گوناگون

گفت‌وگو با رويا تيموريان، بازيگر سريال «راستش را بگو»: كار معمولي مرا راضي نمي‌كند

پارسینه: من وظيفه دارم نقشم را بخوبي بازي كنم. به بخش عاطفي داستان نگاه نمي‌كردم، بلكه به اين فكر مي‌كردم آسيه زني است كه عاشق همسر جانبازش است. آنها بچه‌دار نمي‌شوند و كار آسيه اين است كه با كمك افراد خير سراغ كساني برود كه بچه‌هايشان پاي قصاص هستند.

رويا تيموريان نخستين فعاليت‌اش را در تلويزيون با بازي در سريال تلويزيوني «رعنا» به كارگرداني داوود ميرباقري آغاز كرد. او با بازي در اين سريال همه نگاه‌ها را به سمت خودش جلب كرد و نشان داد بازيگر توانمندي است. تيموريان در سريال‌هايي مانند برده رقصان، مدار صفر درجه، روز دهم و شمس‌العماره بازي كرده است. او در هر مجموعه‌، تلاش مي‌كند يك نقش متفاوت را در كارنامه هنري‌اش به ثبت برساند. او معتقد است بازيگري، حرفه مقدسي است و بازيگران شايسته حمايت، احترام و مهرباني هستند. اين روزها شاهد بازي او در نقش آسيه در سريال راستش را بگو هستيم. آسيه زني است كه همسرش جانباز است و فرزندي هم ندارند. او هر روز به دادگاه‌ها سر مي‌زند تا با كمك افراد خير جان جواناني را كه محكوم به قصاص هستند، نجات بدهد. با او درباره نقشش در اين سريال به گفت‌وگو نشستيم.

شما در سريال راستش را بگو نقش آسيه را بازي مي‌كنيد كه شخصيت منحصربه‌فردي دارد. او در دادگاه‌ها به دنبال گرفتن بخشش از خانواده مقتولان است. وقتي چنين نقشي به شما پيشنهاد شد، چه ذهنيتي درباره آن داشتيد؟

پاسخم به شما قلبي است و اصلا اغراق نمي‌كنم. وقتي 10، 12 قسمت از فيلمنامه اين سريال تلويزيوني را براي مطالعه به من دادند و آن را خواندم، خيلي از كار خوشم آمد. شخصيت‌ها در اين اثر پرداخت‌هاي خوبي دارند و همين مساله باعث مي‌شود بازيگر دستش براي ايفاي نقش باز باشد و آن را پرورش دهد.

موضوع اين سريال تازه بود و بخش زيادي از آن به معضلات جامعه امروز اختصاص داشت. بخشي از فيلمنامه‌ هم به جانبازاني مي‌پرداخت كه فكر مي‌كنم بعضي وقت‌ها نسبت به آنها نامهربان هستيم. همه اين موارد من را جذب كار كرد. از سوي ديگر اين سريال هشدارهايي به مخاطبان مي‌دهد. همه ما برخي مواقع اشتباه مي‌كنيم و راستش را نمي‌گوييم. اين سريال به ما مي‌گويد خودمان را جلوي آينه ببينيم.

آسيه با صحنه‌هاي عاطفي بسياري در دادگاه روبه‌رو است. بويژه وقتي خانواده‌ مقتولان حاضر نيستند رضايت بدهند و قصاص مي‌خواهند. به اين صحنه‌هاي عاطفي كه آسيه با آنها درگير بود، چطور نگاه مي‌كرديد؟

من وظيفه دارم نقشم را بخوبي بازي كنم. به بخش عاطفي داستان نگاه نمي‌كردم، بلكه به اين فكر مي‌كردم آسيه زني است كه عاشق همسر جانبازش است. آنها بچه‌دار نمي‌شوند و كار آسيه اين است كه با كمك افراد خير سراغ كساني برود كه بچه‌هايشان پاي قصاص هستند.

سريال راستش را بگو نگاه تازه‌اي به موضوع بخشش دارد كه بارها درباره آن شنيده‌ايم. بخشش، عرف جامعه است و در مذهب ما سينه به سينه گشته است. در مذهب ما بخشش بزرگ‌ترين نعمت است و اين نعمت بزرگ اين قدرت را به ما مي‌دهد تا بزرگ‌ترين فجايع را ببخشيم.

با وجود آن كه حضور آسيه در قصه راستش را بگو خيلي پررنگ نيست، اما نقش تاثيرگذاري است. برايتان سخت‌نبود در مدت زمان كمي كه در سريال حضور داشتيد تمام وجوه شخصيت آسيه را نشان بدهيد؟

اتفاقا نقش آسيه از اين زاويه كه شما به آن اشاره كرديد، سخت بود، چون مدت زمان حضورم در قصه كم است. بايد رابطه عاطفي‌ با همسرم و دلسوزي براي جوانان گرفتار قصاص را نشان مي‌دادم. ما در قوانين‌مان ضعف‌هايي داريم. اين سريال تلنگري است براي مجريان قانون كه نگاه تازه‌اي به قوانين داشته باشند.

آسيه و همسرش آدم‌هاي ويژه جامعه هستند. آدم‌هايي كه از كنارشان عبور مي‌كنيم، ولي به عمق زندگي‌شان توجه نمي‌كنيم. ما در اين سريال شخصيت عليرضا مولايي (دانيال عبادي) را مي‌بينيم كه همه ما را وادار مي‌كند تا از روزمرگي بيرون بياييم و كمي هم به خودمان بپردازيم و از خودمان بپرسيم، ما كي هستيم؟ كجا هستيم؟ چه مي‌كنيم؟ و چه كرده‌ايم؟ معتقدم شخصيت‌هاي مختلف اين سريال آنقدر علامت سوال ايجاد مي‌كنند تا كمي قدرت داشته باشيم و خودمان را اصلاح كنيم.

ولي اين سريال در كنار حرف‌هاي خوبي كه مي‌زند، خيلي هم درگير اغراق شده است. بويژه اين‌كه شخصيت آسيه در بخش‌هايي از قصه خيلي اغراق‌آميز به نظر مي‌رسد. خودتان اين طور فكر نمي‌كنيد؟

نه، شخصيت آسيه غلوآميز نيست، مابه‌ازاي شخصيت آسيه در جامعه وجود دارد. من تجربه آسيه را در زندگي‌ شخصي‌ام داشته‌ام. به‌عنوان هنرمند سراغ خانواده مقتول رفتم و با آنها صحبت كردم تا رضايت بدهند. خانواده مقتولان وقتي قصاص مي‌خواهند به اين دليل است كه در اوج احساسات هستند. آنها نمي‌خواهند چيزي را بشنوند يا ببينند، حتي ما را برخي مواقع نمي‌پذيرفتند.

اين حرف‌ها را نمي‌زنم تا براي خودم تبليغات كنم. فقط خواستم بگويم ما به ازاي شخصيت آسيه در جامعه وجود دارد. همه حرف‌هايم قلبي است و غلو نمي‌كنم، دليل ندارد چيزهايي كه ما خودمان آن را تجربه نكرديم، بگوييم وجود ندارد. متاسفانه ظواهر زندگي باعث شده تا از خودمان دور شويم.

مسلما آدم‌هاي خير در جامعه كم نيستند، اما پرداخت به شخصيت آسيه كمي غلوآميز است و همين مساله باعث شده برخي صحنه‌ها براي ما به عنوان مخاطب، قابل باور نباشد. در واقع آسيه بيش از اندازه زندگي‌اش را فداي اين افراد كرده است.

تيموريان: شخصيت آسيه غلوآميز نيست، مابه‌ازاي شخصيت آسيه در جامعه وجود دارد. من تجربه آسيه را در زندگي‌ شخصي‌ام داشته‌ام. به‌عنوان هنرمند سراغ خانواده مقتول رفتم و با آنها صحبت كردم تا رضايت بدهند

نه، من اين‌طور فكر نمي‌كنم. وقتي مخاطب شخصيت آسيه را مي‌بيند به خودش تلنگري مي‌زند تا اصلاح شود. تجربه شخصي‌ام كمك كرد تا اين نقش را بهتر بازي كنم. من خانواده مجرم را ديده‌ام كه چه مصائبي را تحمل مي‌كنند يا ديگران چطور به آنها نگاه مي‌كنند يا چه زجري مي‌كشند. خيلي‌ها پاي قصاص مي‌ايستند و قصاص را طلب مي‌كنند اما بعد از قصاص پشيمان مي‌شوند. چون تجربه تمام اين لحظات را داشته‌ام، مي‌گويم اين شخصيت غلوآميز پرداخت نشده است.

شما در اين سريال با صحنه‌هايي روبه‌رو مي‌شويد كه نمي‌توانيد جان كساني را كه پاي قصاص هستند، نجات دهيد. در اين لحظات، شكست‌ را در چهره‌تان كاملا مي‌بينيم. بازي چنين صحنه‌هايي برايتان مشكل نبود؟

وقتي مي‌گوييم نقشي سخت است، منظورمان اين نيست كه صبح زود بايد بيدار شويم يا روزانه 20 ساعت كار مي‌كنيم، بلكه منظور از سختي اين است كه چقدر مي‌توانيم شخصيت را درك كنيم و عمل و عكس‌العمل‌هايش را بدرستي نشان بدهيم. انگيزه بزرگ آسيه در زندگي‌اش‌ نجات انسان‌هاست، به همين دليل وقتي نمي‌تواند جان كسي را نجات بدهد، انگار بچه خودش را از دست داده است. تلاش كردم در اين لحظات، چهره و فيزيك‌ام افتاده‌تر باشد. مثل اين است كه يك نفر در حال غرق شدن است، اما من شنا بلد نيستم تا او را نجات بدهم. وقتي خودمان را در اين شرايط تصور كنيم، به اين درك خيلي نزديك مي‌شويم و صحنه‌ها هم براي مخاطب باورپذيرتر مي‌شود. بازيگر بايد خودش ابتدا آنچه را كه مي‌خواهد بازي كند و بگويد، باور داشته باشد تا مخاطب هم آن را باور كند.

پس شما اين نقش را كاملا باور داشتيد؟

بله، براي آسيه بي‌نهايت احترام قائل هستم.

قبل از بازي در سريال راستش را بگو دو بار پيشنهاد بازي در كارهاي آهنج را داشتيد، اما نپذيرفتيد چطور اين بار پذيرفتيد؟ آيا دليل خاصي داشت؟

نه، دليل خاصي نداشت. به دليل شرايط كاري‌ام نتوانستم با او كار كنم، اما اين بار موفق شدم با او همكاري كنم و از اين اتفاق خوشحالم.

شما از تئاتر به تلويزيون و سينما رفتيد. مسلما بازيگران تئاتر قدرت تحليل زيادي براي خلق نقش دارند. براي ايفاي نقش آسيه اين آزادي عمل از سوي كارگردان وجود داشت يا نه؟

طبيعي است بازيگر براي ايفاي نقشش پيشنهادهايي داشته باشد. به هر حال كارگردان كليت كار را مي‌بيند. در سريال راستش را بگو پيشنهادهايم را دادم. محمدرضا آهنج هم بخش‌هايي از آنها را مي‌پذيرفت و براي قبول نكردن بخش‌هايي از پيشنهادها هم دلايل خودش را داشت.

البته من در اين باره با كارگردان بحث نمي‌كنم و فقط سعي مي‌كنم چيزي را كه درباره شخصيت فكر مي‌كنم، بگويم. در مجموع در راستاي كار حركت مي‌كنم و اگر برخلاف گروه عمل كنم، مسلما به بيراهه مي‌روم، حتي اگر كيفيت كارم بالا باشد.

ولي مخاطب شما را به عنوان خالق نقش مي‌بيند، آيا پيش‌آمده در صحنه‌اي فكر كنيد حق با شماست اما گروه به بيراهه مي‌رود؟

فكر مي‌كنم بايد به كارگردان زمان داد. به هر حال من حرفم را مي‌زنم، اما كسي هم نيستم كه بحث كنم. بايد كارگردان خودش به نتيجه برسد.

اگر به عنوان يك مخاطب تلويزيون منصفانه سريال راستش را بگو را ببينيد، فكر نمي‌كنيد درگير شعار شده است؟

هر كاري نقاط قوت و ضعف خودش را دارد. اگر اين موارد وجود نداشته باشد، انگيزه براي كارهاي بعدي كم مي‌شود. وقتي اثري پخش مي‌شود بايد مجموعه عوامل را ديد و نبايد كار را زير ذره‌بين بگذاريم. بايد شرايط ويژه تلويزيون را هم ديد. اين رسانه گسترده است و فقط براي شهرهاي كلان و پايتخت برنامه پخش نمي‌كند. در برخي مواقع بايد حرف‌ها مستقيم زده شود تا كساني كه از سواد كمتري برخوردار هستند يا ارتباط‌شان با جامعه شهري كم است، راحت‌تر متوجه شوند. حال ممكن است اين حرف‌ها به نظر شعار بيايد.

اولين بازي شما در تلويزيون به سريال تلويزيوني رعنا برمي‌گردد. در طول اين سال‌ها اگرچه در تصوير كمتر شما را ديديم، اما هميشه نقش‌هاي متنوعي به عهده داشتيد و هرگز نقش حاشيه‌اي از شما نديديم. برايتان سخت نيست آنقدر صبر مي‌كنيد تا نقش مناسب پيشنهاد شود؟

من از شما هم به عنوان خبرنگار و هم نماينده جامعه تشكر مي‌كنم كه اين‌طور به نقش‌هايم نگاه كرديد. همان‌طور كه اشاره كرديد رعنا اولين كار تصويري من بود. انتخاب كار برايم خيلي مهم است. دوست دارم جايي باشم كه كاري از دستم بربياد. كار معمولي من را اقناع نمي‌كند. علاقه‌مندم براي نقشي كه به من سپرده مي‌شود آنقدر كنجكاوي كنم تا بخوبي آن را اجرا كنم. به همين دليل وقتي ايفاي نقش چند مادر و همسر را به عهده داشتم تلاش كردم ويژگي‌هايشان را پيدا كنم.

اين لذت حرفه‌اي را دوست دارم. ايفاي نقش‌هاي معمولي برايم جذابيت ندارد، اين‌طور انتخاب كردن‌ها ضرر و تاوان هم دارد. برخي به من مي‌گويند اين طور انتخاب كردن باعث مي‌شود فراموش شوم، ولي برايم مهم نيست. آنچه برايم اهميت دارد اين است كه وقتي بعد از چند سال برگشتم، چطوري برمي‌گردم و چه كار مي‌كنم.

در حال حاضر كارنامه خيلي از دانشجويانم دو برابر كارنامه من است. تعداد كار مهم نيست. كيفيت اهميت دارد. بازيگران بزرگي در سرزمين ما هستند كه خيلي كم بازي كرده‌اند، اما نقش‌هايشان در ذهن همه باقي مانده است.

هميشه سعي مي‌كنم به اين اعتقادم پايبند باشم، ولي نمي‌دانم تا كجا دوام بياورم. بازيگري را حرفه مقدسي مي‌دانم، چون بازيگر بايد با روح، روان و احساس‌اش همه چيز را براي شخصيتي ديگر خلق كند. بايد به جاي او غذا بخورد، لباس بپوشد، دفاع كند، غصه بخورد و... معتقدم بازيگر بايد خيلي به احساسات انساني نزديك باشد تا احساس انساني ديگر را نشان دهد. خلاصه اين‌كه بازيگران شايسته حمايت، احترام و مهرباني هستند.

فاطمه عودباشي

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار