعلاوه کارآمدی فلسفه ، محدود به دو پاسخ متقابل فوق نیست که با رد هردو ، لاجرم به مهمل بودن فلسفه منتهی شویم . از طرفی بر فلسفه باری به وسعت همه دانش ها و علوم را حمل کنیم تا جایی که احتمالا ضعف و عقب ماندگی صنعت خودروسازی راهم معلول ضعف و ناتوانی فلسفه صدرایی بدانیم ! و از سوی دیگر به پاسخ "معرفت برای معرفت و فلسفه بر ای فلسفه " برسیم . درصورتی که
اولا فلسفه اسلامی لزوما در فلسفه صدرایی خلاصه نمی شود و دستگاه جامع فکری فراتر از آن ، مفروض و قابل پیش بینی است.
ثانیا عدم تولید تاامروز علوم بمعنای تام و تمام از فلسفه صدرایی ، بمعنای نفی مطلق قابلیت های ذاتی فلسفه و استخراج ازآن در آینده نخواهد بود.
ثالثا نادیده گرفتن تأثیرات دقیق عناصر این فلسفه در ابعاد مختلف حیات سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، تربیتی و اخلاقی ، هنر معماری و نقاشی ما موضوعی نیست که به راحتی قابل رد یا اثبات باشد و البته هرمقوله متخصص و پژوهشگر خاص خود را می طلبد . لااقل در این چندحوزه ، نگارنده قادر است به اثرپذیری مستقیم و غیر مستقیم معارف عقلی و دینی از آموزه های فلسفه اسلامی و بخصوص فلسفه صدرایی اشاره نماید. حال ممکن است استاد معظم ، کاربرد را در علم اقتصاد ، منحصر بداند که از این منظر ، حرف استاد از مطلق گویی خارج می شود و مقید به معرفتی خاص می گردد .
نکته دیگر که بخش عمده تلاش استاد را برای اثبات اهمیت آن در گفتار فوق تشکیل می دهد ، اصراری است که استاد بر ریشه شناسی کلمات و مفاهیم دارد. این توصیه استاد ، ارزشمند است اما تأکید افراطی بر آن مخل انتقال پیام عادی است چه برسد به مفاهیم اندیشه مأبانه و فلسفی میان فرهنگ ها . درست است که برای مثال Reason در انگلیسی با مفهوم عقل قرآنی یکسان نیست ، اما آیا هیچ وجه اشتراکی هم ندارند؟ مطمئنا فرهنگ نامه نویس به واسطه دلیل و وجه اشتراکی فلان معادل را برای فلان واژه برگزیده است . در غیر این صورت می توانست بجای معنای عقل برای Reason ، کلمه " روح "را انتخاب کند. افزون بر این ، راهکاری که می تواند تا حدودی دغدغه استاد را پوشش دهد ، رجوع به Context و فضای کاربرد لغت بجای سماجت بر معناشناسی دایره المعارفی است. وقتی فردی با واژه عقل در متن مقدس قرآن روبرو می شود آن گاه درک دقیق تری از معنای این لغت در فرهنگ اسلامی کسب می کند و دیگر مثلا معنای کسب سود مادی و لذت طلبی را لازمه عقلانیت تلقی نمی کند. در همین رابطه نکته ای که به ذهن نگارنده می رسد اینست که آیا امکان قلب معنای واژه وجود ندارد ؟ یعنی نمی توان پذیرفت در طول
تاریخ ، واژه فلسفه ، به علم وجود شناسی آن گونه که علامه طباطبایی تعریف می کند انتقال معنی دهد ؟ چه اشکالی دارد ؟ اصلا مفهوم فلسفه ، حالا با هر سابقه معنایی که داشته است ، حالا کاربرد دیگری یافته چه اشکال و آسیبی متوجه این جعل واژگانی می شود؟ آیا این نمی تواند مصداقی از بومی سازی معرفت عقلی تلقی شود؟ ضمن این که در عالم واقع هم همین طور است ، وقتی نام کلمه فلسفه برده می شود ، کسی آن را در تضاد با آیه شناسی اخذ نمی کند . مگر وجود ، خود بزرگ ترین و روشن ترین آیه نمی تواند به حساب بیاید ؟ این پرسش ، کلیدی است .آیا امکان جمع دو رویکرد فیلسوفی به معنای دوستداری دانش و حتی با نگاه "تلاش برای فهم حقیقت اشیاء " و تلقی نگاه آیه ای وجود ندارد؟ اساسا کشیدن مرز میان دو نوع رهیافت و تأکید بر عدم هم نشینی این دو نگاه ، نوعی ادعای بی دلیل و اصراری بی وجه نیست؟ آیا این ترکیب و تلفیق همگون و همساز در نگاه فیلسوفان و حکیمانی مثل ملاصدرا ، سهروردی ، علامه طباطبایی و ... بوجود نیامده است؟ آیا نمی توان قائل به رشد ، بسط و فلسفه یونانی دربستر فرهنگ اسلامی و تکوین نوعی جدید از فلسفه یا همان حکمت شد؟ آیا چند ده برابر شدن تعداد
مسائل فلسفه و حکمت اسلامی در قیاس با فلسفه یونانی دلیل این مدعا نیست؟ با این حال ، اگر مشکل استاد با لفظ است و با تغییر اسم ، ماهیت بحث هم خود بخود تغییر می کند ازاین پس ، از همان واژه حکمت استفاده می شود و بجای آن که بگوییم فلسفه صدرا ، ارزشمند و کارآمد است می گوییم ، حکمت صدرا ، ارزشمند و کارآمد است.
آفرین
با هات موافقم آقای حسینی ولی گوش اگر گوش عباسی و ناله اگر ناله تو ، آنچه جایی نرسد فریاد من و توست
تکیه برجای بزرگان نتوان زد
عباسی تکه دوتا نمی شه
اولا از اینکه جنجالی رو شروع کردین و جواب اقای عباسی را نزدین خیلی متاسفم...احتمالا فهمیدید که هر مطلبی مکان خاص خودشو داره که پارسینه مطمئنا تو اون حد و اندازه ها نیست ثالثا بهنره شما به همون عکسهای طبیعت و تاریخ و نظرسنجی معتبرتون برسید که...